[ویکی فقه] فلسفه و تصوف ارتباط ناگستنی باهم دارند ولی در طول تاریخ به خاطر سوءتفاهم ها و سوءبرداشت های دو گروه از همدیگر مخالفت هایی بین آن ها بوده است.در عالم اسلام دو مشرب عرفانی و فلسفی به یکدیگر نزدیک تر شدند و بالأخره در حکمت متعالیۀ صدرالمتألهین شیرازی (د ۱۰۵۰ق/۱۶۴۰م) وحدت یافتند.
در بحث از ارتباط میان تصوف و فلسفۀ اسلامی، نخست لازم است که تعریفی از این دو واژه به دست دهیم.تصوف که همان عرفان اسلامی است، به معنای رسم سیر و سلوک و وصول به حق، و معرفت به او بر اثر اتّباع رسول و بر طبق طریق و سنت فقر محمدی است و مراد از فلسفه نه فقط فلسفۀ استدلالی مشّائی، بلکه همۀ مشارب عقلی است که در درون فرهنگ اسلامی کوشیده اند تا با استفاده از نیروی عقل به حقیقت اشیاء، و بالأخره به علم مبدأ دست یابند.بنابراین، فلسفه در این جا مترادف با حکمت به کار می رود که شامل دو نوع حکمت بحثی و ذوقی است. به این ترتیب، عرفان، چنان که از نام آن پیداست، راه معرفت است که با راه محبت و مخافت در درون ساختار وحی اسلامی ارتباط دارد و از این رو، در تفکر اسلامی پیوند محکمی با فلسفه و حکمت داشته است، چندان که مخالفت بعضی از صوفیان و متکلمان با فلسفه نیز از استواری پیوند میان آن دو نکاسته است.
ارتباط حکمت و عرفان با دین
در جهان اسلام، حکمت و عرفان هر دو با باطن وحی ارتباط دارند.از یک سو قرآن انسان را به اندیشه، نظر، تعقل و تدبر در حقیقتِ خود و عالم ترغیب می کند و گاهی برای اثبات مقصد، حجت و برهان می آورد، و از سوی دیگر، هم انسان را به حصول معرفت یقینی از علم الیقین، عین الیقین، و حق الیقین ترغیب می کند و هم او را به وصول به حقایق و شهودِ آن ها از طریق طی اطوار ولایت راه می نماید. با توجه به این که این دو مشرب در ذاتِ خود تعارض و تناقضی ندارند، این امر موجب شده است که در طول تاریخ اندیشۀ اسلامی، حقایق عرفانی هرچه بیش تر با حکمت اسلامی پیوند یابد.
عقل ستیزی
در قرآن مجید، آیات فراوانی در ستایش عقل وجود دارد و مطلقاً هیچ آیه ای را نمی توان یافت که در مذمت و نکوهشِ عقل باشد، ولی شگفت آن است که در فرهنگ اسلامی گرایش های عقل ستیز در میان برخی از عارفان، شاعران و متکلمان فراوان به چشم می خورد. اکنون پرسش این است که با توجه بر تأکید قرآن بر تعقل و خردورزی، این خردستیزی در عالم اسلامی از کجا نشئت گرفته است. شاید از میان علل گوناگون، به توان به این امر اشاره کرد که خاست گاه ادیانِ ابراهیمی و نیز فلسفۀ یونانی و یونانی مآبی، منطقۀ جغرافیایی ای است که از آن به خاورمیانه تعبیر می شود و فلسفه و علم یونانی در ۳ دین ابراهیمی یعنی دین یهود، مسیحیت و اسلام، بسی بیش تر از ادیان دیگر تأثیر کرده است و پیدایش علمی به نام علم کلام (اعم از کلام یهودی، مسیحی یا اسلامی) نتیجۀ برخورد ادیان ابراهیمی با تفکر یونانی و یونانی مآبی بوده است. به هر روی، در نتیجۀ این برخورد، دو گرایش متفاوت در این دو حوزه به وجود آمد: گرایش نخست درصدد جمع و تلفیق و ایجاد وحدت میان این دو بود و گرایش دیگر چنین وحدتی بین این دو حوزه را ناممکن تلقی می کرد. البته عقل ستیزی بعضی از حوزه های تفکر اسلامی متوجه عقل و عقلانیت یونانی بوده است که آن را مغایر با عقل قرآنی تلقی می کرده اند. حکمای اسلامی، برعکس، قائل به اشتراک لفظی حقیقت عقل نبودند و آن را از حقیقت واحدی تلقی می کردند و از این رو، عقل ایمانی و عقل یونانی را قابل جمع می دانستند.
فلسفه و عرفان غرب
...
در بحث از ارتباط میان تصوف و فلسفۀ اسلامی، نخست لازم است که تعریفی از این دو واژه به دست دهیم.تصوف که همان عرفان اسلامی است، به معنای رسم سیر و سلوک و وصول به حق، و معرفت به او بر اثر اتّباع رسول و بر طبق طریق و سنت فقر محمدی است و مراد از فلسفه نه فقط فلسفۀ استدلالی مشّائی، بلکه همۀ مشارب عقلی است که در درون فرهنگ اسلامی کوشیده اند تا با استفاده از نیروی عقل به حقیقت اشیاء، و بالأخره به علم مبدأ دست یابند.بنابراین، فلسفه در این جا مترادف با حکمت به کار می رود که شامل دو نوع حکمت بحثی و ذوقی است. به این ترتیب، عرفان، چنان که از نام آن پیداست، راه معرفت است که با راه محبت و مخافت در درون ساختار وحی اسلامی ارتباط دارد و از این رو، در تفکر اسلامی پیوند محکمی با فلسفه و حکمت داشته است، چندان که مخالفت بعضی از صوفیان و متکلمان با فلسفه نیز از استواری پیوند میان آن دو نکاسته است.
ارتباط حکمت و عرفان با دین
در جهان اسلام، حکمت و عرفان هر دو با باطن وحی ارتباط دارند.از یک سو قرآن انسان را به اندیشه، نظر، تعقل و تدبر در حقیقتِ خود و عالم ترغیب می کند و گاهی برای اثبات مقصد، حجت و برهان می آورد، و از سوی دیگر، هم انسان را به حصول معرفت یقینی از علم الیقین، عین الیقین، و حق الیقین ترغیب می کند و هم او را به وصول به حقایق و شهودِ آن ها از طریق طی اطوار ولایت راه می نماید. با توجه به این که این دو مشرب در ذاتِ خود تعارض و تناقضی ندارند، این امر موجب شده است که در طول تاریخ اندیشۀ اسلامی، حقایق عرفانی هرچه بیش تر با حکمت اسلامی پیوند یابد.
عقل ستیزی
در قرآن مجید، آیات فراوانی در ستایش عقل وجود دارد و مطلقاً هیچ آیه ای را نمی توان یافت که در مذمت و نکوهشِ عقل باشد، ولی شگفت آن است که در فرهنگ اسلامی گرایش های عقل ستیز در میان برخی از عارفان، شاعران و متکلمان فراوان به چشم می خورد. اکنون پرسش این است که با توجه بر تأکید قرآن بر تعقل و خردورزی، این خردستیزی در عالم اسلامی از کجا نشئت گرفته است. شاید از میان علل گوناگون، به توان به این امر اشاره کرد که خاست گاه ادیانِ ابراهیمی و نیز فلسفۀ یونانی و یونانی مآبی، منطقۀ جغرافیایی ای است که از آن به خاورمیانه تعبیر می شود و فلسفه و علم یونانی در ۳ دین ابراهیمی یعنی دین یهود، مسیحیت و اسلام، بسی بیش تر از ادیان دیگر تأثیر کرده است و پیدایش علمی به نام علم کلام (اعم از کلام یهودی، مسیحی یا اسلامی) نتیجۀ برخورد ادیان ابراهیمی با تفکر یونانی و یونانی مآبی بوده است. به هر روی، در نتیجۀ این برخورد، دو گرایش متفاوت در این دو حوزه به وجود آمد: گرایش نخست درصدد جمع و تلفیق و ایجاد وحدت میان این دو بود و گرایش دیگر چنین وحدتی بین این دو حوزه را ناممکن تلقی می کرد. البته عقل ستیزی بعضی از حوزه های تفکر اسلامی متوجه عقل و عقلانیت یونانی بوده است که آن را مغایر با عقل قرآنی تلقی می کرده اند. حکمای اسلامی، برعکس، قائل به اشتراک لفظی حقیقت عقل نبودند و آن را از حقیقت واحدی تلقی می کردند و از این رو، عقل ایمانی و عقل یونانی را قابل جمع می دانستند.
فلسفه و عرفان غرب
...
wikifeqh: حکمت_اسلامی