[ویکی فقه] وقتی که دیدار، بذر عشق بپاشد، «ملاقات»، «محبت» می آورد و نزدیک شدن جسم، نزدیک شدن روح را به دنبال دارد و از قرب مادی می توان به قرب معنوی رسید و از رفتن به خانه ای، محبت صاحبخانه را می توان به دل گرفت.
معرفت و عشق، پای را به رفتن می گشاید و «دوستی» به «دیدار» می انجامد. و گاهی جریان، بر عکس این است. یعنی «دیدن»، «دوست داشتن» را به دنبال دارد و دیدار، عشق می آفریند و «زیارت» سبب حصول معرفت می گردد. چه بسیار پیوندها و عشقها که مولود یک برخورد بوده است. چه بسیار محبتها و انسها و الفتها، که در سایه حضور و دیدار فراهم شده است.یعنی گاهی موتور محرک انسان در دیدار و زیارت، شناخت و علاقه و انس قلبی است-که از آن یاد کردیم-و گاهی زیارت و دیدار، باعث محبت باطنی می گردد. چرا که از نزدیک، جمال معنی را می بیند و به مشاهده ارزشهای متعالی می رسد و علاقه مند می شود.و زیارت، از این مقوله است. یعنی اگر انسان برود و ببیند و خود را در فضاهای خاطره آمیز قرار دهد و در شعاع یک پرتو قرار بگیرد، چه بسا که حرارت معنی، وجود یخزده زائر را گرم کند و فروغ دیدار، خانه دل را روشن سازد و دیده اهل نظر، مس وجودش را کیمیا کند.
رفتن همراه با شهود
منتهی، صرف رفتن کافی نیست. «دیدن» هم لازم است. تا به شهود جمال حق نایل نشود، آتشگیره عشق، وجودش را مشتعل نمی سازد. اگر رفت و دید و به شهود رسید و زیبایی حقیقت و جمال فضیلت را دریافت، به طور طبیعی، «معرفت» هم می یابد.
← شعری از هاتف
وقتی کسی در مدار عشق قرار گرفت و در حیطه و قلمرو محبت الله و اولیاء الله وارد شد، خود این محبت چاره ساز است. مگر می شود انسانی خدا را دوست داشته باشد، ولی خدا او را دوست ندارد؟ مگر می شود کسی شیفته پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، ولی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به او بی توجه باشد؟ مگر می شود کسی خدا را یاد کند، ولی خداوند او را یاد نکند؟ خداوند فرموده است: «فاذکرونی اذکرکم؛ مرا یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم». وقتی مزور، در خاطر زائر باشد، زائر هم در خاطر مزور است. وقتی انسان به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امام معصوم (علیه السلام) سلام می دهد، جواب می شنود و آنان توجه دارند. در زیارتنامه ها، در موارد متعددی چنین تعبیری وجود دارد که خطاب به مزور گفته می شود: «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی؛ شهادت می دهم که تو شاهد این مقام و موقعیت زیارتی من هستی و سخنم را شنیده و سلامم را پاسخ می گویی».
← روایت از نبی مکرم
...
معرفت و عشق، پای را به رفتن می گشاید و «دوستی» به «دیدار» می انجامد. و گاهی جریان، بر عکس این است. یعنی «دیدن»، «دوست داشتن» را به دنبال دارد و دیدار، عشق می آفریند و «زیارت» سبب حصول معرفت می گردد. چه بسیار پیوندها و عشقها که مولود یک برخورد بوده است. چه بسیار محبتها و انسها و الفتها، که در سایه حضور و دیدار فراهم شده است.یعنی گاهی موتور محرک انسان در دیدار و زیارت، شناخت و علاقه و انس قلبی است-که از آن یاد کردیم-و گاهی زیارت و دیدار، باعث محبت باطنی می گردد. چرا که از نزدیک، جمال معنی را می بیند و به مشاهده ارزشهای متعالی می رسد و علاقه مند می شود.و زیارت، از این مقوله است. یعنی اگر انسان برود و ببیند و خود را در فضاهای خاطره آمیز قرار دهد و در شعاع یک پرتو قرار بگیرد، چه بسا که حرارت معنی، وجود یخزده زائر را گرم کند و فروغ دیدار، خانه دل را روشن سازد و دیده اهل نظر، مس وجودش را کیمیا کند.
رفتن همراه با شهود
منتهی، صرف رفتن کافی نیست. «دیدن» هم لازم است. تا به شهود جمال حق نایل نشود، آتشگیره عشق، وجودش را مشتعل نمی سازد. اگر رفت و دید و به شهود رسید و زیبایی حقیقت و جمال فضیلت را دریافت، به طور طبیعی، «معرفت» هم می یابد.
← شعری از هاتف
وقتی کسی در مدار عشق قرار گرفت و در حیطه و قلمرو محبت الله و اولیاء الله وارد شد، خود این محبت چاره ساز است. مگر می شود انسانی خدا را دوست داشته باشد، ولی خدا او را دوست ندارد؟ مگر می شود کسی شیفته پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، ولی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به او بی توجه باشد؟ مگر می شود کسی خدا را یاد کند، ولی خداوند او را یاد نکند؟ خداوند فرموده است: «فاذکرونی اذکرکم؛ مرا یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم». وقتی مزور، در خاطر زائر باشد، زائر هم در خاطر مزور است. وقتی انسان به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امام معصوم (علیه السلام) سلام می دهد، جواب می شنود و آنان توجه دارند. در زیارتنامه ها، در موارد متعددی چنین تعبیری وجود دارد که خطاب به مزور گفته می شود: «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی؛ شهادت می دهم که تو شاهد این مقام و موقعیت زیارتی من هستی و سخنم را شنیده و سلامم را پاسخ می گویی».
← روایت از نبی مکرم
...
wikifeqh: رابطه_زیارت_و_معرفت