توحید عرفانی ابن عربی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابن عربی نظریات خود را درباره توحید، به شکل های گوناگون و در همبستگی با مسائل گوناگون ، در نوشته های خود پراکنده است .هر یک از نظریات ، در پیوند با مسائل ویژه آن ، دارای جنبه هایی است که پرداختن به آن ها و تحلیل هر یک از آن ها بررسی خاصی را طلب می کند.در این میان ، مسأله توحید نزد ابن عربی هنگامی پیچیده و دشوار می شود که آن را در پیوند با بینش بنیادی «وحدت وجودی ِ» او ملاحظه کنیم ، زیرا ، ابن عربی در نوشته هایش از جنبه های گوناگونی به مسأله توحید می پردازد که ما در این جا نمی توانیم به همه آن ها بپردازیم ، ناگزیر خواننده را با برخی از ویژگی های آن آشنا می کنیم .
ابن عربی نخست به تعریف توحید و سپس تحلیل آن می پردازد و می گوید: توحید کوششی است برای حصول آگاهی در نفس انسان جویا به این که خدایی که وی را به وجود آورده ، «یکی » است و در الوهیت خود شریک ندارد. «وحدت » (یکی بودن ) صفت حق است و نام مشتق از آن «احد و واحد» (یکتا و یکی ) است ، اما «وحدانیت » قیام وحدت به واحد است ، بدان سان که نمی توان آن را جز به قیام واحد تعقل کرد و اگر هم نسبتی باشد، همانا نسبت تنزیه است .این است معنای توحید، مانند تجرید و تفرید که کوششی است برای حصول انفراد که چون به موصوفی نسبت داده شود، «موصوف ُ به » فرد یا منفرد، نامیده می شود. «توحید» نسبت فعلی است از «موحد» که یکی بودن خدا، در نفس عالم به آن حاصل می شود.خدا خود می گوید: «لَوْ کان َ فیهِما آلِهَةٌ اِلاّ اللّه ُ لَفَسَدَتا: اگر در میان آن دو (یعنی آسمان و زمین )، خدایانی جز الله می بودند، آن دو تباه می شدند». در این گفته ، صلاح که همانا بقاء جهان و وجود آن است ، یافت می شود و دلالت بر این دارد که اگر ایجاد کننده جهان یکی نمی بود، وجود جهان درست نمی آمد.این دلیل ِ خودِ خداست در جهان بر یکتایی او و با دلیل عقلی نیز مطابق است . اگر دلیل قوی تری ، جز این یافت می شد، خدا خود آن دلیل را برای ما می آورد، در حالی که چنین نکرده است .آن گاه ابن عربی می افزاید که سخن درباره توحید خدا، از لحاظ اله بودن او، فرع بر اثبات وجود اوست ، اما اثبات وجودش به ضرورت عقل ، بر پایه وجود ترجیح «ممکن » به یکی از دو حکم ، ادراک می شود.منظور ابن عربی این است که باید کسی باشد که وجود عینی ممکن را بر امکان محض آن ترجیح دهد و آن را از حالت امکان محض بیرون آورد و به اصطلاح خود ابن عربی ، جامه وجود معین بر آن بپوشاند.
راه های اثبات
وی می گوید: در توحید خدا دو راه در پیش داریم :راه نخست این است که به مشرک گفته شود که ما در این آگاهی هم آوازیم که «مخصّصی » وجود دارد و عین او ثابت شده است ، و تنها می تواند «یکی » باشد و اگر کسی بر او دیگری را افزون کند، باید دلیل بیاورد. پس تو باید برای ثبوت آن «افزوده » که وی را شریک خدا نهاده ای ، دلیل بیاوری .راه دوم همان گفته خداست که «اگر میان آن دو خدایانی جز الله می بودند، آن دو تباه می شدند». این یک مقدمه است و مقدمه دیگر «آسمان و زمین » است ، یعنی همه چیزهایی که غیر از خداست .اکنون این دو، یعنی آسمان و زمین تباه نشده اند، این مقدمه دیگر است و جامع میان این دو مقدمه که همانا رابط است ، تباهی (فساد) است ، پس یکتایی «مخصّص » را نتیجه می گیریم که همان مطلوب است و این از آن روست که اگر یک «اله » افزون بر «واحد»، یافت می شد، آن گاه آن افزوده از دو حال بیرون نبود: یا آن دو در اراده متفق می بودند یا مختلف .اگر متفق می بودند، فرض ِ اختلاف محال نیست که کدام یک از آن دو، اراده خود را نافذ کند؛ اما اگر آن دو، در اراده خود، حقیقتاً یا فرضاً اختلاف می داشتند، باز از دو حال بیرون نیست : یا حکم اراده آن دو، باهم در ممکن نافذ می بود که امری است محال - چون ممکن پذیرای دو ضد نیست - یا این که اراده هیچ یک از آن دو نافذ نبود، یا حکم اراده یکی از آن دو، بدون آن دیگری ، نافذ می بود.اگر حکم اراده آن دو، نافذ نمی شد، پس هیچ یک از آن دو اله نمی بود.بنا بر این ، ترجیحی به میان می آید و ناگزیر یکی از آن دو باید اراده اش نافذ شود و دیگری از تنفیذ اراده اش کوتاه آید؛ آن گاه ناتوانی به میان می آید، در حالی که اله ناتوان نیست .اله کسی است که اراده اش نافذ باشد و او همانا خدای یگانه بی انباز است .مطلوب ما از این دلایل و مانند آن ها توحید خداست ، یعنی اله دیگری افزون بر این یگانه یافت نمی شود.
احدیت ذات
اما برای احدیت ذات در خودش ، ماهیتی شناختنی نیست تا بر آن حکم شود، زیرا احدیت ذات همانند چیزی در جهان نیست و چیزی هم مانند او نیست .ابن عربی سپس می گوید: اما کسی که به نور «ایمان »، افزون بر نور عقل ، «موحد» است ، یعنی نوری که اصلاً از راه دلیل دست نمی دهد، بلکه از عنایت الهی به کسی است که این نور نزد او یافت می شود و متعلَّق آن راستگویی مخبر است در آن چه از آن درباره خودش خبر داده است ، متعلق ایمانش چیزی بیش از این نیست .اما اگر متعلق خبر، «کشف » باشد، به نور دیگری غیر از نور ایمان است ، هر چند نور ایمان ، در عین حال ، از آن جدا نیست .این نور برای کسی است که احدیت خودش و احدیت هر موجودی را که از آن راه ، از موجود دیگری متمایز می شود، کشف می کند و اگر هم صفتی یافت شود که اشتراک در آن روی دهد یا ندهد، ناگزیر از احدیتی ویژه اوست که بدان وسیله امتیاز او از دیگری ، روی می دهد.هنگامی که این نور، برای انسان «احدیت موجودات » را کشف کند، وی به یاری این نور قطعاً آگاه می شود که الله نیز دارای احدیتی ویژه خویش است که یا عین خود اوست و بدین سان اَحدی ّ الذات ، اَحدی ّ المرتبه می شود که عین آن است یا احدی المرتبه است ، بدین سان «کشف » موافق دلیل نظری می شود و قطعاً می داند که ذات را احدیتی است ویژه او که عین آن است .این است معنای شعر ابوالعتاهیه (د ۲۱۱ق /۸۲۶م ) : «و فی کل شی ء له آیه - تدل علی انه واحد: در هر چیزی نشانه ای است برای او که دلالت دارد بر آن که او یکی است » و آن «نشانه »، احدیت هر معلومی است ، چه کثیر باشد، چه غیر کثیر، زیرا کثرت نیز دارای احدیت کثرت است که غیرِ آن دارای آن نیست .احدیت در حقیقت صفت تنزیه است و به جعل ِ جاعل نیست .
توحید کسبی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس