جذع

لغت نامه دهخدا

جذع. [ ج َ ] ( ع مص ) بی علف بستن ستور را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بازداشتن چارپا در جای بی علف ( شرح قاموس ). واداشتن ستور بی علف. ( تاج المصادربیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || بستن دو شتررا در یک رسن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). قرنهما بقرن ؛ ای حبل. ( از اقرب الموارد ). بهم بستن دو شتر را به یک ریسمان. ( از شرح قاموس ). || بزندان کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). بند کردن. ( غیاث اللغات ). || خوار داشتن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بینی و گوش و دست بریدن. ( غیاث اللغات ، از منتخب ).

جذع. [ ج ِ ] ( ع اِ ) تنه خرمابن و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تنه. ( غیاث اللغات ). ساق و تنه درخت است. ( شرح قاموس ). ساق نخل. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). تنه درخت. ( ترجمان القرآن عادل ). ج ، جُذوع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) و اَجذاع. ( قطر المحیط ): وَ هُزّ̍ی الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطباً جنیاً. ( قرآن 19 / 25 ). فاجائها المخاض الی جذع النخلة. قالت یالیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیا. ( قرآن ، 23/19 ).و لاصلبنکم فی جذوع النخل. ( قرآن 71/20 ). || بچه گوسفند در سال دوم. ( شرح قاموس ). || بچه گاو در سال سیم. ( شرح قاموس ). شتر در سال پنجم. ( شرح قاموس ). || تیر سقف. ( ناظم الاطباء ). آنچه تیر سقف بر آن قرار دهند. ( از اقرب الموارد ). ستون. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) :
و لم یر قبل جذعک قط جذع
تمکن من عناق المکرمات.
( از تاریخ بیهقی ص 192 ).
اما واﷲ لو لا قول واش
و عین خلیفة لاتنام
لطفنا حول جذعک واستلمنا
کما للناس بالحجر استلام.
( از تاریخ بیهقی ص 190 ).

جذع. [ ج َ ذَ ] ( ع اِ ) آنچه پیش از ثنی باشد، یعنی گوسپند و گاو بسال دوم در آمده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). گوسفند که بسال دوم باشد. ( غیاث اللغات ، از لطائف و منتخب ). سال پیش از ثنی است و ثنی آن است از شتر پای بشش سال گذاشته و در اسب پای بچهار سال گذاشته ، و در گوسفند و گاو آن است که پای به سه سال گذاشته باشد. ( از شرح قاموس ) ( از قطر المحیط ). از کره اسب آنچه پای بدو سال گذاشته باشد. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 30 ). آنچه بسال دوم درآمده از گوسفند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). گاو دوساله نر. ( یادداشت مؤلف ). || کره اسب بسال سوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرح قاموس )( از قطر المحیط ) ( غیاث اللغات ). || گاو که بسال سوم باشد. ( غیاث اللغات ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || شتر بسال پنجم. ( صبح الاعشی ج 2 ص 34 ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرح قاموس ) ( قطر المحیط ). ج ، جُذعان و جَذعان و جِذاع و اَجذاع. ( از منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). مؤلف کشاف اصطلاحات اختلاف اقوال را چنین آرد: بفتح و ذال معجمه در لغت آنچه بسال سوم درآمده از گاو و اسب. و بسال پنجم درآمده باشد از شتر. و بسال دوم درآمده باشد از گوسپند. و به اصطلاح فقهاء، بره ای که بیشتر سال بر او گذشته باشد. چنانکه در منتخب و کنزاللغات آمده است و صاحب صراح گوید: جذع بدو فتحه آنچه بسال دوم درآمده باشد از گوسپند و بسال سوم از گاو و بسال پنجم از شتر. و در بعضی از کتب لغت آمده الجذع دوساله شدن گوسپند و گاو و آهو و اسب و پنجساله شدن اشتر. و مؤلف جامعالرموز در کتاب زکوة گوید: جذع ، شتری که پنج سال از سن او گذشته باشد و در اصطلاح شریعت شتر چهارساله باشد چنانکه صاحب شرح عطاوی ذکر کرده ، لکن درعامه کتب فقه و لغت چهار تا انتهای پنجسالگی را جذع گویند زیرا انتهای پنجسالگی سن جوانی این قبیل حیوانات است و اصل معنی جذع هم جوان است و جذعه مؤنث جذع است. و مؤلف جامعالرموز در کتاب اضحیه گوید: جذع بدو فتحه در لغت از جنس میش آن را گویند که یک سالش تمام باشد و از بز آنکه پا در دوسالگی نهاده باشد. و از گاو آنکه داخل سه سالگی شده. و از شتر آنکه پن جساله باشد. و جز این نیز گفته اند چنانکه ابن الاثیر گفته است. و در شریعت ازمیش نزد اکثرآن است که از یک سال بیشتر داشته باشد چنانکه در کافی آمده است و صاحب محیط بیشتر از یک سال را اینطور تفسیر کرده که داخل ماه هشتم شده باشد. و صاحب خزانه گفته است که یعنی ششماه و اندی بیش از یک سال داشته باشد. و مؤلف شاهدی گفته که نزد فقهاء ششماه او تمام شده باشد و زعفرانی گفته که پیش از ششماهه یا هشت ماهه و یا نه ماهه باشد. و کمتر از آن را حمل گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || جوان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تازه جوان. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). یقال : فلان فی هذا الامر جذع ؛ یعنی نو درآمده.( منتهی الارب ). یعنی فلان در این کار تازه درآمده است. ( از قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). و منه قول ورقةبن نوفل : «یا لیتنی فیها جذع »؛ اَی لیتنی اکون شاباً حین تظهر نبوته حتی ابالغ فی نصرته. ( اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

تنه، درخت خرما، تنه انسان سوای سرودست وپا
( اسم ) ۱- تن. درخت جذع نخل . ۲- تیر. ۳- ستون . جمع : جذوع .
ابن عمرو غسانی است نام مردی است

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) تنة درخت .

فرهنگ عمید

تنۀ درخت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جِذْعِ: تنه درخت خرما
معنی جُزْءٌ: جزء - قسمت
تکرار در قرآن: ۳(بار)
(بر وزن حبر) تنه درخت خرما. گویا فقط در تنه درخت خرما به کار رفته و به تنه درختان دیگر ساق گویند صحاح و قاموس و اقرب و غیره همه تنه درخت خرما گفته‏اند . درد زاذن او را سوی تنه نخل کشید. در تنه‏های نخل بدارتان می‏زنم. کلمه جذع دو بار و جمع آن جذوع فقط یکبار در قرآن مجید یافت می‏شود.

[ویکی فقه] جذع (ابهام زدایی). واژه جذع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جذع (مراحل سنی چهارپایان)، جدع به فتح جیم و ذال، به معنای حیوانات در سنین خاص• جذع (تیر سقف)، جدع به کسر جیم و سکون ذال، به معنای تیر سقف
...

[ویکی فقه] جذع (تیر سقف). تیر سقف را جِذْع گویند. به مناسبت در باب صلح به کار رفته است.
کار گذاشتن تیر سقف بر دیوار همسایه جایز نیست؛ چنان که اجابت این درخواست بر همسایه واجب نیست، هرچند مستحب مؤکد است.
رجوع همسایه از اذن بعد از اذن دادن
در صورت اذن و کار گذاشتن تیر، آیا اذن دهنده می تواند از اذن خود رجوع کند؟ در صورتی که کارگذاشتن تیر به سبب شرط ضمن عقد لازم یا مصالحه و مانند آن مجاز باشد، رجوع جایز نیست و در صورتی که صرف اذن به گذاشتن تیر باشد، در جواز رجوع اختلاف است. برخی، در صورت به عهده گرفتن خسارت قائل به جواز رجوع شده اند.
شک در مجاز یا غیرمجاز بودن تیر نهاده شده
چنانچه مجاز یا غیر مجاز بودن تیر نهاده شده بر دیوار همسایه نامعلوم باشد، اصل بر مجاز بودن آن است، مگر خلاف آن ثابت شود. بنابر این، همسایه حقّ درخواست برداشتن آن یا جلوگیری از گذاشتن دوبارۀ آن را در صورت تجدید بنا ندارد، مگر اینکه عدوانی یا عاریه بودن آن معلوم شود؛ البته در فرض دوم (عاریه)، حق درخواست برداشتن، بنابر قول به جواز رجوع است.
نزاع در ملکیت تیر نهاده شده بر دیوار
...

[ویکی فقه] جذع (مراحل سنی چهارپایان). جذع به فتح جیم و ذال به حیوانات در سنین خاصی گفته می شود که از این عنوان در باب زکات و حج سخن رفته است.
از مراحل سنّی در چارپایان.
بیان لفظ جذع
اطلاق جذع یا جذعه بر حیوان نسبت به نوع حیوانات، متفاوت است. به شتر در سن چهار سالگی و به بز در سن یک سالگی جذع یا جذعه گویند. لیکن کلمات اهل لغت در میش مختلف است.برخی جذع را بر میش هفت ماهه، اگر پدر و مادرش جوان باشند و هشت ماهه، اگر پیر باشند، اطلاق کرده اند. برخی دیگر جذع را میش هشت ماهه و بعضی یک ساله دانسته اند. لیکن اکثر فقها آن را به میش هفت ماهه تفسیر کرده اند. این قول به مشهور فقها نیز نسبت داده شده است. در مقابل، برخی آن را به میش یک ساله و برخی به شش ماهه تعریف کرده اند.
کمترین سن میش
بنابر قول مشهور کمترین سن میش پرداختی به عنوان زکات شتر و گوسفند، جذع است و کم سن تر از آن کفایت نمی کند.
یک جذعه در زکات شتر
...

جدول کلمات

تنه, تنه درخت

پیشنهاد کاربران

بپرس