با هرچه بود انس تو جای تو همان است
هر چیز هوای تو خدای تو همان است.
کودک مشیمه را نشمارد بخویش تنگ
دنیا به چشم مردم دنیا حقیر نیست.
از صحبت صوفی منشان سوخت دماغم
ای باده پرستان ره میخانه کدام است.
نومیدی عاشقان قدیم است
مخصوص به روزگار من نیست.
بازوی زال دنیا چند افکند به خاکت
بی درد پشت دستی نامرد پشت پائی.
دولت طلبی دامن دل را مده از دست
شاید که برون آید از این بیضه همائی
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدائی.
پیاله می کشم امشب بطاق ابروئی
سبوکشان خرابات عشق را هوئی.
( از ریاض العارفین ص 68 ).
آذر گوید: اصلش از لاهیجان است و در اصفهان نشو و نما یافته و در اواسط عمر به سفر هندوستان رفته و در آنجا اساس ارشاد فروچیده در کمال استغنا بخوشی میگذرانیده و در آنجا فوت شده است. ازوست :ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشدبیشتر بخوانید ...