[ویکی فقه] خوف از جنگ (قرآن). قرآن کریم کسانی را که از جهاد می ترسیدند، و هنگام دستور به جهاد، بهانه جویی می کردند را سرزنش می کند.
شایسته نیست انسان از جنگ با دشمن بترسد.«الم تر الی الذین خرجوا من دیـرهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیـهم...؛ آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده کرد (و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی آورند.»(بنابر قولی، منظور از «الذین خرجوا» گروهی از بنی اسرائیل بودند که از (ترس) جهاد فرار کردند.) «الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم واقیموا الصلوة وءاتوا الزکوة فلما کتب علیهم القتال اذا فریق منهم یخشون الناس کخشیة الله او اشد خشیة وقالوا ربنا لم کتبت علینا القتال لولا اخرتنا الی اجل قریب قل متـع الدنیا قلیل والاخرة خیر لمن اتقی ولا تظـلمون فتیلا؛ آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: فعلا) دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید! (اما آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان، از مردم می ترسیدند، همان گونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکی تاخیر نینداختی؟! به آنها بگو: سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است! و سرای آخرت، برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکاف هسته خرمایی، به شما ستم نخواهد شد.»قرآن در اینجا می گوید: راستی شگفت انگیز است حال جمعیتی که در یک موقعیت نامناسب با حرارت و شور عجیبی تقاضا می کردند که به آنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد که فعلا خودداری کنید و به خود سازی و انجام نماز و تقویت نفرات خود و ادای زکات بپردازید، اما هنگامی که زمینه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گردید، ترس و وحشت یکباره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر این دستور گشودند آنها در اعتراض خود صریحا می گفتند، خدایا به این زودی دستور جهاد را نازل کردی؟ چه خوب بود این دستور مدتی به تاخیر می افتاد! و یا اینکه این رسالت به عهده نسلهای آینده واگذار می شد!.قرآن به این گونه افراد دو جواب می دهد: نخست جوابی است که لابلای عبارت: یخشون الناس کخشیة الله او اشد خشیة. گذشت یعنی آنها به جای اینکه از خدای قادر قاهر بترسند از بشر ضعیف و ناتوان وحشت دارند، بلکه وحشتشان از چنین بشری بیش از خدا است! دیگر اینکه به چنین افراد باید گفته شود به فرض اینکه با ترک جهاد چند روزی آرام زندگی کنید، بالآخره این زندگی فانی و بی ارزش است، ولی جهان ابدی برای پرهیزکاران با ارزشتر است، به خصوص اینکه پاداش خود را بطور کامل خواهند یافت و کمترین ستمی به آنها نمی شود. «یـقوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم ولا ترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خـسرین• قالوا یـموسی ان فیها قومـا جبارین وانا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فان یخرجوا منها فانا دخلون• قال رجلان من الذین یخافون انعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غــلبون وعلی الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین• قالوا یـموسی انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت وربک فقـتلا انا هـهنا قـعدون؛ ای قوم! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود! • گفتند: ای موسی! در آن (سرزمین)، جمعیتی (نیرومند و) ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد! • (ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید! • (بنی اسرائیل) گفتند: ای موسی (علیه السلام)! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم.»«الا تقـتلون قومـا نکثوا ایمـنهم وهموا باخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مؤمنین؛ آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟! در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند آیا از آنها می ترسید؟! با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید!»این آیات مسلمانها را تحریک می کند به اینکه با مشرکین بجنگند، و برای اینکه تحریکشان کند، آن جرائمی را که مشرکین مرتکب شده و خیانتهایی که به خدا و حق و حقیقت ورزیدند، و خطاها و طغیاناتشان را در رابطه با عهدشکنی و اینکه می خواستند آن حضرت را بیرون کنند و شروع در جنگ را خاطرنشان می سازد. «اذجاءوکم من فوقکم ومن اسفل منکم واذ زاغت الابصـر وبلغت القلوب الحناجر وتظنون بالله الظنونا؛ (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید.»«اشحة علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحة علی الخیر اولـئک لم یؤمنوا فاحبط الله اعمــلهم وکان ذلک علی الله یسیرا؛ آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند، و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! اما وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است.»جمله "کالذی یغشی علیه من الموت" به معنای کسی است که غشوه مرگ او را گرفته باشد، و در نتیجه مشاعر خود را از دست داده و چشمانش در حدقه بگردش درآمده باشد، و کلمه "سلق"- به فتحه سین و سکون لام- به معنای زدن و طعنه است. و معنای دو آیه این است که: خدا می شناسد آن کسان از شما را که مردم را از شرکت در جهاد بازمی دارند، و آن منافقینی را که از شرکت مسلمانان در جهاد جلوگیری می کنند، و نیز آن منافقین را که به برادران منافق خود و یا به بیماردلان می گویند بیایید نزد ما و به جهاد نروید، و خود کمتر در جهاد شرکت نموده و از شما مسلمانان جان خود را دریغ می دارند.و همین که آتش جنگ شعله ور شد، ایشان را می بینی که از ترس به تو نگاه می کنند، اما نگاهی بدون اراده، و چشمانشان در حدقه کنترل ندارد، و مانند چشمان شخص محتضر در حدقه می گردد، و همین که ترس از بین رفت، شما را با زبانهایی تیزتر از شمشیر می زنند، در حالی که از آن خیری که به شما رسیده ناراحتند، و بدان بخل می ورزند.
شایسته نیست انسان از جنگ با دشمن بترسد.«الم تر الی الذین خرجوا من دیـرهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیـهم...؛ آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده کرد (و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی آورند.»(بنابر قولی، منظور از «الذین خرجوا» گروهی از بنی اسرائیل بودند که از (ترس) جهاد فرار کردند.) «الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم واقیموا الصلوة وءاتوا الزکوة فلما کتب علیهم القتال اذا فریق منهم یخشون الناس کخشیة الله او اشد خشیة وقالوا ربنا لم کتبت علینا القتال لولا اخرتنا الی اجل قریب قل متـع الدنیا قلیل والاخرة خیر لمن اتقی ولا تظـلمون فتیلا؛ آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: فعلا) دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید! (اما آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان، از مردم می ترسیدند، همان گونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکی تاخیر نینداختی؟! به آنها بگو: سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است! و سرای آخرت، برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکاف هسته خرمایی، به شما ستم نخواهد شد.»قرآن در اینجا می گوید: راستی شگفت انگیز است حال جمعیتی که در یک موقعیت نامناسب با حرارت و شور عجیبی تقاضا می کردند که به آنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد که فعلا خودداری کنید و به خود سازی و انجام نماز و تقویت نفرات خود و ادای زکات بپردازید، اما هنگامی که زمینه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گردید، ترس و وحشت یکباره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر این دستور گشودند آنها در اعتراض خود صریحا می گفتند، خدایا به این زودی دستور جهاد را نازل کردی؟ چه خوب بود این دستور مدتی به تاخیر می افتاد! و یا اینکه این رسالت به عهده نسلهای آینده واگذار می شد!.قرآن به این گونه افراد دو جواب می دهد: نخست جوابی است که لابلای عبارت: یخشون الناس کخشیة الله او اشد خشیة. گذشت یعنی آنها به جای اینکه از خدای قادر قاهر بترسند از بشر ضعیف و ناتوان وحشت دارند، بلکه وحشتشان از چنین بشری بیش از خدا است! دیگر اینکه به چنین افراد باید گفته شود به فرض اینکه با ترک جهاد چند روزی آرام زندگی کنید، بالآخره این زندگی فانی و بی ارزش است، ولی جهان ابدی برای پرهیزکاران با ارزشتر است، به خصوص اینکه پاداش خود را بطور کامل خواهند یافت و کمترین ستمی به آنها نمی شود. «یـقوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم ولا ترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خـسرین• قالوا یـموسی ان فیها قومـا جبارین وانا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فان یخرجوا منها فانا دخلون• قال رجلان من الذین یخافون انعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غــلبون وعلی الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین• قالوا یـموسی انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت وربک فقـتلا انا هـهنا قـعدون؛ ای قوم! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود! • گفتند: ای موسی! در آن (سرزمین)، جمعیتی (نیرومند و) ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد! • (ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید! • (بنی اسرائیل) گفتند: ای موسی (علیه السلام)! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم.»«الا تقـتلون قومـا نکثوا ایمـنهم وهموا باخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مؤمنین؛ آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟! در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند آیا از آنها می ترسید؟! با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید!»این آیات مسلمانها را تحریک می کند به اینکه با مشرکین بجنگند، و برای اینکه تحریکشان کند، آن جرائمی را که مشرکین مرتکب شده و خیانتهایی که به خدا و حق و حقیقت ورزیدند، و خطاها و طغیاناتشان را در رابطه با عهدشکنی و اینکه می خواستند آن حضرت را بیرون کنند و شروع در جنگ را خاطرنشان می سازد. «اذجاءوکم من فوقکم ومن اسفل منکم واذ زاغت الابصـر وبلغت القلوب الحناجر وتظنون بالله الظنونا؛ (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید.»«اشحة علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحة علی الخیر اولـئک لم یؤمنوا فاحبط الله اعمــلهم وکان ذلک علی الله یسیرا؛ آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند، و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! اما وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است.»جمله "کالذی یغشی علیه من الموت" به معنای کسی است که غشوه مرگ او را گرفته باشد، و در نتیجه مشاعر خود را از دست داده و چشمانش در حدقه بگردش درآمده باشد، و کلمه "سلق"- به فتحه سین و سکون لام- به معنای زدن و طعنه است. و معنای دو آیه این است که: خدا می شناسد آن کسان از شما را که مردم را از شرکت در جهاد بازمی دارند، و آن منافقینی را که از شرکت مسلمانان در جهاد جلوگیری می کنند، و نیز آن منافقین را که به برادران منافق خود و یا به بیماردلان می گویند بیایید نزد ما و به جهاد نروید، و خود کمتر در جهاد شرکت نموده و از شما مسلمانان جان خود را دریغ می دارند.و همین که آتش جنگ شعله ور شد، ایشان را می بینی که از ترس به تو نگاه می کنند، اما نگاهی بدون اراده، و چشمانشان در حدقه کنترل ندارد، و مانند چشمان شخص محتضر در حدقه می گردد، و همین که ترس از بین رفت، شما را با زبانهایی تیزتر از شمشیر می زنند، در حالی که از آن خیری که به شما رسیده ناراحتند، و بدان بخل می ورزند.
wikifeqh: خوف_از_جنگ_(قرآن)