تغیر دفعی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تغییر که از ماده غیر گرفته شده و به معنای دیگر شدن است، مفهومی است که برای انتزاع آن، باید دو چیز یا دو حالت یا دو جزء یک چیز را در نظر گرفت که یکی زایل شود و دیگری جایگزین آن گردد. این مفهوم، مفهوم ماهوی نیست که بتوان برای آن، جنس و فصلی در نظر گرفت و به دشواری می توان مفهوم عقلی روشن تری یافت که بتوان در تفسیر آن به کار برد. تغییر دارای تقسیماتی است. تغییر در عرض و تغییر در جوهر ، تغییر آنی و تغییر زمانی که همان تغییر دفعی و تدریجی است.
در تاریخ فلسفه یکی از مباحثی که همیشه معرکه آراء بوده است، مسئله ثبات و تغییر بوده است. برخی مانند پارامندیس به کلی منکر هر گونه تغییر بوده و معتقد به ثبات محض بوده اند و تغییرات در عالم را ساخته و پرداخته ذهن می دانستند. برخی به کلی منکر ثبات بوده اند و معتقد به تغییر محض بوده اند. هراکلیتوس از جمله این فلاسفه است که می گفت، همه چیز تغییر می کند و دگرگون می شود و تنها امر پایدار و ثابت در جهان این اصل است که " همه چیز دائما در حال تغییر و دگرگونی است". ارسطو بعد از پارامندیس و هراکلیتوس با توجه به ایرادات این دو نظریه ، معتقد شد که در عالم، هم ثبات وجود دارد و هم تغییر. این نظریه حدود دو هزار سال در جهان حاکم بود و هنوز ارزش خود را داراست. وی بر خلاف دو فیلسوف معتقد به ثبات محض و تغییر محض، معتقد بود که نباید حرکت را مساوی با تغییر دانست بلکه اگر تغییر تدریجی باشد، حرکت نامیده می شود اما گاهی نیز تغییر دفعی است و نام آن " کون و فساد" است. او معتقد بود که حرکت و تغییر تدریجی در سطح اشیاء است؛ در کمیت و کیفیت اشیاء، در نقل و انتقال های اشیاء، در وضع اشیاء و بالاخره در ظواهر آنها که همگی از مقولات عرضی هستند. اما در عمق و جوهر اشیاء، حرکتی وجود ندارد و تغییرات در این مرحله به صورت تغییر دفعی (کون و فساد) و سکون زمانی است. در میان فلاسفه اسلامی نیز ابوعلی سینا ، معتقد به این نظریه بوده است. این نظریه تقریبا تا زمان ملاصدرا نظریه غالب بود. اما صدرای شیرازی با ارائه نظریه "حرکت جوهری" به جامعه فلسفی نشان داد که تغییر در عالم هست اما نه از نوع کون و فساد (دفعی)، بلکه هر چه هست، حرکت است. او می گفت که اساس عالم ما را جوهر تشکیل می دهد و اعراض، تبعی و طفیلی هستند.
اقسام تغییر فلسفی
در یک تقسیم فسلفی، تغییر بر دو نوع است؛
← تغییر آنی و دفعی
۱. ↑ آموزش فلسفه، مصباح یزدی، محمد تقی، ج۲، ص۲۴۵، تهران، نشر امیر کبیر، ۱۳۸۲ش، چ سوم.۲. ↑ کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین و آوروم استرول، ص۱۴۴، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، حکمت، ۱۳۷۴ه. ش.۳. ↑ تاریخ فلسفه، فردریک کاپلسون، ج۱، ص۷۰، ترجمع جلال الدین مجتبوی، تهران، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۲ ه. ش.۴. ↑ تاریخ فلسفه، فردریک کاپلسون، ج۱، ص۵۳.۵. ↑ مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج۱۳، ص۱۸۷، قم، صدرا، ۱۳۸۷ش، چاپ نهم.۶. ↑ الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، صدرالدین محمد، ج۳، ص۱۸۱ ۱۸۵، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۹۸۱م، چاپ سوم.
...

پیشنهاد کاربران

بپرس