جدایی دین و سیاسیت در غرب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جدایی دین و سیاسیت در غرب، مقوله ای است جذاب، به این معنی که دین جایگاهش جدا و سیاست هم جایگاه جدا داشته باشند و در امورات هم دیگر دخالت داده نشوند.
شعار «جدایی دین از سیاست»، پدیده جدیدی نیست. آنچه اینجانب را بر آن داشت تا هم اکنون به بررسی این نظریه بپردازم، طرح مجدد آن در رسانه های گروهی و دستگاه های ارتباط جمعی توسط کسانی است که خود را دلسوز دین و دولت می دانند و چه بسا برخی از آنان واقعا از سر عطوفت و مهرورزی نسبت به شریعت و حکومت، این شعار را در قالب های گوناگون عرضه می دارند.
راز توسعه در نگاه سکولارها
از آنجا که نامبردگان، چنین وانمود می کنند که راز توسعه یافتگی تمدن مغرب زمین در جدایی دین از سیاست و سکولاریزم نهفته است، اینجانب که سال ها از عمر خود را در کشورهای اروپایی و آمریکایی گذرانده ام و از نزدیک شاهد واقعیت های عینی در این سرزمین ها بوده ام، در صدد بر آمدم تا با کاوشی مستدل و پژوهشی تجربی، به ارائه دیدگاهی متمایز در این زمینه همت گمارم.با ارائه این بحث مستدل، جایگاه ویژه خداخواهی در بیانیه های رسمی و قوانین اساسی مهمترین کشورهای توسعه یافته غربی و نیز نقش بارز دین و نهاد دینی در شکل گیری راهبردها و سیاست های کلی جهان غرب، روشن خواهد شد.نظر به تنوع نظریه ها و اختلاف نقاط قوت و ضعف آنها؛ شایسته است نخست به تبیین دیدگاه های گوناگون در این زمینه بپردازیم و آنگاه هریک از آنها را جداگانه در بوته نقد قرار دهیم.
جلوه های تز جدایی دین از سیاست
مهم ترین نظریه هایی که در این عرصه بیان گردیده و یا در کارگاه ذهن ما متصور می شود، بدین شرح است:۱. جدایی دین (به معنای خداجویی و خداپرستی) از سیاست و نظام حکومتی.۲. جدایی دین از سیاست، به معنای مبارزه با شریعت و مظاهر آن و به عبارت دیگر: دین ستیزی.۳. برکنار ساختن دین داران و مذهب دوستان از حکومت و جلوگیری از ورود آنان به عالم سیاست.۴. جدایی نهاد دین از نهاد دولت به معنای الغاء هرگونه نقشی برای دستگاه دینی در امر دستگاه حکومت و مدیریت نظام.۵. سلب کردن نقش محوری دین در امر قانون گذاری کشور.۶. تفکیک میان وظائف و مسئولیت های دینی و اختصاص آن به دستگاه های مذهبی از یک سو؛ و وظائف و مسئولیت های حکومتی و مدیریتی کشور و احاله آن به دولت و سیاست مداران از سویی دیگر.
بررسی نظریه ها
...

پیشنهاد کاربران

بپرس