جایگاه معرفت شناسی در فلسفه اسلامی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از زمان کانت به این سو، معرفت شناسی در کانون توجه فیلسوفان قرار گرفته و دل مشغولی اصلی آنان به شمار می رود. مقاله حاضر، نگاهی گذرا به کارنامه فیلسوفان مسلمان در مسئله معرفت شناسی است.
از زمان کانت به این سو، معرفت شناسی در کانون توجه فیلسوفان قرار گرفته و دل مشغولی اصلی آنان به شمار می رود. هنر اساسی کانت در عطف توجه فیلسوفان، به نقش فعال فاهمه بود. تا آن زمان، تصور عمومی ذهن را منفعل محض می دانست که آینه وار جهان واقع را چنان که هست به آدمی می نمایاند.اگر دستگاه ادراکی انسان فعال است و معرفت، حاصل فعل و انفعال ذهن است، سهم و حظ هر یک از دو جنبه یاد شده چقدر است؟ و به دنبال آن، باید مشخص کرد که محدوده فاهمه کجاست؟ و ارزش معرفت چیست؟ این سؤال ها و نظایر آن امروزه در دانش مستقلی بررسی می شود، که یکی از شاخه های پایه در فلسفه است. اگر چه فیلسوفان مسلمان دانش مستقلی در معرفت شناسی به وجود نیاورده اند، اما بسیاری از پرسش های معرفت شناختی را به صورت استطرادی پاسخ داده اند. مقاله حاضر، نگاهی گذرا به کارنامه فیلسوفان مسلمان در مسئله معرفت شناسی است.این نوشتار تلاش دارد به چند سؤال اساسی در خصوص معرفت شناسی فیلسوفان مسلمان پاسخ دهد. آیا معرفت شناسی شاخه ای مستقل در فلسفه اسلامی است؟ آیا فیلسوفان مسلمان در معرفت شناسی، نظریه مستقلی ارائه کرده اند؟ اگر پاسخ سؤال اول منفی است، آیا مسئله علم و معرفت مسئله مستقلی در فلسفه به حساب می آید؟ اگر فیلسوفان مسلمان دیدگاه های خود را در مسائل معرفت شناسی به صورت استطرادی و در ضمن مسائل دیگر بیان کرده اند، آن مسائل کدامند؟با روشن شدن پاسخ این سؤال ها، پژوهشگران در فلسفه اسلامی می توانند با عرضه سؤال های معرفت شناسان برآثار فیلسوفان مسلمان، پاسخ های آن ها را از مطایای مباحث مختلف بیرون کشند و نظریه آن ها را در معرفت شناسی سامان دهند.اگر چه معرفت شناسی را علم مستقلی تلقی نکرده اند و بلکه تا مدت ها آن را مسئله مستقلی هم نمی دانستند (استقلال مباحث مربوط به علم، عالم و معلوم در قالب یک مسئله فلسفی، اولین بار در آثار صدرالمتالهین شیرازی واقعیت یافت. وی مرحله دهم از جلد سوم اسفار نه جلدی را، به «عقل و معقول» اختصاص داده و در طی ۳۹ فصل، بحث مبسوطی را درباره علم و ادراک عرضه کرده است. ملاصدرا در طلیعه بحث عقل و معقول، به منظور تبیین فلسفی بودن این مسئله، می نویسد: «از جمله اموری که بر موجود مطلق - بدون آن که نیازمند آن باشد که در قالب یک نوع طبیعی یا تعلیمی درآید - عارض می شود، آن است که علم، عالم و معلوم می باشد. از این رو، لازم است بحث از علم و احکام و ویژگی های آن در فلسفه اولی آورده شود. چرا که فلسفه علمی است که از احوال کلی عارض بر موجود مطلق بحث می کند.»صدرا در تنظیم این مبحث و عنوان بندی آن، از فخررازی پیروی کرده است. فخررازی چنین بحثی را در مبحث مقولات، ذیل مقوله کیف آورده است. ) اما در ضمن مباحث دیگر و به طور استطرادی در این باب سخن گفته اند. اگر چه این سخنان خاستگاه معین داشت و به منظور گره گشایی از معضلات معینی ایراد شده بود، ولی در عین حال با عرضه پرسش های معرفت شناسان بر آن ها، پاسخ هایی می توان به دست آورد. این پاسخ ها به اندازه ای هست که بتوان نظریه معرفت شناختی فیلسوفان مسلمان را بازسازی کرد، و در عرض نظریات معرفت شناختی دیگر ارائه و ارزیابی نمود. مجموع مباحث فیلسوفان مسلمان در این باب، مشتمل بر دوگونه بحث متمایز است:
معرفت شناسی پسینی
نوع اول، مباحثی از سنخ بحث هایی است که فیلسوفان علم در معرفت های درجه دوم و فلسفه های مضاف (فلسفه مضاف در مقابل فلسفه مطلق است. مراد از آن، شاخه هایی از دانش فلسفه است که در نامگذاری آن ها «فلسفه» به صورت مطلق استعمال نشده، بلکه به چیز دیگری که آن چیز گاهی عنوان یک علم است و گاهی غیر آن، اضافه می شود. برای مثال، فلسفه اخلاق، فلسفه منطق و فلسفه فیزیک، از جمله فلسفه های مضافی اند که در آن ها مضاف الیه «فلسفه» نام یک علم است. فلسفه هنر، فلسفه دین و فلسفه تاریخ - نه فلسفه علم تاریخ - فلسفه های مضافی اند که مضاف الیه آن ها یک علم نیست. آن گروه از فلسفه های مضاف که مضاف الیه آن ها یک علم است، معرفت درجه دوم به شمار می روند. به طور کلی، علوم و معارفی که موضوع و متعلق آن ها یک علم است، معرفت درجه دوم نامیده می شوند. در مقابل، علوم و معارفی که موضوع و متعلق آن ها واقعیتی از واقعیت های عینی باشد، معرفت درجه اول نامیده می شوند. در معرفت های درجه دوم، درباره علوم دیگر، وجه حاجت بشر به آن ها، روش های تبیین در آن ها و مباحث دیگری از این دست گفتگو می شود. ولی در معرفت های درجه اول، درباره واقعیت های خارجی بحث می شود. به این ترتیب، هر معرفت درجه دومی فلسفه مضاف است، ولی هر فلسفه مضافی معرفت درجه دوم نیست.) به آن ها می پردازند. جایگاه این نوع مباحث در آثار اندیشمندان مسلمان، عبارت است از: رئوس ثمانیه، «فی احوال العلوم» یا «الخاتمة فی اجزاء العلوم» و رساله های مستقلی که به طبقه بندی و معرفی علومی پرداخته اند که تا زمان نگارش آن ها تحقق یافته بود. احصاء العلوم فارابی، اقسام العلوم العقلیه ابن سینا، حسین بن عبدالله، مراتب العلوم و کیفیة طلبها ابن حزم اندلسی، ستینات فخررازی و مقدمه ابن خلدون، از جمله این رساله ها به شمار می روند.در مواضع یاد شده، مسائلی از قبیل: ارکان علوم (موضوع، مسائل و مبادی)، ملاک های وحدت و تمایز علوم (موضوع، غایت و روش)، طبقه بندی علوم و تعیین جایگاه هر یک از آن ها، فایده، غایت و مؤسس علم بحث و بررسی شده است. این نوع مباحث را که درباره علوم پس از تحقق آن ها گفتگو می کند، از این پس معرفت شناسی پسینی خواهیم نامید. (این نوع بحث ها را که در فلسفه غرب از استقلال و توسعه زیادی برخوردار شده است، از حیث تاریخی به چهار دوره: علم شناسی ارسطویی، علم شناسی پوزیتیویستی، علم شناسی منطقی - دستوری پوپر و لاکاتوش و علم شناسی تاریخی - توصیفی تامس کوهن تقسیم کرده اند.)
معرفت شناسی پیشینی
نوع دوم بحث ها را که در ضمن مسائل متعددی مطرح شده اند، می توان به ترتیب عنوان های ذیل خلاصه نمود: ماهیت و طبیعت علم، انواع علم، معلوم بالعرض و معلوم بالذات، فاعل شناسایی و هویت آن، نقش ذهن در فرایند شناخت، رابطه علم با معلوم بالعرض، رابطه علم با معلوم بالذات، رابطه علم با فاعل شناسایی، سبب و ملاک خودآگاهی و شناخت غیر، ارزش و اعتبار علم، و راه های حصول علم.فیلسوفان مسلمان عنوان های یاد شده را در ضمن چند مبحث فلسفی بحث کرده اند، که عبارتند از: وجود ذهنی، معقولات ثانیه، کلی و جزئی، اعتبارات ماهیت، مقولات، عقل و معقول، و علم النفس فلسفی. در ذیل، ارتباط این مسائل را با مسئله علم و ادراک بررسی می کنیم.
مسائل معرفت شناسی در فلسفه اسلامی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس