رسیدند زی شهر چندل فراز
سپه خیمه زد در نشیب و فراز.
رودکی.
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبودمیخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا.
کسائی.
ز خرگاه وز خیمه و پارگی بسازید پیران بیکبارگی.
فردوسی.
سراپرده و خیمه ها ساختندز نخجیر دشتی بپرداختند.
فردوسی.
سراپرده از دیبه رنگ رنگ بدو اندرون خیمه های پلنگ.
فردوسی.
همه روی لشکر به بیراه و راه سراپرده و خیمه بد بی سپاه.
فردوسی.
برون رفت مهراب کابل خدای سوی خیمه زال زابل خدای.
فردوسی.
اندر آمد بخیمه آن دلبر.فرخی.
یکی چون خیمه خاقان دوم چون خرگه خاتون سیم چون حجره قیصر چهارم قبه کسری.
منوچهری.
مثل مردمان و سلطان چون خیمه محکم نیک ستون است. ( تاریخ بیهقی ). هرگه که او... بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب. ( تاریخ بیهقی ). علوی دعا گفت و بازگردانیدندش و بخیمه بنشاندند. ( تاریخ بیهقی ).چو بشنید کامد یل سرافراز
برون زد سراپرده وخیمه باز.
اسدی.
برون آمد از خیمه و آن دو زلف بنفشه پریشیده بر نسترن.
( از لغتنامه اسدی ).
نخواهم چارطاق خیمه دهروگرسازد طنابم طوق گردن.
خاقانی.
گرنه بکار آمدی خیمه خاص تراصبح نکردی عمود خور نتنیدی طناب.
خاقانی.
چون خیمه ابیات چهل پنج شد از نظم بگسست طناب سخن از غایت اطناب.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...