ذره

/zarre/

مترادف ذره: ذر، مورچه

برابر پارسی: خرده، ریزه

معنی انگلیسی:
minute particle, molecule, little bit, atom, atomic, corpuscle, dab, dash, dollop, driblet, drop, fig, flake, gleam, grain, iota, jot, minuscule, modicum, morsel, mote, ray, scintilla, shade, snatch, soupon, speck, tad, taste, thought, tittle, trace, whit, shred, spark

لغت نامه دهخدا

ذره. [ ذَرْ رَ / رِ ] ( اِ ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن. چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است ( یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چنانچه در بحر الجواهر گفته - انتهی. || و صد ذره مقدار یک جو باشد. یعنی ذره صدیک ، یعنی یک حصه از صد حصه جو بود. ج ، ذرّ، ذرّات :
صورت خشمت ار ز هیبت خویش
ذره ای را بخاک بنماید
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد آفتاب و بشجاید.
دقیقی.
هر قطره ای ز جودت رودیست همچو جیحون
هر ذره ای ز حلمت کوهی است چون بذیل.
رفیعی ( از حاشیه لغت نامه خطی اسدی متعلق به نخجوانی ).
بافسون همان سنگ بر جای خویش
ببست و نغلطید یک ذرّه پیش.
فردوسی.
ای بر سر خوبان جهان بر سر جیک
پیش دهنت ذره نماید خرجیک.
عنصری.
ور بدرّی شکم و بندم از بندم
نرسد ذره ای آزار بفرزندم.
منوچهری.
مدان مرخصم را خرد ای برادر
که سوزد عالمی یک ذرّه آذر.
ناصرخسرو.
غلط گفتم ز ذره کمتر است این
که زی خورشیدانور میفرستم.
ابوالفرج رونی.
آن از کوه... ذره ای بود. ( کلیله و دمنه ).
ماندبعنکبوت سطرلاب آفتاب
زو ذرّه های لایتجزا برافکند.
خاقانی.
نیست یکی ذرّه جهان نازکش
پای ز انبازی او باز کش.
نظامی.
خورشید رخ ترا کند ذکر
هر ذرّه اگر شودزبانی.
عطار.
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست.
مولوی.
قدر آن ذره ترا افزون دهد
ذرّه چون کوهی قدم بیرون نهد.
مولوی.
آنکه رای خرده دانش گر نماید اهتمام
ذره خرد از بزرگی آفتاب آسا شود.
سلمان ساوجی.
|| ذرّه ای ، یا یک ذرّه. مقداری نهایت قلیل :
ایا کرده در بینی ات حرص و رس
از ایزد نیایدت یکذرّه ترس.
لبیبی.
در آفتاب اگر ذره قدرتی بودی
سیاه روی نگشتی ز جرم قرص قمر.
مسعودسعد.
از جمالش ذره ای باقی نماند
آن قدح بشکست و آن ساقی نماند.
عطار.
ذره ای خود نیستی از انقلاب
تو چه میدانی حدوث آفتاب.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

واحدذر، مورچه ریز، هرچیزبسیارریزدرشعاع آفتاب
( اسم ) ۱ - مورچه مور خرد . ۲ - هر جز و غبار منتشر در هوا و جز آن . ۳ - مقیاسی است معدال یک صدم جو جمع ذر ذرات .
مولاه عائشه ام المومنین است .

فرهنگ معین

(ذَ رِّ ) [ ع . ذرة ] (اِ. ) ۱ - مورچه . ۲ - هر چیز بسیار ریز، هر یک از اجسام بسیار ریز که درهوا هنگام تابش نور دیده می شود. ۳ - مقیاسی است معادل یک صدم جو. ج . ذر. ذرات .

فرهنگ عمید

۱. مقدار اندک از چیزی.
۲. (اسم، فاعلی ) هریک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{particle} [شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] [شیمی، مهندسی بسپار] هر شیء ریزی که می توان به آن جرم و یک موقعیت قابل مشاهده در فضا نسبت داد [فیزیک] 1- جسمی که گسترش فضایی و ساختار و حرکت داخلی آن قابل صرف نظر باشد 2- هر شیء ریزی که می توان به آن جرم و یک موقعیت قابل...

واژه نامه بختیاریکا

دُرد؛ نُخات ( نقاط ) ؛ فاله

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذَرَّةٍ: چیز بسیار ریز- دانههای ریز غبار ، که در شعاع آفتاب دیده میشود -مورچههای ریز
معنی ضَرُّهُ: ضررش
معنی مَا یَعْزُبُ: پوشیده نیست - دور نیست - حاضر است (کلمه عزوب که فعل مضارع یعزب از آن گرفته شده به معنای غیبت و دوری و خفاء است ومنظور از عبارت "وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی ﭐلْأَرْضِ وَلَا فِی ﭐلسَّمَاءِ "این است که :همه اشیاء عالم نزد خدای...
ریشه کلمه:
ذرر (۳۸ بار)

برای «ذرّة» نیز در لغت و کلمات مفسران، تفسیرهای گوناگونی ذکر شده است که گاه به معنای مورچه کوچک، گاه گرد و غباری که وقتی دست را بر زمین بگذاریم و برداریم به آن می چسبد و گاه به معنای ذرات بسیار کوچک غبار که در فضا معلق است و به هنگامی که آفتاب از روزنه ای به اطاق تاریک می تابد آشکار می گردد، تفسیر شده است. می دانیم که امروز کلمه «ذرّه» را به «اتم» نیز اطلاق می کنند و «بمب اتمی» را «اَلْقُنْبُلَةُ الذَّرِّیَّة» می گویند. «اتم» به قدری کوچک است که نه با چشم عادی قابل مشاهده است و نه با دقیق ترین میکروسکوپ ها، و تنها آثار آن را مشاهده می کنند، و حجم و وزن آن با محاسبات علمی قابل سنجش است; و به قدری کوچک است که چند میلیون واحد آن، روی نوک سوزنی جای می گیرد! مفهوم ذره هر چه باشد، منظور در اینجا کوچک ترین وزن ها است.
مورچه‏های ریز. اجزاء بسیار ریز غبار که در شعاع آفتاب دیده می‏شوند. مفرد آن ذره است مجمع البیان ذیل آیه 40 نساء آن را مورچه قرمز ریز که بزحمت دیده می‏شود و کوچکترین مورچه‏هاست گفته و اجزاء غبار را بقول نسبت می‏دهد. ولی اقرب الموارد هر دو را نقل کرده است صحاح نیز معنی اولی آن را مورچه ریز آورده است، همچنین است قول قاموس . در نهج البلاغه خطبه 176 در وصف باری تعالی آمده «لا یَعْزُبُ عَنْهُ قَطْرُ الْماءِ... وَ لا مُقیلُ الذَّرِّ فی اللَّیلَةِ الظَّلماءِ» یعنی شماره قطرات آب و محل استراحت مورچگان ریز در شب تاریک بر او مخفی نمی‏ماند. و در خطبه 163 آمده «سُبحانَ مَن اَدْمَجَ قَوائِمَ الذَّرَةِ وَ الهَ‏مَجَةِ» یعنی منزه است آن که دست‏ها و پاهای مورچه ریز است. عرب چیزهای کوچک را به آن قیاس می‏کند. مثقال بمعنی سنگینی است یعنی هر که به سنگینی مورچه ریز خیر یا شر انجام دهد آن را خواهد دید. این کلمه مجموعاً شش بار در قرآن مجید بکار رفته و در همه آنها مقرون به کلمه مثقال است.

دانشنامه عمومی

ذره ( به انگلیسی: particle ) ، مقدار بسیار جزئی ( تکه ) یا کوچک ترین یا بخش گسستهٔ نسبتاً کوچکی از ماده است[ ۱] در علوم فیزیک، یک ذره جسم کوچکی با جانمایی مشخص است که می توان ویژگی های فیزیکی و شیمیایی متعددی را مانند حجم یا جرم به آن نسبت داد. [ ۲] حجم ذرات گستره بسیار زیادی دارد، از ذرات زیر اتمی مانند الکترون تا ذرات میکروسکوپی مانند اتم یا مولکول تا ذرات ماکروسکوپی مانند پودر و مواد ریزدانه‏ ای. همچنین از ذرات می توان برای مدل سازی علمی از اشیای بزرگتر مانند حرکت انسان ها در بین جمعیت یا حرکت اجرام آسمانی، استفاده کرد.
در مکانیک، منظور از ذره، جسمی است که برای مدل سازی آن بتوان از ابعاد آن صرف نظر کرد و تنها برای آن جرم در نظر گرفت. در نتیجه، دوران برای ذره، بی معنی است و هر ذره در فضا، تنها ۳ درجهٔ آزادی ( امکان جابجایی در ۳ راستا ) دارد. ذره می تواند به بزرگی کوارک در یک چاه کوانتومی یا به اندازهٔ خورشید در کهکشان راه شیری باشد؛ یعنی اگر برای بررسی حرکت خورشید، ابعاد آن تأثیری نداشته باشد و از دوران آن صرف نظر شود، به صورت ذره مدل می شود؛ بنابراین محدودهٔ علوم و تکنولوژی هایی که بر روی ذرات مطالعه می کنند، از اخترفیزیک تا فیزیک انرژی بالا متغیر است.
در مهندسی مواد اندازهٔ ذرات رایج ترین مواد صنعتی در محدودهٔ ۵۰ نانومتر تا ۰٫۱سانتی متر است. اما اندازه هایی به بزرگی ۱۰سانتی متر نیز در دیرگدازهای ریخته گری و بتون و همچنین اندازه هایی به کوچکی ۵ نانومتر نیز در برخی از مواد تهیه شده به روشهایی شیمیایی مشاهده شده است. این دامنهٔ اندازهٔ ذرات از شن های درشت تا اندازهٔ ویروس ها متغیر است.
عکس ذره
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

ace (اسم)
ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی

particle (اسم)
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه

bit (اسم)
ذره، خرده، مته، رقم دودویی، تکه، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، تیغه رنده

whit (اسم)
ذره، هیچ، تکه، اندک

speck (اسم)
ذره، نقطه، خال، لک، لکه یا خال میوه

grain (اسم)
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، غله، چنگال، رنگ، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم

jot (اسم)
ذره، نقطه

quantum (اسم)
ذره، میزان، درجه، مقدار، مبلغ، اندازه، پله، کمیت

atomy (اسم)
ذره، اتم، اسکلت انسان، کوتوله

minim (اسم)
ذره، نقطه، کوچکترین ذره، قطره، چکه، هر چیز کوچک، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، چیز کم اهمیت و خرد

nip (اسم)
دزدی، ذره، چیزی، چیز، گیره، نیش، زخم زبان، سرمازدگی، دردناک بودن، طعم تندوتیز

iota (اسم)
ذره، نقطه، ایوتا، حرف نهم الفبای یونانی

shred (اسم)
ذره، خرده، تکه، پاره، سرتکه پارچه

mammock (اسم)
برش، ذره، پاره، ریزه، قراضه، دم قیچی

fraction (اسم)
ذره، شکاف، شکستگی، کسر، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن

dust (اسم)
ذره، خاک، غبار، گرد و خاک، خاکه، تراب

stiver (اسم)
ذره، پشیز، غاز

corpuscle (اسم)
ذره، گلبول، گویچه، تنیزه، جسمک

flyspeck (اسم)
ذره، فضله مگس، چیز جزئی و بی اهمیت

vestige (اسم)
ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا

frustum (اسم)
ذره، مخروط ناقص، هرم ناقص، جزء بی نهایت کوچک

groat (اسم)
ذره، خرده، سکه نقره چهار پنسی

little bit (اسم)
ذره

little part (اسم)
ذره

scruple (اسم)
ذره، بیم، تردید، اندک، محظور اخلاقی، واحد سنجش چیز جزئی، نهی اخلاقی، وسواس باک

tittle (اسم)
ذره، نقطه، خرده، همزه

فارسی به عربی

آس , حبوب , ذرة , غبار , قصاصة , قطعة , نقطة

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
فالَ، دُرد:ذره
محسن شجری پیشنهاد خوبی داده اما درست ترش میشه ( پردژ ه ) واژه part زبان انگلی در پارسی به شکل پرد هست. در زمان باستان به شکل پارت بوده و از همین روی به مردم شمال شرق ایران که از دیگر مردم آریایی جدا افتاده بودن پارت گفته میشده.
ذرّه
پارژه به سمنانی : پِرجِنِه
ذَرّه
پارسی و اَرَبیده ی : زَره
زَره : زَر - ه
زَر = تَلا ، تِلا ( طلا ) ، آ زَر ( آ ذَر ) ، آ زَرَخش ( آ ذَرَخش )
- ه : پسوند نامساز
زَره / ذَرّه = photon : ریزترین و خُردترین بخش ماده که همان زَره ی روش ( رَوِش نخوانید ) یا روخ یا روچ یا روشنی یا نور است.
...
[مشاهده متن کامل]

خود photon همریشه با آفتاب ، اَفتو ( گویش بومی )
photon : pho - to - n
pho = اَف ، فَ ، فِ ( اَفراشتن ، فَزاینده ، فِشُردن )
to = تافتن ، تابیدن ، تَب ، تِب ( طِب ) ، تَفت ، تابش
n - : پسوند

پارِژِه = particle
{پارژه: پاره ( بخش، part ) به علاوه پسوند کوچکساز �ژه� ( همچون نایژه، مژه ( موژه = موی کوچک ) و . . . ) }
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
کلمه ( ذره ) به معنای کوچک ترین مورچه قرمز است ، و یا به معنای تک غباری است که در هوا معلق است ، و به چشم دیده نمی شود، ( مگر وقتی که در ستون نوری که از پنجره به داخل اطاق تابیده قرار بگیرد ) .
مورگ= ذره

بپرس