[ویکی فقه] تناهی ابعاد، از خواص و عوارض جسم و از مقاصد و مباحث علم طبیعی می باشد.
تناهی، به معنای حد و طرف داشتن و محدود بودن است و عدم تناهی به معنای بی حد و نامحدود بودن. تناهی به معنای حقیقی، وصفی است که به کمیّت و امور کمّی، به جهت کمیّت آنها، تعلق می گیرد. به عبارت دیگر، تناهی حقیقی از لوازم ذاتی کمیّت است؛ بنابراین، چیزی که کمیّت ندارد، نهایت ندارد و به سلب مطلق متصف به عدم تناهی است، مانند نقطه که چون کمیّت ندارد نهایت نیز ندارد اما خود نقطه نهایت و طرف خط است و خط به آن محدود می شود. اینگونه سلب تناهی از نقطه، از قبیل دیده نشدنِ صداست، زیرا صدا دارای وصفی که دیدن به آن تعلق گیرد نیست. قسم دیگر عدم تناهی، که درباره وجود آن بحث و نزاع است، این است که یک شی ء به جهت ماهیت و طبیعتش نهایت بردار است ولی نهایت ندارد، مانند خطی که مفروضاً نامتناهی است. نامتناهی به این نحو بدین معنی است که «هر چه از آن بر گیری باز از آن چیزی باقی می ماند». بحث درباره عدم تناهی و امکان وجود امور نامتناهی همواره یکی از موضوعات مورد توجه فیلسوفان و ریاضیدانها بوده است و در این باب آرای گوناگونی بیان شده است. یکی از مواضع بحث درباره نامتناهی، در حکمت قدیم، در بحث از جسم و ماهیت و اجزای آن است که با عنوان تناهی ابعاد مطرح شده است
معنای ابعاد
بُعد (جمع آن ابعاد) عبارت است از فاصله و امتدادِ قابل اشاره حسی که میان دو حدی که با هم تلاقی و برخورد ندارند قرار گرفته است. مراد از ابعاد در مسئله تناهی ابعاد، امتدادهای سه گانه طول و عرض و عمق است که بر جسم عارض می شوند و بنابراین قائم به جسم اند و به این اعتبار آن ها را ابعاد مادّی می گویند.
اقوال بزرگان در مورد تناهی ابعاد
علاوه بر این ابعاد، برخی حکما قائل به وجود بُعد مجردند، یعنی بُعدی که قائم به جسم و مادّه نباشد، و مکان را چنین بُعدی دانسته اند. در نظر ایشان مکان، بُعد یا ابعاد میانیِ اطرافی است که یک جسم در میان آن قرار می گیرد و تجرد این ابعاد نظیر تجرد موجودات مثالی است که در عالمی میان عالم عقول و عالم جسمانی قرار دارند. این قول را به افلاطون و پیروان اشراقی او نسبت داده اند. نظر صدرالدین شیرازی و سبزواری نیز درباره مکان همین است. عده ای از کسانی که درباره مکان چنین می اندیشند، معتقدند که وقتی چیزی این بُعد را پر کند محال است که آن را خالی کند، مگر این که جسم دیگری جای آن را بگیرد و پر کند. بنا بر رأی گروهی دیگر، این بُعد ممکن است گاهی خالی و گاهی پر باشد؛ یعنی به وجود خلأ نیز قائل اند.
← متکلمان
...
تناهی، به معنای حد و طرف داشتن و محدود بودن است و عدم تناهی به معنای بی حد و نامحدود بودن. تناهی به معنای حقیقی، وصفی است که به کمیّت و امور کمّی، به جهت کمیّت آنها، تعلق می گیرد. به عبارت دیگر، تناهی حقیقی از لوازم ذاتی کمیّت است؛ بنابراین، چیزی که کمیّت ندارد، نهایت ندارد و به سلب مطلق متصف به عدم تناهی است، مانند نقطه که چون کمیّت ندارد نهایت نیز ندارد اما خود نقطه نهایت و طرف خط است و خط به آن محدود می شود. اینگونه سلب تناهی از نقطه، از قبیل دیده نشدنِ صداست، زیرا صدا دارای وصفی که دیدن به آن تعلق گیرد نیست. قسم دیگر عدم تناهی، که درباره وجود آن بحث و نزاع است، این است که یک شی ء به جهت ماهیت و طبیعتش نهایت بردار است ولی نهایت ندارد، مانند خطی که مفروضاً نامتناهی است. نامتناهی به این نحو بدین معنی است که «هر چه از آن بر گیری باز از آن چیزی باقی می ماند». بحث درباره عدم تناهی و امکان وجود امور نامتناهی همواره یکی از موضوعات مورد توجه فیلسوفان و ریاضیدانها بوده است و در این باب آرای گوناگونی بیان شده است. یکی از مواضع بحث درباره نامتناهی، در حکمت قدیم، در بحث از جسم و ماهیت و اجزای آن است که با عنوان تناهی ابعاد مطرح شده است
معنای ابعاد
بُعد (جمع آن ابعاد) عبارت است از فاصله و امتدادِ قابل اشاره حسی که میان دو حدی که با هم تلاقی و برخورد ندارند قرار گرفته است. مراد از ابعاد در مسئله تناهی ابعاد، امتدادهای سه گانه طول و عرض و عمق است که بر جسم عارض می شوند و بنابراین قائم به جسم اند و به این اعتبار آن ها را ابعاد مادّی می گویند.
اقوال بزرگان در مورد تناهی ابعاد
علاوه بر این ابعاد، برخی حکما قائل به وجود بُعد مجردند، یعنی بُعدی که قائم به جسم و مادّه نباشد، و مکان را چنین بُعدی دانسته اند. در نظر ایشان مکان، بُعد یا ابعاد میانیِ اطرافی است که یک جسم در میان آن قرار می گیرد و تجرد این ابعاد نظیر تجرد موجودات مثالی است که در عالمی میان عالم عقول و عالم جسمانی قرار دارند. این قول را به افلاطون و پیروان اشراقی او نسبت داده اند. نظر صدرالدین شیرازی و سبزواری نیز درباره مکان همین است. عده ای از کسانی که درباره مکان چنین می اندیشند، معتقدند که وقتی چیزی این بُعد را پر کند محال است که آن را خالی کند، مگر این که جسم دیگری جای آن را بگیرد و پر کند. بنا بر رأی گروهی دیگر، این بُعد ممکن است گاهی خالی و گاهی پر باشد؛ یعنی به وجود خلأ نیز قائل اند.
← متکلمان
...
wikifeqh: تناهی_ابعاد