[ویکی فقه] اعتقاد به خاتمیت، هم در زمان پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله و سلم و هم در دوران های بعدی، میان مسلمانان امری روشن و پذیرفته شده بوده و به صورت متواتر نقل شده است، به گونه ای که هم دستانی بر کذب در مورد آن متصور نیست. این آموزه همواره از ضروریات دین اسلام شمرده شده است، به این معنا که هر کس به نبوت پیامبر اقرار کند لزومآ باید خاتمیت ایشان را نیز بپذیرد
خاتمیت یعنی «فارغ التحصیل شدن انسان از مکتب وحی» و بی نیازی از وحی جدید، به این معنا که از این پس باید دین را بهتر فهمید و به آن عمل کرد. از این پس انسان براساس طرز تربیتش قادر است بدون وحی و بدون نبوت جدید روی پای خود بایستد و به زندگی ادامه دهد
از این پس عقل جای وحی را می گیرد، البته عقلی که با وحی در طول قرون پیشین تربیت یافته و بالغ شده است با خاتمیت، رسالت اولیه پیامبر به عنوان ابلاغ کننده پیام پایان یافته، اما رسالت دوم یعنی رهبری جامعه و ساختن امت در طی چند نسل ادامه می یابد و به تکامل می رسد
بنابراین پیامبر، خاتم نبوت است و ختم امامت با آخرین رهبر از رهبران وصی (یعنی امامان شیعه) تحقق می یابد پس از امامان (یعنی در دوران غیبت امام دوازدهم علیه السلام)، رسالت برعهده دانشمندان است و علم، ادامه نبوت است عبدالکریم سروش در کتاب مدارا و مدیریت خاتمیت را مقبول همه مسلمانان و از ضروریات دین و ارکان اندیشه اسلامی دانسته است. از نظر او، خاتمیت دو لازمه دارد: اول این که خود دین واجد ویژگی هایی باشد که آن را ماندنی کند و دیگر این که در آدمیان تحولی پدید آمده باشد که بتوانند دین را نگهدارند.
بنابراین معنای خاتمیت این نیست که خداوند دین خود را در طبیعت و عالم انسانی با نیروهای فوق طبیعت و ملائکه حفظ کند، بلکه محفوظ ماندنش طبیعی و در گرو حق بودن خود دین و حق طلب و حق شناس بودن مردم است.
وی در بسط تجربه نبوی خاتم بودن پیامبر اکرم را اینگونه تفسیر می کند که کشف تام او و به خصوص مأموریت او برای هیچ کس دیگر تجدید نخواهد شد.
سروش خاتمیت را صفت پیامبر میداند، به این معنا که پیامبر آخرین پیامبر بود ولی حقیقت دین یکی و از همان اول، آخرین بود.
وی، همچنین موضوع خاتمیت را شخصیت حقوقی پیامبر، که همان ولایت تشریعی اوست، میداند نه شخصیت حقیقی نبی
تبیین دیگری که از مسئله خاتمیت شده و می توان آن را مناسبترین و سازگارترین تبیین با آیات قرآن و آموزه های شیعی دانست، این است که علت تجدید نبوت را در سه امر خلاصه نماییم که هر سه آن ها پس از ظهور پیامبر اکرم منتفی شده است.
اول: تحریفی که در ادیان پیشین راه یافته بود. به موجب آیات قرآن، دین اسلام و کتاب آسمانی آن هرگز دستخوش تحریف قرار نخواهد گرفت.
دوم: کامل نبودن دین سابق به سبب عدم بلوغ اجتماعی و عقلی مخاطبان آن دین می باشد.
این علت هم با ظهور اسلام و براساس تصریح قرآن مبنی بر کامل بودن این دین منتفی است.
سوم: نیاز به مبیّن که علت اصلی فرستادن انبیای تبلیغی بوده است.
طبق عقیده امامیه، امامان دوازدهگانه پس از پیامبر اکرم عهده دار تبیین دین اند و در دوره غیبت ــکه امری عارضی است ــ تبیین دین، به ویژه در عرصه عمل براساس آنچه در اختیار است، به عالمان و مجتهدان واجد شرایط سپرده شده است
نقلی یا عقلی بودن اثبات خاتمیت
بدین ترتیب می توان گفت هر چند برای اثبات لزوم فرستادن پیامبران از جانب خدا برای هدایت بشر (نبوتِ عامه) و نیز اثبات نبوت نبی گرامی اسلام (نبوت خاصه) می توان ادله عقلی یا دست کم ادله برون دینی اقامه نمود اما خاتمیت امری درون دینی و صرفآ مبتنی بر دلایل نقلی است و اثبات آن با دلایل عقلی قابل تصور نیست.
آنچه در کتب کلامی در این باره ذکر شده است، علاوه بر اثبات نبوت پیامبر اکرم به ذکر دلایل نبوت آن حضرت )، و به ویژه اعجاز قرآن محمد بن و ذکر بشارت های انبیای پیشین مبنی برآمدن پیامبری با نشانه ها و حتی معجزات خاص اختصاص دارد.
خاتمیت در ادیان دیگر
اعتقاد مسلمانان به خاتمیت پیامبر، نزد پیروان سایر ادیان نیز مشهور بوده است
به همین دلیل، خاتمیت در کلام سنّتی به عنوان یک مسئله بحث انگیز کلامی مطرح نبوده است و متکلمان آن را بیش تر با استنادات نقلی اثبات کرده اند.
برخی متکلمان ضمن اشاره به ادله خاتمیت، اجماع مسلمانان بر خاتمیت را نیز به عنوان دلیل مطرح کرده اند
با این همه، در ضمن همان بشارت هایی که از کتب ادیان پیشین نقل شده است، اشاره هایی نیز به صفت خاتمیت پیامبر اسلام وجود دارد
دلایل خاتمیت
...
خاتمیت یعنی «فارغ التحصیل شدن انسان از مکتب وحی» و بی نیازی از وحی جدید، به این معنا که از این پس باید دین را بهتر فهمید و به آن عمل کرد. از این پس انسان براساس طرز تربیتش قادر است بدون وحی و بدون نبوت جدید روی پای خود بایستد و به زندگی ادامه دهد
از این پس عقل جای وحی را می گیرد، البته عقلی که با وحی در طول قرون پیشین تربیت یافته و بالغ شده است با خاتمیت، رسالت اولیه پیامبر به عنوان ابلاغ کننده پیام پایان یافته، اما رسالت دوم یعنی رهبری جامعه و ساختن امت در طی چند نسل ادامه می یابد و به تکامل می رسد
بنابراین پیامبر، خاتم نبوت است و ختم امامت با آخرین رهبر از رهبران وصی (یعنی امامان شیعه) تحقق می یابد پس از امامان (یعنی در دوران غیبت امام دوازدهم علیه السلام)، رسالت برعهده دانشمندان است و علم، ادامه نبوت است عبدالکریم سروش در کتاب مدارا و مدیریت خاتمیت را مقبول همه مسلمانان و از ضروریات دین و ارکان اندیشه اسلامی دانسته است. از نظر او، خاتمیت دو لازمه دارد: اول این که خود دین واجد ویژگی هایی باشد که آن را ماندنی کند و دیگر این که در آدمیان تحولی پدید آمده باشد که بتوانند دین را نگهدارند.
بنابراین معنای خاتمیت این نیست که خداوند دین خود را در طبیعت و عالم انسانی با نیروهای فوق طبیعت و ملائکه حفظ کند، بلکه محفوظ ماندنش طبیعی و در گرو حق بودن خود دین و حق طلب و حق شناس بودن مردم است.
وی در بسط تجربه نبوی خاتم بودن پیامبر اکرم را اینگونه تفسیر می کند که کشف تام او و به خصوص مأموریت او برای هیچ کس دیگر تجدید نخواهد شد.
سروش خاتمیت را صفت پیامبر میداند، به این معنا که پیامبر آخرین پیامبر بود ولی حقیقت دین یکی و از همان اول، آخرین بود.
وی، همچنین موضوع خاتمیت را شخصیت حقوقی پیامبر، که همان ولایت تشریعی اوست، میداند نه شخصیت حقیقی نبی
تبیین دیگری که از مسئله خاتمیت شده و می توان آن را مناسبترین و سازگارترین تبیین با آیات قرآن و آموزه های شیعی دانست، این است که علت تجدید نبوت را در سه امر خلاصه نماییم که هر سه آن ها پس از ظهور پیامبر اکرم منتفی شده است.
اول: تحریفی که در ادیان پیشین راه یافته بود. به موجب آیات قرآن، دین اسلام و کتاب آسمانی آن هرگز دستخوش تحریف قرار نخواهد گرفت.
دوم: کامل نبودن دین سابق به سبب عدم بلوغ اجتماعی و عقلی مخاطبان آن دین می باشد.
این علت هم با ظهور اسلام و براساس تصریح قرآن مبنی بر کامل بودن این دین منتفی است.
سوم: نیاز به مبیّن که علت اصلی فرستادن انبیای تبلیغی بوده است.
طبق عقیده امامیه، امامان دوازدهگانه پس از پیامبر اکرم عهده دار تبیین دین اند و در دوره غیبت ــکه امری عارضی است ــ تبیین دین، به ویژه در عرصه عمل براساس آنچه در اختیار است، به عالمان و مجتهدان واجد شرایط سپرده شده است
نقلی یا عقلی بودن اثبات خاتمیت
بدین ترتیب می توان گفت هر چند برای اثبات لزوم فرستادن پیامبران از جانب خدا برای هدایت بشر (نبوتِ عامه) و نیز اثبات نبوت نبی گرامی اسلام (نبوت خاصه) می توان ادله عقلی یا دست کم ادله برون دینی اقامه نمود اما خاتمیت امری درون دینی و صرفآ مبتنی بر دلایل نقلی است و اثبات آن با دلایل عقلی قابل تصور نیست.
آنچه در کتب کلامی در این باره ذکر شده است، علاوه بر اثبات نبوت پیامبر اکرم به ذکر دلایل نبوت آن حضرت )، و به ویژه اعجاز قرآن محمد بن و ذکر بشارت های انبیای پیشین مبنی برآمدن پیامبری با نشانه ها و حتی معجزات خاص اختصاص دارد.
خاتمیت در ادیان دیگر
اعتقاد مسلمانان به خاتمیت پیامبر، نزد پیروان سایر ادیان نیز مشهور بوده است
به همین دلیل، خاتمیت در کلام سنّتی به عنوان یک مسئله بحث انگیز کلامی مطرح نبوده است و متکلمان آن را بیش تر با استنادات نقلی اثبات کرده اند.
برخی متکلمان ضمن اشاره به ادله خاتمیت، اجماع مسلمانان بر خاتمیت را نیز به عنوان دلیل مطرح کرده اند
با این همه، در ضمن همان بشارت هایی که از کتب ادیان پیشین نقل شده است، اشاره هایی نیز به صفت خاتمیت پیامبر اسلام وجود دارد
دلایل خاتمیت
...
wikifeqh: خاتمیت_کلامی