خدا در ادیان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] این مقاله در مورد خدا در ادیان، و چگونه ستایش و پرستش خدا در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی می باشد.
همه ادیان الهی، پیروان خود را به شناخت صحیح خدا و توحید فرا خوانده اند، چنان که شیخ الانبیا نوح (علیه السلام) از قومش خواست تا جز خدا را عبادت نکنند: «لا تَعبُدوا اِلاَّ اللّهَ» و پیامبران دیگری چون هود، صالح و شعیب (علیهم السلام) به قوم خود گفتند: خدا را بپرستید. برای شما خدایی جز او نیست: «قالَ یقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکم مِن اِله غَیرُهُ» همچنین ابراهیم (علیه السلام) منادی توحید بود و خویشتن را از زمره مشرکان خارج می دانست. ادیان پس از وی نیز که به «ادیان ابراهیمی» موسوم است مانند یهودیت و مسیحیت که پیروان هریک ابراهیم (علیه السلام) را از خود می دانند در ابتدا (پیش از تحریف) منادی توحید بودند، چنان که موسی (علیه السلام) با شرک مخالفت کرد و بر توحید اصرار ورزید و عیسی (علیه السلام) در قیامت دعوت به شرک را از خود نفی کرده، بیان می دارد که به فرمان الهی آنان را به توحید فرا خوانده است همچنین خداوند توحید را مورد قبول اهل کتاب دانسته است: «قُل یاَهلَ الکتبِ تَعالَوا اِلی کلِمَة سَواء بَینَنا و بَینَکم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِک بِهِ شیًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللّهِ...»، گرچه ادیان یاد شده پس از گذشت زمانی دچار تحریف شده و پیروانشان درباره خدا عقاید باطل، شرک آلود و کفرآمیزی پیدا کردند، چنان که یهودیان، عزیر (علیه السلام) و نصارا، مسیح (علیه السلام) را پسر خدا دانستند: «و قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ وقالَتِ النَّصرَی المَسیحُ ابنُ اللّهِ...» و احبار و راهبان را ارباب خود برگزیدند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابًا مِن دونِ اللّهِ...» و برخی از نصارا گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است : «لَقَد کفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ هُوَ المَسیحُ ابنُ مَریَمَ...» و برخی از آنان به تثلیث قائل شده و گفتند: خدا سومین شخص از سه شخص یا سه اقنوم (اب و ابن و روح) است : «لَقَد کفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلثَة...» و به هر حال قائل به الوهیت مسیح شدند، در حالی که قرآن این عقاید را شبیه سخنان پیشینیان از کافران: «... ذلِک قَولُهُم بِاَفوهِهِم یُضهِونَ قَولَ الَّذینَ کفَروا مِن قَبلُ...» و شرک: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابًا مِن دونِ اللّهِ... لا اِلهَ اِلاّ هُوَ سُبحنَهُ عَمّا یُشرِکون» و کفر دانسته و ردّ کرده و اهل کتاب را به اعتقادات اصیل خود در باب توحید فراخوانده است نیز یهودیان، دستان خدا را بسته دانستند که قرآن ضمن انکار آن بیان داشت که هر دو دست خدا باز است و هرگونه که بخواهد انفاق می کند: «وقالَتِ الیَهودُ یَدُ اللّهِ مَغلولَةٌ... بَل یَداهُ مَبسوطَتانِ یُنفِقُ کیفَ یَشاءُ»
درجه خداشناسی در ادیان
باید توجه داشت که گرچه همه ادیان الهی پیروان خود را به شناخت صحیح خداوند و توحید فراخوانده اند؛ ولی درجه خداشناسی در ادیان دیگر در حد خداشناسی در اسلام نبوده است، زیرا در اسلام برترین حد خداشناسی و توحید که رسیدن به آن در توان بشر است ارائه شده، به گونه ای که شناختی برتر از آن ممکن نیست. توضیح آن که براساس تعالیم قرآن کریم توحید عددی از خداوند نفی شده و خداوند دارای اطلاق وجودی و سعه ذاتی دانسته شده است، به گونه ای که در عین احاطه بر همه چیز و تهی نبودن چیزی از او، با تعین هیچ متعینی قید نمی پذیرد، بر خلاف اطلاق مفهومی که مفهوم مطلق در هر مصداقی با آن فرد متحد شده و با تعین آن متعین می گردد: «لَیسَ کمِثلِهِ شَیءٌ» ، «و هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وفِی الاَرضِ اِلهٌ» و وحدت خداوند وحدت قاهره است که خدای سبحان در قیامت به آن ظهور می کند و آن وحدتی است که فرض هرگونه مثلی را برای او نفی کرده وبر اثر گستردگی و سعه، جا برای غیر نمی گذارد، چنان که در آن مقام او خود می پرسد: «لِمَنِ المُلک الیَومَ» و خود پاسخ می دهد: «لِلّهِ الوحِدِ القَهّار» و با این توحید است که تثلیث نصارا دفع می شود، زیرا آنان به گمان خویش گرچه در عین تثلیث، به توحید قائل ند؛ ولی آنچه درباره خدا به آن اعتقاد دارند وحدت عددی است که کثرت از جهتی دیگر را نفی نمی کند و ازاین رو قرآن آنان را کافر دانسته است و چون وحدت خداوند اطلاقی است نه عددی، او رابع ثلاثه است؛ نه ثالث ثلاثه : «ما یَکونُ مِن نَجوی ثَلثَة اِلاّ هُوَ رابِعُهُم»، زیرا او بر همه عددها و معدودها احاطه دارد و چیزی در عرض او نیست ؛ و نیز محصول اطلاق ذاتی وجود، معیت قیومیه حق نسبت به همه اشیاست: «وهُوَ مَعَکم اَینَ ما کنتُم» که نتیجه آن مظهر بودن همه اشیا برای خداوند است ، ازاین رو وجود آسمانها و زمین جز وجود حق و ظهور فیض او نیست و همه فی نفسه هالک اند ؛ به عبارت دیگر ماهیت جز حکایت چیزی نیست و وجود جز ربط چیزی نیست و ربط همان وجه، شأن، آینه، اسم و علامت حق است: «کلُّ مَن عَلَیها فَان ویَبقی وجهُ رَبِّک...» و چون خداوند پدید آورنده همه چیز است پس آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، وجودش به او قوام دارد و درنتیجه حکم و مُلک و سلطنت تنها از آن اوست: «لَهُ مُلک السَّموتِ والاَرضِ» ، «لِلَّهِ ما فِی السَّموتِ وما فِی الاَرضِ»
وصف خدا در قرآن
قرآن کریم همچنین، خداوند را نور می داند و چون نور به خود ظاهر و موجب ظهور دیگران است ما پیش از مشاهده هر چیز ناچار به رؤیت خدا هستیم: «اَللّهُ نورُ السَّموتِ والاَرضِ» و او بر فراز هر چیزی مشهود است: «اَو لَم یَکفِ بِرَبِّک اَنَّهُ عَلی کلِّ شَیء شَهید» و خداوند پیش از هر چیز و پس از آن و ظاهرتر از هر چیز و باطن تر از آن است: «هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّهِرُ والباطِنُ» شایان ذکر است که گرچه در اسلام قلّه نهایی خداشناسی و توحید بیان شده؛ ولی دسترسی به آن برای همگان میسور نیست، بلکه هر کس به اندازه استعداد خود می تواند خدا را بشناسد، از همین رو در روایتی آمده است: سوره توحید و آیات آغازین سوره حدید، برای ژرف اندیشان در آخر الزمان فرود آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس