جدی

/jeddi/

مترادف جدی: بهمن ماه، بزغاله نر | جاهد، ساعی، سختگیر، کوشا، مجد، وظیفه شناس، اکید

متضاد جدی: شوخی

برابر پارسی: پرتلاش، پرکار، پشتکاردار

معنی انگلیسی:
serious, earnest, drastic, energetic, conscientious, active, grave, formal, intent, owlish, polestar, purposeful, rigid, severe, sober, solemn, strict, trojan, vigorous, polaris, bone fide, consclentious, the capricorn, the pole star, [o.s.] small kid

لغت نامه دهخدا

جدی. [ ج َدْ ی ْ ] ( ع اِ ) بزغاله نر.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بچه بز نر که در یکسالگی باشد و ماده آن را عناق گویند. ( اقرب الموارد ). بزبچه نر. بزبچه. بزغاله. ( یادداشت مؤلف ). ج ، اَجد و جِداء و جِدیان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ستاره پسین بنات نعش صغری نزدیک قطب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ستاره ای است نزدیک قطب شمال که بعرف آن ستاره را قطب گویند و اهل ریاضی این ستاره را به جهت امتیاز از برج جدی بضم جیم و فتح دال و تشدید تحتانی خوانند و به این معنی بتخفیف یا نیز آمده. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ستاره ای است بجنب قطب که با بنات نعش حرکت میکند و قبله را با آن شناسند و آن را «جدی الفرقد» گویند. ( از اقرب الموارد ). آن چیزی است که قبله را با آن شناسند و آن ستاره کوچکی است بنزدیک قطب شمالی و بوسیله آن جای قطب تعیین میشود و آن را «جدی بنات نعش الصغری » گویند. ( صبح الاعشی ج 2 ص 163 ). ستاره بازپسین از هفتورنک کهین که قبله بدان بشناسند. ( مهذب الاسماً ). || نام برجی و آن متصل دلو است که عرب آن را نمیشناسد. ( از منتهی الارب ). یکی از دوخانه زحل است و خانه دیگر آن دلو است. ( مفاتیح ). برج دهم از بروج دوازده گانه که عرب آن را نمیشناسد وبه فارسی آن را آبام بزه و آبام گاه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). برجی است در آسمان چسبیده به دلو. ( از اقرب الموارد ). نام ماه دهم از ماههای شمسی مطابق با ماه دی و آن بیست و نه روز است. و اول جدی تقریباً مطابق است با هفتم دی ماه جلالی و بیست و دویم دسامبر فرانسوی. و آن را بدین جهت بنام جدی نامند که مطابق است با بودن خورشید در خانه جدی از صور فلکیه که آن را بصورت جدی [ بزغاله ]تخیل کرده اند. مؤلف نفائس الفنون آرد: بدانکه چون مدت بودن آفتاب در هر ربعی از فلک را فصلی نام نهادند و هر فصلی را ابتدا و وسط و نهایتی بود لاجرم فلک را بنابراین به دوازده قسم کردند و هر قسمی را برجی نام نهادند. یا خود گوییم که چون آفتاب را در مدت یک دوره دوازده نوبت با قمر اجتماع واقع میشود و از اجتماع تا به اجتماع دیگر ماهی گرفته اند لاجرم فلک را دوازده قسم کرده اند و هر قسمی را برجی خوانده و هر برجی را بحسب صورتی که از آنجا انگیختند به نامی مخصوص کرده اند همچون حمل... تا آنجا که گوید: جدی خانه زحل است و وبال قمر و شرف مریخ و هبوط مشتری. و برج منقلب و مؤنث است. و هر که بطالع جدی زاید گندم گون و باریک اندام و خشک اعضا و بسیارموی و کشیده روی و محاسن و دقیق الفخذین و الساقین وخفیف المشی و سریعالنظر و ملوک الطبع و ضعیف الصوت و صاحب حدت و بطش و غضب و حیلت و لهو و لعب و قوی بر شدائد و بسیارغم و سریعالانقلاب باشد. ( از نفایس الفنون قسم 2 مقاله چهارم در احکام نجوم ص 143 ). و مؤلف صبح الاعشی شکل آن را چنین می نگارد: و آن به شکل بزی است به پشت خوابیده ، مقدم آن در مغرب و مؤخر وی در مشرق و پشتش بجنوب و دست و پای بشمال. و همانند قوس برگردانی است که دو شاخ بطرف شکم و دهان بطرف قوس باشدو جز یک دست ندارد. و کواکب شمالی آن سعدالذابح یکی از دو شاخ و جنوبی آن شاخ دیگرش باشد و کوکبهای مخفی زیر سهم القوس در غرب سعدالذابح دهان آن بشمار است و بر کتف آن سعد بلع و بر استخوان ران [ ورک ] سعدالسعود و ستاره روشن سعد السعود «حق ورک آن » و «شق الحوت الجنوبی » بر پشت آن و سمت دست آن سه کوکب درخشان است بنزدیک لامح که در آنها خفائی است بنام رأس الدلو. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 154 ). و در جهان دانش چنین آمده : نام صورتی از صور بروج فلکیه و آن برج دهم است چون از حمل آغاز کنی و آن را بر مثال بزبچه ای توهم کرده اند و کواکب آن 28 است. ( جهان دانش ). دهمین صورت و برج از منطقة البروج که میان قوس و دلو جای دارد ودارای پنجاه و یک ستاره ، سه از قدر سیم و سه از چهارم و آن بشکل بزغاله ای تخییل شده با دم ماهی. و ستارگان سعد ذابح و ذنب الجدی در این صورت است و صورت رابه فارسی بزغاله یا بزغاله فلک گویند : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ایرانیان ستاره جدی را بدین نام خوانند برای فرق بین آن و برج دهم سال : (( همی برگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن . ) ) ( منوچهری . د . چ. ا : ۵۷ )
بزغاله، یکی ازصورتهای فلکی، ستارهای درطرف، قطب شمال، ستاره قطبی، کوشا، کوشنده، پشت کاردار
( صفت ) ۱- منسب به حد : ( ( مردم جدی مثل من صاف و پوست کنده حرف میزنند. ) ) ( حجازی ) یا کار جدی . کار مهم که با سعی و کوشش دنبال گردد. ۲- از روی حقیقت و راستی جدا مقابل شوخی :( ( جدی میگویی ? ) )
ابن تداول بن بحتر از شعرائ جاهلی است و جابر بن ظالم ... از فرزندان وی از روات است .

فرهنگ معین

(جُ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) ستارة قطبی ، ستاره ای در انتهای دُم خرس کوچک با اختلاف کمتر از ۱ درجه از محل واقعی قطب شمال .میخگاه ، سپاهبد و سپاهبدان هم گفته شده .
(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بزغاله ، برج دهم از بروج دوازده گانه . ۲ - هزارة برانگیخته شدن زرتشت .

فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) دهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.
۲. دهمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با دی، بزغاله.
۳. (نجوم ) ستاره ای در نزدیکی قطب شمال، ستارۀ قطبی، جُدَی.
۱. [مقابلِ شوخی] ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد.
۲. ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است.
۳. کوشا، کوشنده، پشت کاردار.
۴. متین، باوقار.
۵. [مجاز] حقیقی.
۶. [مجاز] اصرارکننده.
۷. [مجاز] شدید: حملهٴ جدی.
٨. (قید ) از روی حقیقت.
٩. (قید ) بااصرار، مُصِرانه: پیگیری جدی.

فرهنگستان زبان و ادب

جدْی
{Capricornus, Cap, Sea Goat} [نجوم] کوچک ترین صورت فلکی منطقه البروج بین دو صورت قوس و دلو که به شکل جانوری افسانه ای با سر بز و دم ماهی تصور می شود

گویش مازنی

/jadi/ نان برنجی

واژه نامه بختیاریکا

( جِدی ) ارثی؛ آنچه نتیجه یا حاصل وراثت است چیزی مثل بیماری یا عادت رفتاری
ز راستی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جدی (ابهام زدایی). جدی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جدی (بزغاله نر)، به فتح جیم و سکون دال؛ اطلاق شده به بزغاله نر• جدی (مقابل شوخی)، به کسر جیم و تشدید دال؛ حالت انسان در مقابل شوخی• جدی (ستاره قطبی)، به ضم جیم و فتح دال؛ به معنای ستاره قطبی
...

[ویکی فقه] جدی (بزغاله نر). به بزغاله نر جَدی می گویند و از این عنوان در باب حج سخن گفته اند.
در اینکه به بزغاله نر در چه سنّی «جَدْی» گفته می شود، بین لغویان اختلاف است. از هنگام تولد تا یک سالگی؛ بزغاله شش یا هفت ماهه؛ از چهار ماهگی تا هنگام چریدن و از زمان تولّد تا زمان چریدن و قوی شدن، اقوال مطرح در تعریف جدی است.
کفاره قرار گرفتن جدی در حج
بنابر مشهور، کفاره کشتن خارپشت، سوسمار و موش صحرایی در حال احرام، یک جدی است. برخی، دیگر حیواناتی را که در جثّه همانند حیوانات یاد شده اند در حکم فوق ملحق به آنها کرده اند.
کفاره قرار گرفتن حَمَل در حج
کفّاره کشتن جوجه کبوتر در حال احرام یک حَمَل است. برخی، قائل به تخییر بین پرداخت حمل و جدی شده اند.

[ویکی فقه] جدی (ستاره قطبی). ستارۀ قطبی را جُدَی گویند. از آن به مناسبت در باب صلات نام برده اند.
از امارات ظنّی تشخیص جهت قبله، در صورت عدم دستیابی به علم، برای اهالی مرکزی عراق، همچون کوفه، نجف و بغداد، قرار دادن جدی پشت شانۀ راست؛ برای اهالی بصره و مناطق شرقی عراق و نیز مردم صنعا، محاذی گوش راست؛ برای ساکنان موصل و مناطق غربی عراق، بین دو کتف؛ برای مردم شام، پشت شانۀ چپ؛ برای اهالی عدن، بین دو چشم؛ و برای ساکنان حبشه و نوبه محاذی گونۀ چپ است.

[ویکی فقه] جدی (مقابل شوخی). مقابل شوخی را جِدّی گویند. از آن در باب تجارت سخن گفته اند.
از شرایط صحّت عقود و ایقاعات بلکه هر کلامی که دارای حکم شرعی؛ اعم از وضعی و تکلیفی است، قصد و ارادۀ جدّی نسبت به مفاد آن است؛ از این رو، بر عقد، ایقاع و هر کلامی که به شوخی از انسان صادر می شود، هیچ اثر شرعی مترتّب نمی شود.
موارد استثنا شرط بودن جِدّ
مواردی از این قاعده استثنا شده است؛ مانند دشنام دادن به خدا و استهزای آیات الهی یا پیامبران و یا کتابهای آسمانی، که موجب کفر دشنام دهنده و مسخره کننده می شود، هرچند از روی شوخی باشد.
دروغ شوخی
چنان که دروغ گفتن نیز هرچند به شوخی، حرام است. مراد از دروغ شوخی، خبر دادن بر خلاف واقع از روی شوخی است. بنابر این، چنانچه به صورت اخبار، از روی شوخی حرفی بزند، بدون آنکه قصد حکایت و اخبار داشته باشد، حرام نیست.
شک در جِدّی یا شوخی بودن کلام
...

دانشنامه عمومی

جدی (ستاره). ستاره قطبی یا جُدَی ( به انگلیسی: Polaris ) یا خرس کوچک آلفا، یک ستاره در صورت فلکی خرس کوچک است. این ستاره به رنگ زرد و قطرش ۳۷/۰ است. فاصله این ستاره از ما ۴۲۳ سال نوری و - با صرف نظر از فاصله آن از ما - ۱۴ بار درخشان تر از خورشید است.
این ستاره در حال حاضر به عنوان ستاره قطبی برای پیدا کردن قطب شمال در نیمکره شمالی زمین، مورد استفاده قرار می گیرد.
نام این ستاره جَدْی بوده است، که به خاطر تمایز از برج جدی و صورت فلکی جدی، آن را به جُدَی تغییر داده اند. جَدْی به معنای بزغاله نر است. نام کامل این ستاره جدی الفرقد یا جدی بنات نعش الصغری است. آن را علاوه بر ستاره قطبی، قطب یا نجمهٔ القطب هم می نامند. نام های دیگر آن رُکبه ( به معنای زانو ) و مسمار ( به معنای میخ ) یا میخگاه است ( نام پهلوی آن میخِ گاه بوده است ) ؛[ ۱] که در زبان انگلیسی به شکل Alruccabah ( یا Ruccabah ) و Mismar به طور تاریخی نام های دیگر ستاره جدی می باشند.
عکس جدی (ستاره)عکس جدی (ستاره)عکس جدی (ستاره)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

جَدْی (Capricornus)
جَدْی
(یا: بزغاله، رتیس) صورت فلکی منطقه البروجی۱ در نیمکرۀ جنوبی آسمان، بعد از صورت فلکی قوس۲. نشان دهندۀ بُز دریایی است و درخشان ترین ستارۀ آن از قدر سوم است. خورشید، ضمن حرکت ظاهری خود، در دی ماه از برابر آن می گذرد. در احکام نجوم، یکم تا سی اُم دی ماه روزهای جَدی یا دهمین برج از بُرجگاه (منطقةالبروج) است. جَدی را کلدانیان و فیلسوفان پیرو افلاطون «دروازۀ خدایان» می انگاشتند که ارواح با گذر از آن به ملکوت بازمی گشتند؛ فرود ارواح به زمین از طریق سرطان۳ یا «دروازۀ آدمیان» صورت می گرفت.
zoodiacal constellationSagi HariusCarser

مترادف ها

rigid (صفت)
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو

serious (صفت)
فکور، جدی، سخت، مهم، فربه، سنگین، خطر ناک، وخیم، خطیر

acting (صفت)
عامل، فعال، جدی، کفالت کننده، کنشی، فاعل، قابل اعمال

energetic (صفت)
کاری، فعال، جدی، پرتکاپو، دارای انرژی، کارمایهای

earnest (صفت)
جدی، با حرارت، مشتاق، مهم، سنگین، دلگرم، صمیمانه

solemn (صفت)
جدی، رسمی، گرفته، موقر، باتشریفات

drastic (صفت)
کاری، جدی، موثر، قوی، شدید، عنیف

grand (صفت)
جدی، بزرگ، با وقار، عظیم، عالی، مشهور، مجلل، والا، بسیار عالی با شکوه

stickler (صفت)
جدی

uncanny (صفت)
جدی، وهمی، غیر طبیعی

bona fide (صفت)
جدی، واجد شرایط، با حسن نیت

demure (صفت)
جدی، فروتن، سنگین، متین

sedate (صفت)
جدی، ارام، ملایم، متین، موقر

sobersided (صفت)
جدی، نجیب، موقر، فروتن در حال هوشیاری

فارسی به عربی

جدی , جدیة , رزین , کبیر , متصلب , نشیط

پیشنهاد کاربران

اگر منظور از جدی، کوشا بودن ، سخت گیر بودن در کار ، بی رو در وایسی ، بی تعارف ، بی شوخی بودن، باشد می توان واژه رُک را به کار برد
جدّی=رُک
بکار بردن واژه "گویی، گویا، که اینچنین، که اینسان، که گویا، اِنگار، آهان، هان" به جای "که اینطور، عَجَب، اُ، جالب است، جِدی؟"
بِدرود
جدی، ژدی، ژد، زد، زدوگ به یک معنا شیره و صمغ گیاه است
سلیم
جدی: پر تلاش، تلاشگر.
روراست ، سرسنگینی ، بی شوخی
تامل پذیر، درنگ پذیر، باارزش
جِدی= سخت، سفت و سخت، سنگین
میخگاه، نام ستاره قطبی یا جُدَی در زبان پهلوی ست.
کوشا= جدی
سَرسَری نگرفتن انجام کار، کارکرد، پویه و پیشه.
سرسنگین
خود را با حرف های اضافه سبکو خوار نکردن مساوی است با جدی بودن
سر راست
سخت و دشوار در گزاره ای مانند ( چالش جدی )
مصمم ( کسی که تصمیم انجام کاری دارد )
جدّی=کوشا ودراصل این واژه از جواد اشتقاق یافته و کسیکه در کاری بخشندگی و ازخود گذشتگی نشان دهد جِدّی می نامند چون جواد یعنی بخشنده و دارای جود و اینگونه اگر فلسفی واژگان را معنی کنیم یک فرهنگ گرانقیتی
...
[مشاهده متن کامل]
خلق کرده ایم چون مرحوم دهخدا با ان همه سرمایه که در اختیارش قرار دادند حتی یک واژه را ریشه یابی و فلسفی معنی ننمود حیف که بیمارم و افتاب عمرم لب بام است والا تک تک واژگان را همه با فلسفه ان معنی میکردم پس به جِدّی بدان سبب کوشا میگوییم که شخص از خودگذشتگی در کار نشان دهد و با ناملایمات و ناهنجاری ها با جودی که در خود دارد بسازد

مستحکم - با جدیت
ناشوخیگرا
راست/ راستین
سنگین
فلانی خیلی جدی است
فلانی خیلی سنگین است
رو در روی این واژه ، واژه " سبک " است
البته ، جدی در معنی های گوناگونی بکار می رود :
ارزشمند در هنر
کوشا و کاری
کارا
و . . .
ولی واژه جد و جدی عربی است و نیازی هم به آن در فارسی نیست چون واژه های زیبا و پر معنی در همین فارسی روز مره و مردمانه بسیار داریم
...
[مشاهده متن کامل]

مهم
بدون شوخی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس