جرد

لغت نامه دهخدا

جرد. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) جامه کهنه سوده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جامه کهنه ساییده شده یا جامه نیمه کهنه یا نیمدار. ج ،جُرود. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) :
فلاتبعدن تحت الضریحة اعظم
رمیم و اثواب هناک جرود.
کثیر عزة ( از اقرب الموارد ).
|| فرج و نره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فرج زن و مرد. ( از متن اللغة ). || سپر. || بقیه مال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || گروه سواران که برای جنگ دشمن جداکرده شوند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جای بی نبات. ( آنندراج ): مکان جرد؛ جای بی نبات. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). جایگاهی که در آن نبات نباشد. ( از متن اللغة ). || ( مص ) بی نبات کردن قحط، زمین را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ). || برهنه ساختن از لباس. این معنی اصلی است. ( از متن اللغة ) ( از قطر المحیط ). || قضیب برهنه کردن. ( یادداشت مؤلف ). || پوست از چوب کندن. ( از متن اللغة ) ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || بی گیاه کردن ملخ زمین را. ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ). || موی از پوست کندن. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). از پوست موی را دور کردن. || پوست بردن از چیزی به چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در عربی به معنی پوست کندن. || در عربی به معنی جراحت نمودن. || در عربی برگ از درخت بازکردن باشد. ( برهان ).

جرد.[ ج َ ] ( اِ ) تخت و اورنگ پادشاه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). تخت پادشاهی را گویند. ( آنندراج ) :
ز زر پخته یکی جرد ساختند او را
چو کوه آتش و گوهر در او بجای شرر.
فرخی.
|| پرنده ای است کبودرنگ که پیوسته در کنار آب نشیند و او را خرچال نیز گویند. ( برهان ). خرچال و آن پرنده ای است که پیوسته کنار آبها نشیند. ( یادداشت مؤلف ). مرغی است که بتازی حباری نامند و کبودفام بود و اکثر بر کنار آبها باشد و بفرس خرچال نیز گویند. ( کذا فی التحفه ) و اما گوشت حباری که جرد خوانندش گرم است و رطوبت بسیار دارد. ( الابنیه عن حقایق الادویه ) :
بسکه اسب دشمنت از چشم ریزد بر کنار
بر کنار آب دارد جای دائم همچو جرد.
قاآنی شیرازی ( از فرهنگ شاهنامه ص 100 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زخمی، زخمدار، مجروح
( اسم ) ۱- زمین هموار بی گیاه. ۲- جام. کهنه . جمع : جرود.
نام شهریست در نواحی بیهق که در قدیم قصبه آن ناحیه بوده است . همان خسروجرد است . که قصبه بزرگ بیهق بوده است .

فرهنگ معین

(جَ رَ ) (ص . ) زخمی ، مجروح .
(جَ ) (اِ. ) تخت پادشاهی .
( ~. ) (اِ. )پرنده ای کبود رنگ که پیوسته در کنار آب نشیند، خرچال .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زمین هموار بی گیاه . ۲ - جامة کهنه ، ج . جرود.
(جَ رِ ) [ ع . ] (ص . ) بی گیاه .
(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . اجرد، بی مویان ، خرد مویان ، کوتاه مویان .

فرهنگ عمید

تخت پادشاهی: ز زرّ پخته یکی جرد ساختند او را / چو کوهِ آتش و گوهر بر او به جای شرر (فرخی: ۷۰ ).
زخمی، زخمدار، مجروح: وحشی و سست و بدلگام و چموش / جرد و کُند و لَنگ و نابینا (ظفر همدانی: لغت نامه: جرد ).

گویش مازنی

/jerd/

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
ملخ. این مورد از معجزات نه گانه حضرت موسی است که در «تسع» شمرده شده از جمله ملخ آمد و مزارع و اشجارشان را خورد که نزدیک بود از هستی ساقط شوند و از جمله طوفان و سیل و قورباغه‏ها بودند که ج را پر کرده و زندگی را تنگ نمودند و شپشه و به نقل بعضی ملخ‏های کوچک و بی پر از آن جمله بود و نیز خون که گفته‏اند رنگ آبها سرخ شد و مانند خون گردید. در تورات نیز در سفر خروج باب 10 این بلاها به تفصیل ذکر شده است . نا گفته نماند به زمینی که همه چیزش خورده شده باشد و خالی مانده مجروده گویند راغب گوید: جایز است بگوئیم معنای اصلی کلمه جراد است و مجروده (ملخ خورده) و جرد الارض ار آن مشتق است و ممکن است بگوئیم ملخ را از آن جهت جراد گویند که زمین را می‏خورد و خالی می‏گذارد. از قبرها خارج می‏شوند گوئی ملخهای پراکنده‏اند. ظاهر آنست که این تشبیه زنده شدن و خروج از قبرهاست چنانکه می‏دانیم ملخ دم خود را زیر خاک می‏کند و تخم می‏گذارد بعد از چندی تخم‏ها مبدّل به کرم شده سپس تغییر شکل می‏دهند و مبدّل به پروانه و بعد ملخ می‏شوند . یکی از رفقا از یکنفر برای من نقل کرد که در محلی تخمگذاری و به وجود آمدن ملخها را نمایش میدادند، دیدم ملخهای بی شماری بیک محلّ نسبتاً وسیعی آمدند سر دم خود را زیر خاک کرده و تخم گذاری نمودند و رفتند، بعد از رفتن آنهادیدیم به تدریج کرمهائی از خاک سر بر میاورند یکی از اینجا و یکی از آنجا، در فاصله کمی تمام آن زمین پر از کرم شد، آنگاه مبدّل شدند و تمام آن محلّ پر از ملخ گردید. ذرات ابدان انسانها نیز در بهار قیامت همچون تخمهای ملخ به تدریج به انسانها نبدّل شده و زمین را پر خواهند کرد.

دانشنامه عمومی

جرد (اسطوره نورس). جِرد یا گِرد ( به زبان نروژی باستان: Gerðr ) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از یوتون ها، ایزدبانوی زیبای ساکن یوتون هایم، همسر فریر و دختر غولی به نام گایمر بود. او به عنوان ایزدبانوی زمین، تجسم شخصیت خاک حاصلخیز به شمار می رفت. جرد برخی مواقع با نام های جردا و گرث نیز شناخته می شود.
او به قدری زیبا بود که روشنایی بازوان برهنه او، زمین و دریاها را روشن می ساخت. جرد هرگز تمایل به ازدواج با فریر نداشت و پیشنهاد او مبنی بر ازدواج را رد کرد. بدین روایت فریر از برج دیدبانی هلیرزکیالف «Hlíðskialf» که معمولاً مقر اودین و همسرش فریگ بود، بالا می رفت و نظاره گر تمام جهان ها می شد. چنین شد که او در جانب شمال و جهان زیرین دوشیزه ای زیبا را در دربار غولی به نام گایمر مشاهده کرد و در زیبایی دختر که از کاخ پدر خویش بیرون می آمد حیران شده و به قدری شیفتهٔ او شد که از خوردن و نوشیدن بازماند. طبق داستان، فریر قاصد خود اسکرنر را در ازای اسبی که قادر به حرکت در تاریکی بود، و شمشیری جادویی که به خودی خود با غولان مبارزه می نمود، به سفری طولانی و پرمخاطره فرستاد تا گرد را از پدر وی برای فریر خواستگاری کند.
فریر این دو گنجینه را به او عطا کرد و اسکرنر نیز توسط اسب جادویی خود به سمت قلمرو غول ها به راه افتاد. او پس از سفری طولانی به سرزمین یوتون هایم و کاخ گایمر، پدر گرد رسید، اما حتی با اهدای یازده سیب زرین جوانی ( یا سیب های جاودانگی ) و همچنین حلقهٔ جادویی دروپنیر ( که هر نه شب، نه حلقهٔ جدید همانند خود به وجود می آورد ) نتوانست توجه گرد را جلب کند. چنین شد که اسکرنر با شمشیر فریر ( که بعدها منجر به مرگ او به دست سورت در نبرد پایانی راگناروک شد ) او را تهدید نمود، که جهان را با یخ خواهد پوشاند و توسط جادوی قدرتمندی زندگی گرد را با غم و اندوه پر خواهد کرد. اسکرنر سرانجام موفق شد گرد را راضی کند و او نیز بالاخره پذیرفت که پس از نه شب فریر را در جنگلی ملاقات نماید، و پس از آن همسرش شد. این روایت اسطوره ای با زاری و ناشکیبایی ایزد در طولانی بودن شب های هجر پایان می یابد. [ ۱] [ ۲]
عکس جرد (اسطوره نورس)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

جِرد (gerbil)
جِرد
هر یک از چندین جوندۀ دارای پاهای عقبی دراز. این جانوران هنگام جهیدن و پریدن بسیار خوب عمل می کنند. جثۀ جردها، از اندازۀ موش خانگی تا اندازۀ موش های صحرایی متغیر است. این جانوران دم پشمالو دارند. اغلب سیزده جنس آن ها در نواحی خشک، شنزارها، یا نواحی دارای پوشش گیاهی اندک در افریقا و آسیا زیست می کنند. این جانوران در خانواده هامستر۱ قرار دارند. موش جهندۀ مغولی۲، Meriones unguiculatus حیوان خانگی محبوبی است. در ایران، از جنس Meriones، خانواده هامستر، هشت گونۀ مختلف شناسایی، و رده بندی شده است. این جانوران بعضی جرد و بعضی دیگر جربیل نامیده می شوند، و با پنج گونۀ دیگر از جنس های دیگر مجموعاً زیر خانوادۀ جربیل را در ایران تشکیل می دهند.
crieetidaemongolian girid

جدول کلمات

مجروح

پیشنهاد کاربران

بپرس