تقوا و جلب محبت خدا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقوا و جلب محبت خدا (قرآن). از جلوه های تقواپیشگی جلب محبت خداوند می باشد.
تقوا، بستر جلب محبت خداوند است:بلی من اوفی بعهده واتقی فان الله یحب المتقین.آری، کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (خدا او را دوست می دارد زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. .. ان الله یحب المتقین.خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! .. ان الله یحب المتقین.خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! یـیحیی خذ الکتـب بقوة وءاتینـه الحکم صبیـا• وحنانـا من لدنا وزکوة وکان تقیـا.ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر! و ما فرمان نبوتعقل کافی) در کودکی به او دادیم! و رحمت و محبتی از ناحیه خود به او بخشیدیم، و پاکی (دل و جان)! و او پرهیزگار بود! «حنان»، مصدر و به معنای شفقت و مهربانی است.
دیدگاه علامه طباطبایی
بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین، این آیه شریفه، کلام یهود را رد نموده و آنچه را که با کلام خود لیس علینا فی الامیین سبیل نفی می کردند را اثبات می کند، آنها می گفتند: امیین تسلطی بر ما ندارند، آیه مورد بحث می فرماید خیر، شما امتیازی بر امیین ندارید و تقدم و تسلط حق هر کسی است که تقوا داشته باشد، و کلمه اوفی، فعل ماضی از مصدر باب افعال یعنی ایفاء است و ایفای عهد به معنای تتمیم آن و حفظ آن از بهانه و نقص است و توفیه که مصدر باب تفعیل است به معنای بذل و بخشش بطور کامل و وافی است و استیفاء که مصدر باب استفعال است به معنای گرفتن بطور کامل و وافی است. و مراد از عهد خدا بطوری که آیه بعدی می فرماید: ان الذین یشترون بعهد الله. آن پیمانی است که خدای عزّوجلّ از بندگان خود گرفته است که عبارت است از: تنها او را بپرستند و به او ایمان آورند و یا مراد از آن، مطلق عهد است که عهد خدا هم یکی از مصادیق آن است. و جمله: فان الله یحب المتقین، از قبیل بکار بردن کبری در جای صغری، به منظور کوتاه گویی است.(خواننده عزیز توجه داشته باشد که این دو کلمه از اصطلاحات علم منطق است، علمی که در تعریفش گفته اند: آلتی است قانونی که مراعات آن ذهن را از خطای در فکر حفظ می کند و دو کلمه مذکور دو رکن برهان است، در اولی اثبات می شود که فلان چیز مصداق فلان عنوان است، مثلا عالم متغیر است و در دومی اثبات می شود که بطور کلی هر متغیری حادث و مسبوق به عدم است و از آن صغری و این کبری نتیجه گرفته می شود که عالم حادث است).و تقدیر کلام چنین است، بلی من اوفی بعهده و اتقی، فان الله یحبه، لانه متق و الله یحب المتقین (بلی کسی که به عهد خود وفا کند و پرهیزکار باشد، خدا دوستش می دارد، برای اینکه چنین کسی مصداق عنوان متقی است و خدا بطور کلی متقیان را دوست می دارد، پس آن شخص وفادار را دوست می دارد) و منظور این است که به یهودیان بفهماند کرامت و احترام آدمی در درگاه خدا به ادعا نیست و شما با گفتن: لیس علینا فی الامیین سبیل، صاحب کرامت نمی شوید بلکه تنها کسی در نزد خدا کرامت دارد که خدا دوستش بدارد.در نتیجه مفاد کلام چنین است: کرامت الهیه و محترم بودن در درگاه خدا آن قدر مبتذل و آسان نیست که هر کس خود را به صرف خیال منتسب به خدا کند، و یا به آن برسد و یا هر متکبر و فریبکاری انتساب خود را کرامت پنداشته و نژاد خود و یا دودمانش را به ملاک همین انتساب خیالی تافته جدا بافته بداند، بلکه رسیدن به کرامت الهی شرایطی دارد و آن وفای به عهد و پیمان خدا و داشتن تقوا در دین خدا است، اگر این شرائط تمام شد کرامت حاصل می شود، یعنی آدمی مورد محبت و ولایت الهی قرار می گیرد، ولایتی که جز بندگان با تقوای خدا کسی به آن نمی رسد و اثر آن نصرت الهیه و حیات سعیده ای است که باعث آبادی دنیا و صلاح باطن اهل دنیا و رفعت درجات آخرتشان می شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس