فرهنگ اسم ها
معنی: به معنای زمین درخشان، ناحیه ای از ایران قدیم که اکنون جزو ازبکستان است، ( اوستایی، خوائیریزَم )
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم پسر، اسم اوستایی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
که بنامهای خوراسمیه و خوراسمیا نیز آمده است نام ناحیتی است که در سفلای جیحون قرار داشته و از ایام بسیار قدیم مهد قوم آریا بوده است .
دانشنامه عمومی
خوارزم (استان ساسانی). خوارزم ساسانی ( فارسی میانه: Xwarāzm ) به دوره ای اطلاق می شود که تمدن باستانی خوارزم از سال ۲۴۲ میلادی تحت فرمانروایی شاهنشاهی ساسانی[ ۱] تا فتح آن توسط خیونان چادرنشین در ۳۵۰ میلادی بوده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: خوارزم (استان ساسانی)
دانشنامه آزاد فارسی
ناحیه ای بزرگ و قدیمی در قسمت سفلای رود جیحون، با ۴,۵۰۰ کیلومتر مربع مساحت. تقریباً مطابق خانات خیوه است که امروزه میان جمهوری های ازبکستان و ترکمنستان تقسیم شده است. شهرهای مهم آن عبارت اند از گرکانج (اورگنج)، مرکز اداری، زمخشر، خیوه، هزاراسپ، و کاث (کات). زمانی بخشی از استان باستانی ایرانی خوراسیما (قرن ۶پ م) و از مراکز اصلی تمدن آسیای مرکزی بود، و از نظر برخی مورخان مهد زندگانی قوم آریایی است. خوارزم از سرزمین های تحت تصرّف هخامنشیان بود و استرابو در جغرافیای خود به خوارزمی ها اشاره کرده است. ابوریحان بیرونی به نقل از مردم خوارزم نوشته که این سرزمین، ۹۸۰ سال پیش از اسکندر بنا شده است و فردوسی قدمت آن را پیش از کیخسرو می داند. بخش بزرگی از خوارزم در دوران کوروش به قلمرو هخامنشیان پیوست. خوارزم ظاهراً در زمان اسکندر مستقل بود. اردشیر پس از عراق به خراسان رفت و تا خوارزم را تصرف کرد، اما این سرزمین در اواخر ساسانیان مستقل بود و خوارزمشاهیان بر آن حکومت می کردند. خوارزم تا قرون ۱ و ۲ق، کانون فرهنگ بسیار قدیمی ایرانی با زبانی موسوم به خوارزمی بود که ظاهراً درخلال حملات قتیبه بن مسلم باهلی، فاتح بزرگ عرب، آسیب بسیار دید. زردشتیان این زبان را تا قرن ۵ق/۱۱م حفظ کرده بودند. این فرهنگ و زبان پس از استیلای کامل ترکان بر خوارزم، از میان رفت. اعراب مسلمان در دوران خلافت عمر بن خطاب تا خوارزم پیش رفتند. احنف بن قیس پس از جنگ جوزجان عازم خوارزم شد، اما توفیقی نیافت و به بلخ بازگشت. قتیبه بن مسلم در ۹۳ق به درخواست خوارزمشاه، که از شورش خرزاد و مزدکیان پیرو او بر جان و مال خود بیمناک شده بود، وارد خوارزم شد و هزاران نفر از مخالفان خوارزمشاه را کشت و با هزاران اسیر و غنائم فراوان به خراسان بازگشت. قتیبه در همان سال بار دیگر لشکری به خوارزم فرستاد. خوارزمیان از همراهی با خوارزمشاه خودداری کردند و او ناگزیر به دیار ترکان گریخت. سپاهیان عرب پس از این به جنگ با مردم پرداختند و بر آنان پیروز شدند و پس از آن که خوارزمیان جزیه را پذیرفتند از خوارزم خارج شدند. با این همه، حکومت خوارزم همچنان در اختیار خاندان خوارزمشاهیان باقی ماند. این سلسله در دوران اسلامی، به اَفریغیان کاث شهرت دارند. حکومت این سلسله تا ۳۸۵ق دوام آورد. در این سال ابوالعباس مأمون بن محمد، امیر گرگانج، بر ابوعبدالله محمد بن احمد، خوارزمشاه افریغی کاث، پیروز شد و حکومت خوارزم را در اختیار گرفت. سلسلۀ مأمونیان نیز در ۴۰۸ق برافتاد و خوارزم به تصرف غزنویان درآمد. در حدود ۴۷۰ق، انوشتکین غرچه ای طشتدار از جانب ملکشاه سلجوقی، عنوان خوارزمشاه گرفت و فرزندانش این عنوان را برای خود برگزیدند و حکومت مستقل خوارزم را در دست گرفتند. سلطان محمد خوارزمشاه و سلطان جلال الدین خوارزمشاه از این سلسله بودند. خوارزم در این دوران یکی از کانون های علم و ادب ایران بود، اما در حملۀ مغولان به طرزی وحشتناک آسیب دید و اغلب مردمان آن کشته و هزاران نفر اسیر شدند و همه شهرها و بسیاری از روستاهای آن نابود شد. پس از این حملات، بخش اعظم خوارزم در قلمرو اردوی زرین قرار گرفت و جنوب آن عملاً در تصرف جغتای و اعقاب او درآمد. حکومت خوارزم در اوایل نیمۀ دوم قرن ۸ق و مقارن با تشکیل پادشاهی تیمور لنگ با حسین صوفی بود. تیمور در این دوران چندین بار به خوارزم لشکر کشید و در اوایل سلطنت یوسف صوفی، پسر حسین صوفی، خوارزم را تسخیر و آن را غارت و ویران کرد (۷۸۱ق). شیبانیان در آغاز قرن ۱۰ق بر این سرزمین تسلط یافتند و پس از آنان، عربشاهیان بر خوارزم مسلط شدند و سپس ایناقیان قنقراتی خیوه (۱۱۸۴ـ۱۳۳۸) حکومت خوارزم را در دست گرفتند. روس ها از میانه قرن ۱۳ق وارد خوارزم (خیوه) شدند و در ۱۸۷۳ شهر خیوه را تصرف کردند و خان های آن را تحت فرمان خود درآوردند. این حکومت در ۱۳۳۸ق برافتاد و دولت شوروی جای آن را گرفت.
wikijoo: خوارزم
پیشنهاد کاربران
خوارزم همان خوار راز ( ری ) فارسی یا خاراکس یونانی است که بعدها واژه خراسان از آن در می آید.
خوارزم ؛ اگر پنجره ساختمان این کلمه را باز کنیم و ببینیم این کلمه چه راز زرّینی در درون خودش نهفته دارد اینطور می شود تبیین کرد؛
کلمه خوارزم یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه خار و رزم و منشعب شده از یک کلمه فشرده شده به نام خزر می باشد در واقع خزر افشاره کلمه خوارزم می باشد که بار معنایی این کلمه منطبق با شرایط اقلیمی و طبیعت همان منطقه می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
خار به مفهوم خشک شدن با اصطلاح خار و خاشاک و رزم یعنی مرز شروع رزم طبیعت با سرما و سردی برای دیگر مناطق.
این اصطلاح شاعرانه زیر مُؤَیِّد این تفسیر می باشد؛
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
خوارزم که در محدوده نواحی شرق دریای خزر می باشد به علت پدیده ایجاد بارندگی ها و حرکت این پدیده ها از منطقه خزر و خوارزم در ترکمنستان امروزی به سمت غزنین که در شرق افغانستان می باشد و شاعر این شعر که منوچهری دامغانی بوده نیز در آن منطقه ساکن بوده است این شعر را در آنجا سروده است. البته رطوبت و بارندگی سردی که از جایی به جایی هم می رسید در قدیم الایام تحت عنوان خیو استفاده می شد.
و شاعران زیادی از این کلمه تحت عنوان آب دهان در جهت مذمت یک عمل قبیح که بر روی کسی انداخته شود استفاده کرده اند.
در کل به منطقه ی رطوبت خیز سردکننده و کاهش دهنده گرما خوارزم گفته می شود و خربزه خوارزم نیز منشعب از همین مفهوم می باشد. خربزه، خار پزه، خیارپوز، به مفهوم میوه ای با طبع سرد و سرد کننده و سردی دهنده. در مجموع طبع میوه های خیاری هم یک طبع سرد کننده و فرونشاننده گرما و عطش می باشد. مثل خیار خربزه هندوانه طالبی کدو.
پس با این تفاسیر به لحاظ بار معنایی، در ابعاد کاربردی مختلف، کلماتی از قبیل؛ خز خزر خزان خیزران خوارزم خیزش خزانه مخزن قازان قیز قضیه مغ مغز مغازه مخ خیس خِویس خوزستان مکث کثیر کوثر تکثیر کسریٰ خربزه خیار خیو از یک خانواده می باشند. که هر کدام در جایگاه خودشان تفسیر خاص خودشان را دارند.
خزان؛ کلمه خزان که تحت عنوان پاییز در زبان خودمان برگردان شده است به لحاظ بار معنایی این کلمه یعنی خیز برداشتن طبیعت به سمت خزینه و خزانه طبیعت و در چرخه قرار گرفتن. یعنی یک خیزیش ملایم و خزنده تحت عنوان خیزش به سمت خزینه و خزانه ی طبیعت.
کلمه خوارزم یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه خار و رزم و منشعب شده از یک کلمه فشرده شده به نام خزر می باشد در واقع خزر افشاره کلمه خوارزم می باشد که بار معنایی این کلمه منطبق با شرایط اقلیمی و طبیعت همان منطقه می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
خار به مفهوم خشک شدن با اصطلاح خار و خاشاک و رزم یعنی مرز شروع رزم طبیعت با سرما و سردی برای دیگر مناطق.
این اصطلاح شاعرانه زیر مُؤَیِّد این تفسیر می باشد؛
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
خوارزم که در محدوده نواحی شرق دریای خزر می باشد به علت پدیده ایجاد بارندگی ها و حرکت این پدیده ها از منطقه خزر و خوارزم در ترکمنستان امروزی به سمت غزنین که در شرق افغانستان می باشد و شاعر این شعر که منوچهری دامغانی بوده نیز در آن منطقه ساکن بوده است این شعر را در آنجا سروده است. البته رطوبت و بارندگی سردی که از جایی به جایی هم می رسید در قدیم الایام تحت عنوان خیو استفاده می شد.
و شاعران زیادی از این کلمه تحت عنوان آب دهان در جهت مذمت یک عمل قبیح که بر روی کسی انداخته شود استفاده کرده اند.
در کل به منطقه ی رطوبت خیز سردکننده و کاهش دهنده گرما خوارزم گفته می شود و خربزه خوارزم نیز منشعب از همین مفهوم می باشد. خربزه، خار پزه، خیارپوز، به مفهوم میوه ای با طبع سرد و سرد کننده و سردی دهنده. در مجموع طبع میوه های خیاری هم یک طبع سرد کننده و فرونشاننده گرما و عطش می باشد. مثل خیار خربزه هندوانه طالبی کدو.
پس با این تفاسیر به لحاظ بار معنایی، در ابعاد کاربردی مختلف، کلماتی از قبیل؛ خز خزر خزان خیزران خوارزم خیزش خزانه مخزن قازان قیز قضیه مغ مغز مغازه مخ خیس خِویس خوزستان مکث کثیر کوثر تکثیر کسریٰ خربزه خیار خیو از یک خانواده می باشند. که هر کدام در جایگاه خودشان تفسیر خاص خودشان را دارند.
خزان؛ کلمه خزان که تحت عنوان پاییز در زبان خودمان برگردان شده است به لحاظ بار معنایی این کلمه یعنی خیز برداشتن طبیعت به سمت خزینه و خزانه طبیعت و در چرخه قرار گرفتن. یعنی یک خیزیش ملایم و خزنده تحت عنوان خیزش به سمت خزینه و خزانه ی طبیعت.
با شنیدن نام خوارزم یاد پهلوان پوریا ولی میفتم. روحش شاد
خوارزم یکی از شهرهای ایران بوده و هست . 💟♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️زبان فارسی عشق است. ایران و ایرانی عشق است. نژاد آریایی رو عشق است ♥️♥️♥️♥️♥️
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت.
اما بازی با کلمات، پیرامون ازبک و ازبکستان:
پیش فرض: اُزبَک: [عامیانه، اصطلاح] بی ریخت، ژولیده، ازخودراضی. پس هرجا اسم ازبک آمد منظور هرکس� بی ریخت و از خود راضی است.
... [مشاهده متن کامل]
غذای ازبک ها اشکنه است. ( پایتخت ازبکستان تاشکند است. )
مگر آدم های ژولیده و بی ریخت سُم دارند؟! ( واحد پول ازبکستان سُوم است. )
ازبک ها گیوه می پوشند. ( خیوه یکی از شهرهای ازبکستان است. ) ��
رزم و جنگ آنها خوار و زشت است ( خوارزم از استان های ازبکستان است. )
به جای خوردن قند، میوه و ثمر آن را می خورند راستی قند چیه که میوه داشته باشد. ( سمرقند از استان های ازبکستان است. )
ازبک ها� بخار یا بخاری ندارند. ( بخارا از استان های ازبکستان است. )
ازبک ها زِر یا تِر می زنند. ( تِرمِذ یکی از شهرهای ازبکستان است. )
در ضمن شهر سبز ( محل تولد تیمور گورکانی ) یکی از شهرهای تاریخی ازبکستان است.
راستی در� پویانمایی "پهلوانان" که در مورد پوریای ولی است از شهر خوارزم، و اسم هایی چون تیمور نام می برد که می توان گفت که این پهلوان اهل خوارزم بوده است البته عده ای او را اهل خوی آذربایجان غربی می دانند اما آرامگاه وی در شهر خیوه ازبکستان وجود دارد البته آرامگاهی هم در شهر خوی آذربایجان غربی وجود دارد.
اما بازی با کلمات، پیرامون ازبک و ازبکستان:
پیش فرض: اُزبَک: [عامیانه، اصطلاح] بی ریخت، ژولیده، ازخودراضی. پس هرجا اسم ازبک آمد منظور هرکس� بی ریخت و از خود راضی است.
... [مشاهده متن کامل]
غذای ازبک ها اشکنه است. ( پایتخت ازبکستان تاشکند است. )
مگر آدم های ژولیده و بی ریخت سُم دارند؟! ( واحد پول ازبکستان سُوم است. )
ازبک ها گیوه می پوشند. ( خیوه یکی از شهرهای ازبکستان است. ) ��
رزم و جنگ آنها خوار و زشت است ( خوارزم از استان های ازبکستان است. )
به جای خوردن قند، میوه و ثمر آن را می خورند راستی قند چیه که میوه داشته باشد. ( سمرقند از استان های ازبکستان است. )
ازبک ها� بخار یا بخاری ندارند. ( بخارا از استان های ازبکستان است. )
ازبک ها زِر یا تِر می زنند. ( تِرمِذ یکی از شهرهای ازبکستان است. )
در ضمن شهر سبز ( محل تولد تیمور گورکانی ) یکی از شهرهای تاریخی ازبکستان است.
راستی در� پویانمایی "پهلوانان" که در مورد پوریای ولی است از شهر خوارزم، و اسم هایی چون تیمور نام می برد که می توان گفت که این پهلوان اهل خوارزم بوده است البته عده ای او را اهل خوی آذربایجان غربی می دانند اما آرامگاه وی در شهر خیوه ازبکستان وجود دارد البته آرامگاهی هم در شهر خوی آذربایجان غربی وجود دارد.
خوارزم :شرق
به نام خدا
خوارزم یکی از استان های ایران بود که موجب عهدنامه آخال در ۱۸۸۱ میلادی از ایران جدا شد که خوارزم شامل استان داش اغوز ترکمنستان واستان خوارزم ازبکستان وجمهوری قره قالپاقستان منطقه ای خودمختار در کشور ازبکستان است که طبق عهدنامه آخال استان مهم تاریخی از ایران جدا شد
... [مشاهده متن کامل]
ممنون ازشما
منابع . https://fa. m. wikipedia. org/wiki/پیمان_آخال
خوارزم یکی از استان های ایران بود که موجب عهدنامه آخال در ۱۸۸۱ میلادی از ایران جدا شد که خوارزم شامل استان داش اغوز ترکمنستان واستان خوارزم ازبکستان وجمهوری قره قالپاقستان منطقه ای خودمختار در کشور ازبکستان است که طبق عهدنامه آخال استان مهم تاریخی از ایران جدا شد
... [مشاهده متن کامل]
ممنون ازشما
منابع . https://fa. m. wikipedia. org/wiki/پیمان_آخال
در سرآغاز تاریخ، ساکنان خوارزم از ایرانیان بودند و به زبان ایرانی شرقی به نام خوارزمی صحبت می کردند. ترک های ازبک در قرن دهم میلادی حاکمیت این منطقه را به دست گرفتند و این منطقه به تدریج به منطقه ای با اکثریت ترک زبانان تبدیل شد. ازبک ها پس از استقرار در سرزمین های خوارزم شروع به بردگی گرفتن ایرانیان کرده و بیش از یک میلیون ایرانی را فقط در نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی در بازار برده فروشی شهر خیوه به عنوان برده خرید و فروش کردند.
... [مشاهده متن کامل]
منابع. https://www. britannica. com/place/Khiva
... [مشاهده متن کامل]
منابع. https://www. britannica. com/place/Khiva