تلف

/talaf/

مترادف تلف: اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک، نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن، هلاک گردانیدن

برابر پارسی: تباه، نفله، نیست

معنی انگلیسی:
loss, casualty, wasting, perishing, lost

لغت نامه دهخدا

تلف. [ ت َ ] ( اِ ) ترف و قروت. ( ناظم الاطباء ).

تلف. [ ت ُ ] ( اِ ) کثافتی که از شپلیدن انگور و امثال آن بماند. ( شرفنامه منیری ). آنچه از انگور و جز آن پس از خوردن باقی ماند که شایسته خوردن نباشد. ( ناظم الاطباء ).

تلف. [ ت َ ل َ ] ( ع اِ ) رایگان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هلاک. ( اقرب الموارد ). هلاک و زوال و ویرانی وانهدام. ( ناظم الاطباء ). || اتلاف و زیان وتبذیر و اسراف و خرج بیجا. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) بمعنی ضایع و خراب مجاز است... و با لفظ شدن و کردن استعمال نمایند. ( از آنندراج ) :
در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.
ملا طغرا ( از آنندراج ).

تلف. [ ت َ ل َ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شدن. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

هلاک شدن، نیست شدن، تباه شدن
هلاک گردیدن . نیست شدن

فرهنگ معین

(تَ لَ ) [ ع . ] (مص ل . ) هلاک شدن ، نابود شدن .

فرهنگ عمید

۱. هلاک شدن، کشته شدن.
۲. هدر رفتن.

واژه نامه بختیاریکا

( تُلف ) تفاله
کشته قضا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تلف (ابهام زدایی). تلف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تلف (فقه)، اصطلاحی فقهی و حقوقی به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی مال، خود به خود یا به موجب حوادث• تلف حکمی، زوال سلطنت مالک نسبت به مال خود• تلف شرعی، زوال سلطنت مالک از مال خود به حکم شارع
...

[ویکی فقه] تلف (فقه). تلف، اصطلاحی است فقهی و حقوقی به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی مال، خود به خود یا به موجب حوادث می باشد و از این عنوان در بسیاری از باب ها نظیر زکات، حج، تجارت، رهن و نکاح سخن رفته است.
تلف در لغت به معنای هلاک گردیدن و نابود شدن است.
عناوین فرعی تلف
واژه تلف در برخی منابع فقهی و حقوقی در قالب تعابیر و عناوینی مانند تلف مَبیع، تلف مال مرهونه، تلف ودیعه و تلف عین مستأجِره به کار رفته و گاه تا بیست عنوان فرعی برای آن شمرده شده است.
اقسام تلف
در برخی منابع، این اصطلاح از جهات گوناگون تقسیم و برای هر مورد، حکمِ وضعی خاصی ذکر شده است، مثلاً، از جهت سبب هلاکت، آن را به تلف به موجب حوادث آسمانی و تلف به موجب فعل انسان و قسم اخیر را به تلف حسی (از بین رفتن خود به خود یک چیز) و تلف شرعی (منع شارع یا قانونگذار از بهره مندی عین موجود) تقسیم کرده اند.همچنین گاه آن را از نظر موضوع تلف به تلف اموال و تلف جان انسان یا عضوی از بدن او تقسیم نموده و درباره قسم اخیر تحت عنوان قصاص یا دیات بحث کرده اند. در معاطات- بنابر قول به عدم لزوم بیع معاطاتی- با تلف حقیقی یکی از دو عوض یا تلف شرعی- مانند نقل آن به عقد لازم معامله لازم می شود.
رابطه تلف با اتلاف
...

پیشنهاد کاربران

تلف:تلیدن . زیر پی و پا افتادن.
در اشعار عربی به معنی آسیب هم بکار رفته
هَرز
تلف کردن: هرز دادن
تلف شدن: هرز رفتن
"نیست" و" تباه" هم که در بالا آمده، جایگزین های درخور پارسی هستند.
خسارت
کشته شده کسی که مرده و بیگانه شده
هدر رفتن
تلفیدن.
تلفاندن چیزی/کسی.
از بین رفتن، کشته شدن، هلاک شدن، هدر رفتن
هدر دادن
تلف:[اصطلاح حقوق] از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم مالک یا شخص دیگر.

بپرس