[ویکی فقه] حکم رؤیا (قرآن). خواب دیدن را رؤیا می گویند، که دارای احکامی است.
نقل رؤیا، برای دیگران جایز است. «اذ یریکهم الله فی منامک قلیلا ولو ارکهم کثیرا لفشلتم ولتنـزعتم فی الامر... • واذ یریکموهم اذ التقیتم فی اعینکم قلیلا ویقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا والی الله ترجع الامور؛ در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را در خواب به تو کم نشان داد و اگر فراوان نشان می داد، مسلما سست می شدید و (درباره شروع جنگ با آنها) کارتان به اختلاف می کشید ولی خداوند (شما را از شر اینها) سالم نگه داشت خداوند به آنچه درون سینه هاست، داناست. • و در آن هنگام (که در میدان نبرد،) با هم رو به رو شدید، آنها را به چشم شما کم نشان می داد و شما را (نیز) به چشم آنها کم می نمود تا خداوند، کاری را که می بایست انجام گیرد، صورت بخشد (شما نترسید و اقدام به جنگ کنید، آنها هم وحشت نکنند و حاضر به جنگ شوند، و سرانجام شکست بخورند!) و همه کارها به خداوند باز می گردد.» (بنا بر شان نزول آیه، خداوند تعداد افراد دشمن را در جنگ بدر به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در عالم رؤیا کم نشان داد، و حضرت آن رؤیا را برای اصحاب خود بیان نمود. بنابراین می شود استفاده نمود که نقل نمودن رؤیا برای دیگران جایز است.) «اذ قال یوسف لابیه یـابت انی رایت احد عشر کوکبـا والشمس والقمر رایتهم لی سـجدین؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!» (از قصه رؤیای یوسف (علیه السّلام) و توصیه پدر به ایشان استفاده می شود که نقل رؤیا جایز است.) «ودخل معه السجن فتیان قال احدهما انی ارنی اعصر خمرا وقال الاخر انی ارنی احمل فوق راسی خبزا تاکل الطیر منه نبئنا بتاویله انا نرک من المحسنین• قال لا یاتیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله..؛ و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم! و دیگری گفت: من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم. • (یوسف) گفت: پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم).» «وقال الملک انی اری سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت... • قالوا اضغـث احلـم وما نحن بتاویل الاحلـم بعــلمین• یوسف ایها الصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون• قال تزرعون سبع سنین..؛ پادشاه گفت: من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند و آنها را از بین بردند.) ای جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید! • گفتند: خوابهای پریشان و پراکنده ای است و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم! • ..... • (او به زندان آمد، و چنین گفت:) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! • گفت: هفت سال با جدیت زراعت می کنید و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید).» «واذ قلنا لک ان ربک احاط بالناس وما جعلنا الرءیا التی ارینـک الا فتنة للناس..؛ (به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملا آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود همچنین شجره ملعونه (درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کرده ایم. ما آنها را بیم داده (و انذار) می کنیم اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمی افزاید!» «فلما بلغ معه السعی قال یـبنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری..؛ هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟ گفت پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» «لقد صدق الله رسوله الرءیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاء الله ءامنین محلقین..؛ خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تاخیر حکمتی بود) و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.»
لزوم پرهیز از نقل رؤیا
لازم است از نقل رؤیا در صورت برانگیختن حسادت و مکر و کید دیگران، پرهیز کرد. «قال یـبنی لا تقصص رءیاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطـن للانسـن عدو مبین؛ گفت: فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است.»
← نهی از نقل رؤیا
تعبیر خواب، برای افراد آگاه از آن جایز است. «ودخل معه السجن فتیان قال احدهما انی ارنی اعصر خمرا وقال الاخر انی ارنی احمل فوق راسی خبزا تاکل الطیر منه نبئنا بتاویله انا نرک من المحسنین• قال لا یاتیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله قبل ان یاتیکما ذلکما مما علمنی ربی... • یـصـحبی السجن اما احدکما فیسقی ربه خمرا واما الاخر فیصلب فتاکل الطیر من راسه..؛ و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم! و دیگری گفت: من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم. • (یوسف) گفت: پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم). • .... • ای دوستان زندانی من! اما یکی از شما (دو نفر، آزاد می شود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد و اما دیگری به دار آویخته می شود و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» «یوسف ایهاالصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت... • قال تزرعون سبع سنین دابـا فما حصدتم فذروه فی سنـبله الا قلیلا مما تاکلون• ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون• ثم یاتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس وفیه یعصرون؛ (او به زندان آمد، و چنین گفت: ) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! • گفت: هفت سال با جدیت زراعت می کنید و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید). • پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید، که آنچه را برای آن سالها ذخیره کرده اید، می خورند جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. • سپس سالی فرامی رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی را) می گیرند (و سال پر برکتی است.)»
← بازگویی خواب پادشاه
...
نقل رؤیا، برای دیگران جایز است. «اذ یریکهم الله فی منامک قلیلا ولو ارکهم کثیرا لفشلتم ولتنـزعتم فی الامر... • واذ یریکموهم اذ التقیتم فی اعینکم قلیلا ویقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا والی الله ترجع الامور؛ در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را در خواب به تو کم نشان داد و اگر فراوان نشان می داد، مسلما سست می شدید و (درباره شروع جنگ با آنها) کارتان به اختلاف می کشید ولی خداوند (شما را از شر اینها) سالم نگه داشت خداوند به آنچه درون سینه هاست، داناست. • و در آن هنگام (که در میدان نبرد،) با هم رو به رو شدید، آنها را به چشم شما کم نشان می داد و شما را (نیز) به چشم آنها کم می نمود تا خداوند، کاری را که می بایست انجام گیرد، صورت بخشد (شما نترسید و اقدام به جنگ کنید، آنها هم وحشت نکنند و حاضر به جنگ شوند، و سرانجام شکست بخورند!) و همه کارها به خداوند باز می گردد.» (بنا بر شان نزول آیه، خداوند تعداد افراد دشمن را در جنگ بدر به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در عالم رؤیا کم نشان داد، و حضرت آن رؤیا را برای اصحاب خود بیان نمود. بنابراین می شود استفاده نمود که نقل نمودن رؤیا برای دیگران جایز است.) «اذ قال یوسف لابیه یـابت انی رایت احد عشر کوکبـا والشمس والقمر رایتهم لی سـجدین؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!» (از قصه رؤیای یوسف (علیه السّلام) و توصیه پدر به ایشان استفاده می شود که نقل رؤیا جایز است.) «ودخل معه السجن فتیان قال احدهما انی ارنی اعصر خمرا وقال الاخر انی ارنی احمل فوق راسی خبزا تاکل الطیر منه نبئنا بتاویله انا نرک من المحسنین• قال لا یاتیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله..؛ و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم! و دیگری گفت: من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم. • (یوسف) گفت: پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم).» «وقال الملک انی اری سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت... • قالوا اضغـث احلـم وما نحن بتاویل الاحلـم بعــلمین• یوسف ایها الصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون• قال تزرعون سبع سنین..؛ پادشاه گفت: من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند و آنها را از بین بردند.) ای جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید! • گفتند: خوابهای پریشان و پراکنده ای است و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم! • ..... • (او به زندان آمد، و چنین گفت:) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! • گفت: هفت سال با جدیت زراعت می کنید و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید).» «واذ قلنا لک ان ربک احاط بالناس وما جعلنا الرءیا التی ارینـک الا فتنة للناس..؛ (به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملا آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود همچنین شجره ملعونه (درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کرده ایم. ما آنها را بیم داده (و انذار) می کنیم اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمی افزاید!» «فلما بلغ معه السعی قال یـبنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری..؛ هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟ گفت پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» «لقد صدق الله رسوله الرءیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاء الله ءامنین محلقین..؛ خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تاخیر حکمتی بود) و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.»
لزوم پرهیز از نقل رؤیا
لازم است از نقل رؤیا در صورت برانگیختن حسادت و مکر و کید دیگران، پرهیز کرد. «قال یـبنی لا تقصص رءیاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطـن للانسـن عدو مبین؛ گفت: فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است.»
← نهی از نقل رؤیا
تعبیر خواب، برای افراد آگاه از آن جایز است. «ودخل معه السجن فتیان قال احدهما انی ارنی اعصر خمرا وقال الاخر انی ارنی احمل فوق راسی خبزا تاکل الطیر منه نبئنا بتاویله انا نرک من المحسنین• قال لا یاتیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله قبل ان یاتیکما ذلکما مما علمنی ربی... • یـصـحبی السجن اما احدکما فیسقی ربه خمرا واما الاخر فیصلب فتاکل الطیر من راسه..؛ و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم! و دیگری گفت: من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم. • (یوسف) گفت: پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم). • .... • ای دوستان زندانی من! اما یکی از شما (دو نفر، آزاد می شود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد و اما دیگری به دار آویخته می شود و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» «یوسف ایهاالصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت... • قال تزرعون سبع سنین دابـا فما حصدتم فذروه فی سنـبله الا قلیلا مما تاکلون• ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون• ثم یاتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس وفیه یعصرون؛ (او به زندان آمد، و چنین گفت: ) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! • گفت: هفت سال با جدیت زراعت می کنید و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید). • پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید، که آنچه را برای آن سالها ذخیره کرده اید، می خورند جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. • سپس سالی فرامی رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی را) می گیرند (و سال پر برکتی است.)»
← بازگویی خواب پادشاه
...
wikifeqh: حکم_رؤیا_(قرآن)