[ویکی فقه] جهانگیرخان قشقایی ، حکیم و فقیه و عارف امامی قرن سیزدهم است.
وی در ۱۲۴۳ در روستای دهاقان ، از توابع شهرضا در اصفهان ، به دنیا آمد.
احمد دیوان بیگی ، حدیقه الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش .
آیت الله جهانگیر خان قشقایی در علوم نقلی و علوم عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند.او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می پرداخت و آن را با حکمت، تحلیل می کرد.
اصفهان، ص ۳۲۰.
آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیر خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته اند و جان ها باخته اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.
ازمضراب تا محراب، خسرو احتشامی، ص ۳۴.
...
وی در ۱۲۴۳ در روستای دهاقان ، از توابع شهرضا در اصفهان ، به دنیا آمد.
احمد دیوان بیگی ، حدیقه الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش .
آیت الله جهانگیر خان قشقایی در علوم نقلی و علوم عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند.او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می پرداخت و آن را با حکمت، تحلیل می کرد.
اصفهان، ص ۳۲۰.
آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیر خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته اند و جان ها باخته اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.
ازمضراب تا محراب، خسرو احتشامی، ص ۳۴.
...
wikifeqh: آیت_الله_جهانگیر_خان_قشقایی
[ویکی شیعه] میرزاجهانگیرخان قشقایی (۱۲۴۳-۱۳۲۸ق)، حکیم ، فیلسوف، فقیه و عارف شیعه قرن سیزدهم قمری. وی با اینکه در میان سالی به کسب علم روی آورد، چندی نگذشت که از مدرّسان علوم عقلی و نقلی گردید. جهانگیرخان استاد علمای معروفی همچون حاج آقا رحیم ارباب، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید حسن مدرس، شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی و میرزا حسین نائینی است.
جهانگیرخان قشقایی، فرزند محمدخان قشقایی (مردی عالم و صاحب کمال و از خان های دره شور، از ایل قشقایی) بود. مادرش از خان زادگان سمیرم اصفهان و از ساکنان دهاقان بود و به همین سبب مردم اصفهان ، جهانگیرخان را دهاقانی نامیده اند.
وی در سال ۱۲۴۳ق در دهاقان، از توابع شهرضا در اصفهان زاده شد. و در رمضان ۱۳۲۸ق درگذشت و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
جهانگیرخان قشقایی، فرزند محمدخان قشقایی (مردی عالم و صاحب کمال و از خان های دره شور، از ایل قشقایی) بود. مادرش از خان زادگان سمیرم اصفهان و از ساکنان دهاقان بود و به همین سبب مردم اصفهان ، جهانگیرخان را دهاقانی نامیده اند.
وی در سال ۱۲۴۳ق در دهاقان، از توابع شهرضا در اصفهان زاده شد. و در رمضان ۱۳۲۸ق درگذشت و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
wikishia: جهانگیرخان_قشقایی
[ویکی اهل البیت] جهانگیرخان قشقایی(1243-1328ق) فیلسوف و عارف ربانی قرن سیزدهم هجری و احیا کننده مکتب فلسفی اصفهان در دوران قاجاریه است. وی توانست با بهره گیری از محضر علامه محمد رضا قمشه ای نقش بسزایی را در رشد و پویایی فلسفه اصفهان ایفا کند و شاگردانی همچون حاج آقا رحیم ارباب، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید حسن مدرس، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در پرتو علم و دانش وی درجات علمی را طی نمودند.
جهانگیرخان قشقایی در سال 1243 هـ.ق در خانواده ای تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش محمدخان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.
جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش می زیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردن با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام کرده بود که در سفر به آموزش وی می پرداخت. استعداد و قابلیت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آن ها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آن ها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می نگارد: «در برخوردی که بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی که نام کامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش می آید. حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می شود که (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است. به وی می گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می دهد: از خدا می خواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی (به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می گیرد)».
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الاهی بود که چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصیحت «هما» به او می گوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟» آن عارف فرزانه چنان که گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می کند. همت بلند حکیم قشقایی سبب می شود که بعد از گذشت 40 سال ـ که بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.
همچنین نقل می کنند: «در حالی که متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می کند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت می کنند و ادای احترام می نمایند. علت را جویا می شود؟ می گویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در اراده اش مصمم تر می شود و با جدیت پی تحصیل دانش می رود».
استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ که متخلص به «طرَب» بود ـ با حکیم جهانگیرخان می نویسد: «طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این که همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیرخان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود».
مورخ دیگری چنین نوشته است: «در یکی از تابستان ها که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و می خواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا(ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجره ای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبه اش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد».
جهانگیرخان قشقایی در سال 1243 هـ.ق در خانواده ای تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش محمدخان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.
جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش می زیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردن با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام کرده بود که در سفر به آموزش وی می پرداخت. استعداد و قابلیت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آن ها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آن ها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می نگارد: «در برخوردی که بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی که نام کامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش می آید. حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می شود که (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است. به وی می گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می دهد: از خدا می خواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی (به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می گیرد)».
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الاهی بود که چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصیحت «هما» به او می گوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟» آن عارف فرزانه چنان که گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می کند. همت بلند حکیم قشقایی سبب می شود که بعد از گذشت 40 سال ـ که بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.
همچنین نقل می کنند: «در حالی که متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می کند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت می کنند و ادای احترام می نمایند. علت را جویا می شود؟ می گویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در اراده اش مصمم تر می شود و با جدیت پی تحصیل دانش می رود».
استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ که متخلص به «طرَب» بود ـ با حکیم جهانگیرخان می نویسد: «طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این که همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیرخان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود».
مورخ دیگری چنین نوشته است: «در یکی از تابستان ها که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و می خواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا(ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجره ای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبه اش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد».
wikiahlb: جهانگیر_خان_قشقایی