حکم اصلاح

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حکم اصلاح (قرآن). برطرف کردن فساد و تباهی از شیء و ایجاد سلامت و بهبودی در آن را اصلاح گویند، در قرآن کریم به برخی از زمینه های اصلاح اشاره شده است، از جمله اصلاح جامعه و مؤمنان، اصلاح امور یتیمان، اصلاح امور خانواده .
اصلاحگری، در جامع واجب است: «ووعدنا موسی ثلـثین لیلة واتممنـها بعشر وقال موسی لاخیه هـرون اخلفنی فی قومی واصلح...؛ و ما به موسی سی شب وعده گذاردیم سپس آنرا با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم به این ترتیب میعاد پروردگارش (با او) چهل شب تمام شد و موسی به برادرش هارون گفت جانشین من در میان قوم من باش و (آنها را) اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی منما.»
اصلاح یتیمان
اصلاح امور یتیمان، از سوی اولیای آنان لازم و واجب است: «... ویسـلونک عن الیتـمی قل اصلاح لهم خیر وان تخالطوهم فاخونکم والله یعلم المفسد من المصلح...؛ (تا اندیشه کنید) درباره دنیا و آخرت! و از تو درباره یتیمان سؤال می کنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است. و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید، (مانعی ندارد؛) آنها برادر (دینی) شما هستند». (و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید! ) خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز می شناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت می اندازد؛ (و دستور می دهد در عین سرپرستی یتیمان، زندگی و اموال آنها را بکلی از اموال خود، جدا سازید، ولی خداوند چنین نمی کند؛) زیرا او توانا و حکیم است.» (گرچه از «قل اصلاح لهم خیر» رجحان اصلاح قابل استفاده است، اما با توجه به «والله یعلم المفسد من المصلح» که دربردارنده تهدید مفسدان است، می توان لزوم را استفاده کرد.)
اصلاح خانواده
کوشش زن و شوهر، در اصلاح امور خانواده مطلوب ومورد توصیه خداوند است: «وان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضـا فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحـا والصلح خیر واحضرت الانفس الشح وان تحسنوا وتتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا؛ و اگر زنی از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند (و زن یا مرد از پارهای از حقوق به خاطر صلح صرفنظر کنند) و صلح بهتر است، اگر چه مردم (طبق غریزه حب ذات در اینگونه موارد) بخل میورزند، و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید (و بخاطر صلح، گذشت نمائید) خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد).»این جمله کوتاه و پر معنی گرچه در مورد اختلافات خانوادگی در آیه فوق ذکر شده ولی بدیهی است یک قانون کلی و عمومی و همگانی را بیان می کند که در همه جا اصل نخستین، صلح و صفا و دوستی و سازش است، و نزاع و کشمکش و جدائی بر خلاف طبع سلیم انسان و زندگی آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائی نباید به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضی از مادیها می پندارند که اصل نخستین در زندگی بشر همانند سایر جانداران، تنازع بقاء و کشمکش است و تکامل از این راه صورت میگیرد، و همین طرز تفکر شاید سرچشمه بسیاری از جنگها و خونریزیهای قرون اخیر شده است، در حالی که انسان بخاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حیوانات درنده جدا است، و تکامل او در سایه تعاون صورت میگیرد نه تنازع، و اصولا تنازع بقاء حتی در میان حیوانات، یک اصل قابل قبول برای تکامل نیست.و بدنبال آن اشاره به سرچشمه بسیاری از نزاعها و عدم گذشتها کرده و میفرماید: «مردم ذاتا و طبق غریزه حب ذات، در امواج بخل قرار دارند، و هر کسی سعی میکند تمام حقوق خود را بیکم و کاست دریافت دارد، و همین سرچشمه نزاعها و کشمکشها است.»

پیشنهاد کاربران

بپرس