[ویکی فقه] تجرد نفس، از مسائل فلسفی به معنای عاری بودن نفس از ماده و عوارض و لواحق و احکام آن می باشد.
بحث تجرد نفس ناطقه تا زمان افلاطون نزد هیچ یک از فیلسوفان یونان مطرح نبود؛ افلاطون نخستین کسی بود که نفس را از هر جهت غیرجسمانی دانست و این عقیده را که نفس عنصر یا آمیزه ای از عناصر است، با اقامه براهینی مردود شناخت.
تجرد نفس در نظر ارسطو
در نظر ارسطو، نفس صورت بدن است و چون صورت در عین ملازمت با مادّه، مفهومی مقابل با آن و مستقل از آن دارد، نفس نسبت به بدن اصیل و مستقل است. اگر تجرد را به این معنی بدانیم، می توان گفت نزد ارسطو نفس مجرد از مادّه است؛ اما اگر تجرد نفس به معنای مستقل و متشخص بودن آن نسبت به بدن باشد، بنا به تعریف ارسطو، نفس مجرد نیست، زیرا صورت در عین این که غیر از مادّه است، جز در مادّه نمی تواند باشد. در ترجمه فارسی رساله نفس ارسطو براهینی در باره اثبات جسمانی نبودن نفس موجود است، اما با توجه به این که این ترجمه برمبنای ترجمه عربی رساله نفس ارسطوست و ترجمه عربی ــ که منسوب به اسحاق بن حنین است ــ با اصل رساله ارسطو مطابقت نمی کند، صحت انتساب آن براهین به ارسطو بعید می نماید.
تجرد نفس در نظر فلوطین
افلاطون و ارسطو در باب تجرد نفس به طور منظم و مستقل بحث نکرده اند. احتمالاً اولین بار فلوطین تمایز کامل نفس از جسم و تجرد آن را به طور صریح بیان کرده و دلایل عقلی و تجربی متعددی آورده است. وی علاوه بر نفس ناطقه انسان، ارواح حیوانات و گیاهان را نیز جوهر غیرجسمانی می داند.
تجرد نفس در نظر کنْدی
...
بحث تجرد نفس ناطقه تا زمان افلاطون نزد هیچ یک از فیلسوفان یونان مطرح نبود؛ افلاطون نخستین کسی بود که نفس را از هر جهت غیرجسمانی دانست و این عقیده را که نفس عنصر یا آمیزه ای از عناصر است، با اقامه براهینی مردود شناخت.
تجرد نفس در نظر ارسطو
در نظر ارسطو، نفس صورت بدن است و چون صورت در عین ملازمت با مادّه، مفهومی مقابل با آن و مستقل از آن دارد، نفس نسبت به بدن اصیل و مستقل است. اگر تجرد را به این معنی بدانیم، می توان گفت نزد ارسطو نفس مجرد از مادّه است؛ اما اگر تجرد نفس به معنای مستقل و متشخص بودن آن نسبت به بدن باشد، بنا به تعریف ارسطو، نفس مجرد نیست، زیرا صورت در عین این که غیر از مادّه است، جز در مادّه نمی تواند باشد. در ترجمه فارسی رساله نفس ارسطو براهینی در باره اثبات جسمانی نبودن نفس موجود است، اما با توجه به این که این ترجمه برمبنای ترجمه عربی رساله نفس ارسطوست و ترجمه عربی ــ که منسوب به اسحاق بن حنین است ــ با اصل رساله ارسطو مطابقت نمی کند، صحت انتساب آن براهین به ارسطو بعید می نماید.
تجرد نفس در نظر فلوطین
افلاطون و ارسطو در باب تجرد نفس به طور منظم و مستقل بحث نکرده اند. احتمالاً اولین بار فلوطین تمایز کامل نفس از جسم و تجرد آن را به طور صریح بیان کرده و دلایل عقلی و تجربی متعددی آورده است. وی علاوه بر نفس ناطقه انسان، ارواح حیوانات و گیاهان را نیز جوهر غیرجسمانی می داند.
تجرد نفس در نظر کنْدی
...
wikifeqh: تجرد_نفس
[ویکی اهل البیت] تجرد نفس انسانی جزو مهمترین مسائلی است که فیلسوفان بزرگ مسلمان به آن پرداخته اند و هر کدام به نوعی، تجرد نفس را ثابت کرده اند. اما اهمیت آن خصوصاً نزد مسلمانان از این رو بوده است که این مسأله از جمله مسائلی است که در صورت اثبات آن بسیاری از مباحث معادشناسی به طور قابل توجهی قابل تبیین است.
زیرا تنها موجود مجرد است که می تواند بعد از مرگ باقی بماند تا سپس بعد از اثبات این موضوع، مسأله انتقال او به جهان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد. هر یک از فلاسفه به نوعی این موضوع را مورد بررسی قرار داده اند و در هر صورت آنها به اثبات معاد می پردازند، حال فرقی نمی کند که این موجود مجردِ صرف باشد یا مجردِ مثالی باشد.
زیرا بنابر هر یک از اقوال نوعی از معاد قابل تبیین است، اگر آن را مجردِ صرف بدانیم فقط معاد روحانی قابل اثبات است؛ آنچنان که ابن سینا بر این نوع از معاد برهان اقامه کرده اما اگر تجرد نفس را آنچنان که صدرالمتألهین اثبات کرده، تجردی برزخی یا مثالی بدانیم، نوعی از معاد جسمانی هم قابل اثبات است که مورد تأیید نقل هم می باشد.
صدرالمتألهین در مورد این نوع از تجرد نفس یعنی تجرد مثالی این گونه می گوید: وقتی که نفس از بدن مفارقت کرد، قوه ای که از قوا با او می ماند، قوه خیال است که مدرِک صور جسمانی است. این قوه صور امور جسمانی را که در وقت حیات درک کرده بود را با خود دارد، همچنان که انسان در زمانی که خواب است و اعضای او کار نمی کنند. صوری را در خواب می بیند که با این که همه خواص محسوسات را ندارند و قائم به ماده نیستند، اما شکل و ابعاد موجودات مادی را دارند.
این نوع از تجرد همان تجرد مثالی است. که برخلاف مجرد محض، هنوز خصوصیات اندکی از موجود جسمانی را دارد ولی باز هم مانند موجود مجرد از ماده عاری است و نمی توان آن را جوهری مادی دانست. به هر ترتیب فلاسفه ماقبل از صدرالمتألهین، فقط بر تجرد نفس انسانی برهان اقامه کرده اند و بر تجرد نفس حیوانی دلیلی اقامه نکرده اند، مثلاً ابن سینا تجرّد نفس حیوانی را فقط در حدّ احتمالی بیان کرده است و این احتمال را به جهت این که صور خیالی و جزئی در نفس حیوان غیرناطق هم ثابت می ماند، بعید نمی شمارد.
البته گویی ابن سینا در ابتدای کار تجرد نفس حیوانی را انکار می کرده ولی بعد از مدتی به تجرد آن اعتراف کرده است.
اما صدرالمتألهین به تجرّد نفوس حیوانی عقیده قاطع دارد و برای آن ادله ای اقامه می کند، این براهین در واقع بر ضد کسانی است که جوهریت نفس را پذیرفته اند اما آن را صورتی جسمانی و منطبع در ماده می دانند، به عبارت دیگر ثابت می کنند که نفس در بدن "حلول" نمی کند بلکه صرفاً به آن تعلق می پذیرد، حال حقیقت رابطه تعلقی نفس چیست، در مبحث رابطه نفس و بدن مطرح می شود.
ادله ای که برای اثبات تجرد نفس آورده شده بسیار فراوان است ولی بسیاری از آنها دارای ایراداتی هستند. دو برهان از میان آنها اتقان بیشتری دارند که به بیان آن دو می پردازیم.
زیرا تنها موجود مجرد است که می تواند بعد از مرگ باقی بماند تا سپس بعد از اثبات این موضوع، مسأله انتقال او به جهان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد. هر یک از فلاسفه به نوعی این موضوع را مورد بررسی قرار داده اند و در هر صورت آنها به اثبات معاد می پردازند، حال فرقی نمی کند که این موجود مجردِ صرف باشد یا مجردِ مثالی باشد.
زیرا بنابر هر یک از اقوال نوعی از معاد قابل تبیین است، اگر آن را مجردِ صرف بدانیم فقط معاد روحانی قابل اثبات است؛ آنچنان که ابن سینا بر این نوع از معاد برهان اقامه کرده اما اگر تجرد نفس را آنچنان که صدرالمتألهین اثبات کرده، تجردی برزخی یا مثالی بدانیم، نوعی از معاد جسمانی هم قابل اثبات است که مورد تأیید نقل هم می باشد.
صدرالمتألهین در مورد این نوع از تجرد نفس یعنی تجرد مثالی این گونه می گوید: وقتی که نفس از بدن مفارقت کرد، قوه ای که از قوا با او می ماند، قوه خیال است که مدرِک صور جسمانی است. این قوه صور امور جسمانی را که در وقت حیات درک کرده بود را با خود دارد، همچنان که انسان در زمانی که خواب است و اعضای او کار نمی کنند. صوری را در خواب می بیند که با این که همه خواص محسوسات را ندارند و قائم به ماده نیستند، اما شکل و ابعاد موجودات مادی را دارند.
این نوع از تجرد همان تجرد مثالی است. که برخلاف مجرد محض، هنوز خصوصیات اندکی از موجود جسمانی را دارد ولی باز هم مانند موجود مجرد از ماده عاری است و نمی توان آن را جوهری مادی دانست. به هر ترتیب فلاسفه ماقبل از صدرالمتألهین، فقط بر تجرد نفس انسانی برهان اقامه کرده اند و بر تجرد نفس حیوانی دلیلی اقامه نکرده اند، مثلاً ابن سینا تجرّد نفس حیوانی را فقط در حدّ احتمالی بیان کرده است و این احتمال را به جهت این که صور خیالی و جزئی در نفس حیوان غیرناطق هم ثابت می ماند، بعید نمی شمارد.
البته گویی ابن سینا در ابتدای کار تجرد نفس حیوانی را انکار می کرده ولی بعد از مدتی به تجرد آن اعتراف کرده است.
اما صدرالمتألهین به تجرّد نفوس حیوانی عقیده قاطع دارد و برای آن ادله ای اقامه می کند، این براهین در واقع بر ضد کسانی است که جوهریت نفس را پذیرفته اند اما آن را صورتی جسمانی و منطبع در ماده می دانند، به عبارت دیگر ثابت می کنند که نفس در بدن "حلول" نمی کند بلکه صرفاً به آن تعلق می پذیرد، حال حقیقت رابطه تعلقی نفس چیست، در مبحث رابطه نفس و بدن مطرح می شود.
ادله ای که برای اثبات تجرد نفس آورده شده بسیار فراوان است ولی بسیاری از آنها دارای ایراداتی هستند. دو برهان از میان آنها اتقان بیشتری دارند که به بیان آن دو می پردازیم.
wikiahlb: تجرد_نفس