جبر و اختیار در عرفان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عرفان نوعی کلام شهودی است که موضوع و مسائل آن با دانش کلام مشترک، و ابزار و روش آن با کلام متفاوت است.
متکلمان، مدافع دین اند و عرفا عرفان را لب و لباب دین می دانند و درنتیجه، طرح مسئلۀ کلامی جبر و اختیار در عرفان ضروری می نماید. می توان گفت که از یک منظر، عارفان جمله جبرگرا هستند و از منظری دیگر، دیدگاه آنان را باید متمایل به اختیار و بین الامرینِ عرفانی به شمار آورد، به ویژه آن که عارفان ضمن گرایش به جبر تصریح می کنند که انسان، مطلقاً مجبور نیست، بلکه افعال او بیش تر برآمده از اختیار است. آنان نیز همانند فیلسوفان، اختیار انسان را به اضطرار، و او را مختار مجبور یا مجبور به اختیار می دانند. بنابراین، می توان جبر، اختیار و بین الامرین را از دیدگاه عرفانی نیز مورد بحث و بررسی قرار داد.
جبرگرایی عرفانی
عارفان به ویژه با تأکید بر مسئلۀ وحدت وجود، و با تصریح بدین معنا که «لَیسَ فِی الدّارِ غَیرُهُ دیّار»، و «هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الْظّاهرُ وَ الْباطِنُ...»، خداوند را به عنوان یگانه آفریدگار، خالق انسان و افعال او نیز به شمار می آورند، زیرا که «وَاللّٰهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلوُنَ». به تعبیر جامی، ترتیب کار چنان است که خداوند از مرتبۀ اطلاق و وحدت، به مراتب تکثر و تقیید تنزل می کند و به حسب استعداد بندگان در آنان ظهور می یابد و این ظهور هم در ذات است، هم در صفات، و هم در افعال؛ و چون چنین است، بندگان را قدرت ، اراده و فعلی جز قدرت، اراده و فعل حق نیست. جبر عرفانی نیز همانند جبر کلامی به دو نوع مطلق و نسبی تقسیم می شود:
جبر مطلق عرفانی
بنابراین نظریه، انسان در کردارهای ارادی خود، هیچ توانایی ندارد و از آن جا که در پهنۀ هستی موجودِ مستقلِ حقیقی جز خدا نیست، و مؤثرِ حقیقی جز او نمی توان یافت، که «لا مُؤَثّر فی الوُجودِ اِلّا الله»، و نیز از آن جا که آفریدگارِ خلق، و خالقِ کردارهای آنان نیز اوست، دیگر قدرت و اراده و اختیار انسان هیچ معنایی نخواهد داشت، و به قول صائب : «با اختیارِ حق چه بود اختیارِ ما/ با نور آفتاب چه باشد شرارِ ما؟!». بر این بنیاد، طرف داران نظریۀ جبر مطلق عرفانی چنین نتیجه می گیرند: نخست آن که اختیار، پنداری بیش نیست، زیرا انسانْ پرتوِ اسماء و صفاتِ حق، و جلوۀ قدرت و ارادۀ اوست و نسبت دادنِ کردارهای ارادیِ انسان به انسان همانند نسبت دادنِ وجودِ انسان به وی، نسبتی مجازی است؛ دوم آن که وقتی نسبت افعال به انسان همانند نسبت وجود به او مجازی است، مذهبِ واقعی مذهب جبر است و قَدَریانِ اختیارگرا به ثنویان، یعنی قائلان به دو آفریدگار (آفریدگار نیکی ها و آفریدگار بدی ها) می مانند و به تعبیر شبستری، از سر نادانی «او و من» می گویند و با اثبات «من» ــ که چیزی جز اثبات هستـیِ دیگر در جنبِ هستـیِ حق نیست ــ دانسته یا نادانسته شرک می ورزند. بنا به قول ابن عربی، اثبات هرگونه هستی در جنب هستیِ حق شرک است: «فَمَن قالَ بالاِشفاعِ کانَ مُشرِکاً»، یعنی آنان که وجود حق و خلق، یا وجود خدا و جهان را به عنوان دو وجود مختلف و دو حقیقت مستقل اثبات می کنند، مشرک اند. بنا بر این دیدگاه، نه فقط معتزله «او و من» می گویند و انسان را آفریدگار افعال ارادی خویش می دانند، بلکه اشاعره نیز با باور داشتن به کسب، به نوعی دم از «او و من» می زنند. چنین است که از دیدگاه ابن عربی و طرف داران وی، انسان وجـودی مستقل، و قـدرت و اختیاری مستقل ــ اعم از قدرت موجد مؤثر، یا قدرت کاسب ــ ندارد و در کردارهای خویش به سنگی می ماند که در دست سنگ اندازی است. به بیان دیگر، هنگامی که انسان بالذات باطل، و بودِ او یکسره نابود، و وجودش یکباره عدم است، به طریق اولی اختیاری نیز نمی تواند داشت؛ زیرا هست از نیست پدید نمی آید. اساساً انسان بدان سبب آفریده شده است که آیینۀ تمام نمای ذات حق باشد، نه آن که به اختیار خود فاعلِ افعالِ خویش گردد، امری که ناممکن می نماید. افعال و اعمالِ او نیز در علم حق ــ یعنی در مرتبۀ عینِ ثابتِ وی ــ معین بوده است و در نتیجه، ممکن نیست که اکنون و در این مرحله، افعال آفریدۀ او باشد.
معمای خلق گناه
...

پیشنهاد کاربران

لا موثر فی الوجود الا الله: بر اساس بینش و باور، اعتقاد و ایمان و امید فردی من، الله ملقب به نور سماوات و الارض هیچگونه تاثیری بر روی وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بینهایت پروردگار یا آفریدگار کائنات نمی تواند داشته باشد. چرا نمی تواند؟
...
[مشاهده متن کامل]

پاسخ : به علت و دلیل بدیهی، ساده و بارز یا آشکار زیر:
الله فقط یک لفظ، یک کلمه، یک واژه، یک مفهوم، یک ایده و یا یک نام بیش نبوده و نمی باشد که توسط قوای تفهمی و ادراکی فهم و عقل انسان ساکن سر زمین حجاز تولید شده و سپس بر زبان جاری گشته و به کمک دست و قلم نوشته شده یا نقاشی و ترسیم گردیده ( روی الواح گلی و چوبی و سنگی و فلزی و پوست حیوانات و پارچه و کاغذ و الا آخر ) در میدان رقابت با نام های دیگر در زبان های اقوام دیگر با هدف نام گذاری خالق سماوات سبع و الارض ( یا خالق السماوات و الارضین سبع و ما فی بینهُما ؟ ) یا ربّ العالمین یا پروردگار و یا آفریدگار کائنات. به عنوان مثال یَهوَه تحت عنوان آقا یا سرور دنیا در زبان و از دیدگاه قوم یهود ؛ آبّا به شکل آبابا یا پدر آسمانی در زبان و از دیدگاه قوم آرامی به ویژه در زبان ماریا یا مریم مادر و یوسف و ایسا و سپس از دیدگاه اقوام مسیحی تحت عنوان آقا یا سرور ( اغلب بدون پسوند دنیا ) با الفاظ گوناگون ؛ اهورامزدا در زبان و از دیدگاه آل زرتشت و قوم پارس ؛ خُوا در زبان و از دیدگاه قوم ماد ؛ خدا یا خداوند در زبان و از دیدگاه اقوام ایرانی و صدها نام های دیگر.
شاید مفید و ثمر بخش و راه گشا باشد بدانیم که انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه، فکر، خیال، تصور و تَوَهُم تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی با هم و در طول هم و پشت سر همدیگر از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی و برزخی خاص و ویژه خویش برخوردار می باشند و آنهم فقط از یک راه و به یک روش مطلق، معقول و منطقی یعنی از طریق گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن و نه از طُرُق یا راه ها و به روش های دیگری از قبیل تناسخ و حلول یا گردش روان؛ قبض یا جدایی روح و یا پردیدن جان شیرین از قفس تنگ به اصطلاح خاکی. غیر از این نوع خدا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن این نوع خدا از طرف انسان هرگز به هیچگونه اثباتی هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
اگر حضرات یکتا پرست و ستایش و نیایش کننده ی بت احد، واحد، یگانه و یکتای غیبی، خواستند یا متمایل بودند و یا دوست داشتند، میتوانند از امروز به بعد و بسوی آینده، خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی بنامند و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، ملیتی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، نبوتی، امامتی، ولایتی، ایدئولوژیکی، کلامی، الهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی.
شاید هم برای طبایع و حالات و احوالات، هوا و هوس های افسار شده و یا تهذیب و تزکیه گردیده ی نفوس شریف و مجرد یا من های رام گشته و غیر سرکشِ شان، مفیدتر، ثمر بخش تر و راه گشا تر باشد که در بحث چگونگی و چطوری و چرائی آفرینش این گیتی یا کیهان و یا این جهان و موجودات درون آن منجمله انسان از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و هدف اولیه یا بدایتی و هدف آخریه یا غایتی و یا نهایتی از این آفرینش ، دو داستان مبدئی - بنیادی ادیان ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت و اسلام ) یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوای حضرات موسا و ایسا و محمّد ( حکیمان دینی اقوام یهود و عرب ) را کنار بگذارند و از نو و این به بار به روش علمی به چگونگی و چطوری و چرائی این آفرینش بیندیشند، فکر و خیال کنند و تصور نمایند، زیرا این دو داستان دو افسانه خیالی بیش نبوده و نمی باشند، به این معنا که محتوای آنها از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی در حالت کلی و بیکرانی از آسمان نازل نشده و در قالب وحی به گوش سر و دل مبارک سرایندگان ( اول موسی و سپس محمّد ) ابلاغ نگردیده، طنین نیفکنده، نجوا نشده.

بپرس