تدارکتما عَبْساً و ذبیان َ بعدما
تفانوا و دَقّوا بینهم عِطر مَنْشِم.
زهیر ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
|| رای خطا را به صواب جبران کردن. تدارَک َ الخطاءَ بالصواب ؛ اتبعه. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). چاره و تلافی و مرمت و تدبیر. ( ناظم الاطباء ) : وزیر چون پادشاه را تحریض نماید در کاری که برفق... تدارک پذیرد برهان حمق... خویش نموده باشد. ( کلیله و دمنه ). مادام که سخن گفته نیامده است محل اختیار باقی است و پس از اظهار تدارک ممکن نگردد. هرچه به زرق... ساخته شود... دست تدارک از آن قاصر... باشد. ( کلیله و دمنه ). و از حضرت بخارا حسام الدوله تاش را بازخواندند تا تلافی آن خلل و تدارک آن حال بکند... تا مهم آن طرف به آخر رساند و خللی که بتازگی حادث شده است تدارک کند و بادغیس و کنج رستاق بزیادت در اعتدال او فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران صص 77 - 78 ). از سر هفوات و عثرات ما برخیزد و با سر عاطفت و رحمت آید تا بندگان سرگشته خدمت آیند و تقصیرهای گذشته را بخدمت پسندیده تدارک کنند. ( ایضاً ص 156 ). فوایت ارواح را تدارک نباشد. ( ایضاً ص 369 ). و به قوانین مملکت و امور رعیت اخلال لاحق شدی چنانک تدارک و تلافی آن محال بودی. ( جهانگشای جوینی ). گفت استیلای مرض از آن گذشت که بواسطه معالجت تدارک آن توان نمود. ( جهانگشای جوینی ). مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. ( گلستان ). بعد از مجازا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک در قدم یکدیگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...