فلوطین

لغت نامه دهخدا

فلوطین. [ف َ ] ( اِخ ) فلوطن. فلوطینس. رجوع به فلوطینس شود.

فرهنگ فارسی

فیلسوف مکتب نو افلاطونیان ( و. ۲٠۴- ف.۲۷٠ ق م . ). وی در خانواده ای رومی متولد شد و در مصر اقامت گزید. در اسکندریه درک خدمت امونیوس ساکاس نمود و ببرکت تعلیمات او از فلسفه و عرفان بهره مند و خواهان آشنایی با حکمت ایرانیان و هندوان گردید و برای این مقصود همراه گردیانوس امپراتور روم که با شاپوربن اردشیر ساسانی جنگ داشت بایران آمد و در بازگشت بروم رفت و آنجا ماند و تعلیم و ارشاد کرد و در همانجا درگذشت . نزد مریدان و پیروان مقامی ارجمند داشت و آنان او را صاحب کشف و کرامت می دانستند. فلوطین هیچگاه از کسان و خویشان و متعلقات دنیوی گفتگویی بمیان نمی آورد. از گفتن روزو ماه ولادت خویش که میخواستند عید بگیرند خودداری میکرد . وقتی تقاضا کردند بگذارد شمایل او را نقش کنند گفت تن اصلی چه شرافت دارد که بدلی هم برای او بطلبیم . بدن برای روح بمنزله گور و زندان است سایه و تصویر اوست و قابل آن نیست که سایه و تصویری برای او قرار دهیم . فلوطین تا دیرگاهی بتعلیم شفاهی اکتفا نموده بتصنیف کتب نمی پرداخت . عاقبت باصرار دوستان فلسفه خود را در پنجاه و چهار رساله بتحریر در آورد و فرفوریوس صاحب رساله ایساغوجی که از مریدان خاص او بود آنرا در شش مجلد هر یک مشتمل بر نه رساله مرتب نمود و ازین رو آن تصانیف [ رسالات نه گانه ] نامیده شده است . فلسفه فلوطین وحدت وجودی است یعنی حقیقت را واحد میداند و احدیث را اصل و منشا کل وجود میشمارد . موجودات را جمیعا تراوش و فیضانی از مبدا نخستین و مصدر کل می انگارد و غایت وجود را هم بازگشت بسوی همان مبدا می پندارد که در قوس نزول عوالم روحانی و جسمانی را ادراک میکند.
فلوطن فلوطینس

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] فِلوطین یا اِفلوطین، به گونه ای آخرین فیلسوف متأثر از تمدن یونان است. او متولد 204 یا 205م است. در مورد زادگاهش، در زندگی نامه او به قلم «فرفوریوس صوری» مطلبی وجود ندارد، اما امروزه بیشتر او را از اهالی مصر می دانند که در مکتب اسکندریه با فلسفه آشنا شد.
پس از حمله اسکندر به اقصی نقاط جهان قدیم، مرکز دانش و فلسفه از آتن به اسکندریه منتقل شد. اسکندریه در آن دوران قریب به یک میلیون نفر جمعیت داشت و مرکز برخورد پرشور تفکرات گوناگون بود؛ اما شناخت ما از این تفکرات و اندیشه های بسیار مختلف، بسیار اندک است، چرا که کتاب خانه مشهور این شهر چندین بار به آتش کشیده شد.
علاوه بر این، اندیشمندان مکتب اسکندریه بر خلاف یونانیان اصرار چندانی بر مکتوب نمودن عقاید خود نداشتند، چرا که اکثراً هدف از علم را نه آموزش، که یک رهایی فردی می دانستند و در نتیجه دیگر نیازی به نوشتاری نمودن ماحصل اندیشه خود نمی دیدند. اما در میان همه آنان فلوطین یک استثنا است. او به اصرار شاگردان خود دست به نوشتن زد و نوشته های او را شاگردش، فرفوریوس در 54 رساله گردآورد. فرفوریوس نوشته ها را در شش دسته نه تایی مرتب ساخت و هر دسته را یک «انئاد» نامید. (در زبان یونانی به معنای نه گانه است و در عربی تاسوعات نامیده می شود)
فلوطین به یمن این نوشته ها، یکی از مؤثرترین و الهام بخش ترین فیلسوفان جهان گردید. بدون اغراق می توان گفت از لحاظ میزان تأثیر فلسفه فلوطین، که مهم ترین فیلسوف نو افلاطونی و به نوعی نماینده تمام و کمال آن است، تنه به فلسفه افلاطون و یا ارسطو می زند.
بدون شک مسیحیت نخستین، مایه های فکری خود را از فلسفه فلوطین به دست آورد. فلوطین به همراه «اورینس» شاگرد «آمونیاس ساکاس» موسس مکتب نوافلاطونی بوده است.
تاثیر فلوطین تنها به فلسفه دوران سده های میانه و مسیحیت منحصر نمی گردد. فلسفه فلوطین در یکی از جذاب ترین مکاتب فلسفی قرام هم موثر است. بعضی از فیلسوفان که در زمره اگزیستانسیالیم طبقه بندی می شوند نیز متاثر از فلوطین اند. «آلبر کامو» رساله دکتری فلسفه خود را به «مسئله شر در نزد فلوطین» اختصاص داد و «کارل یاسپرس» او را به عنوان یکی از افراد موثر در فلسفه خود دانست و در مورد فلسفه او کتابی مستقل نگاشت.

دانشنامه آزاد فارسی

فِلوطین (مصر ۲۰۵ـ۲۷۰م)(plotinus)
فِلوطین
(یا: پلوتینوس؛ افلوطین) فیلسوف رومی، بنیادگذار مکتب نوافلاطونی. در اسیوط، واقع در مصر، متولد شد. به مدت دَه سال نزد آمونیاس ساکاس در اسکندریه تحصیل کرد و در حدود ۲۴۴م به رم رفت و در آن جا مکتبی بنیاد نهاد. فلوطین دربارۀ دانایی فیثاغورسی و افلاطونی و نیز دربارۀ ریاضت گرایی سخن می گفت. تأثیر سخنان وی در شنوندگانش چنان بود که برخی از آنان ثروتشان را به مستمندان می بخشیدند، بردگانشان را آزاد و زندگی خود را وقف مطالعه و پرهیزگاری مرتاضانه می کردند. پلوتینوس در ۶۰سالگی، با اجازۀ گالینوس، امپراتور روم، طرحی ریخت تا جامعه ای اشتراکی براساس الگوی جمهوری افلاطون برپا دارد، اما این طرح به سبب مخالفت مشاوران گالینوس به شکست انجامید. پلوتینوس تا پایان عمر به تدریس و نگارش ادامه داد. آثارش مشتمل بودند بر ۵۴ رساله به زبان یونانی، به نام اِنِئادها/تاسوعات، شش گروه که هریک نُه کتاب را شامل می شد. احتمال می رود که شاگردش فرفوریوس، که نوشته های او را ویرایش می کرد، چنین ترتیبی داده باشد. نظام فکری فلوطین عمدتاً بر پایۀ «نظریۀ مُثُل» افلاطون استوار بود، اما در حالی که افلاطون مُثل ازلی را حلقه های پیوندی میان پروردگار متعالی و جهان ماده می انگاشت، فلوطین آموزۀ صدور یا فیض را پذیرفت. در این آموزه، این فکر به ذهن القا می شود که نیروها به گونه ای پیوسته از طریق چند عامل، از «هستی مطلق» یا احدیت به جهان مخلوق انتقال می یابند؛ نخستین این عوامل عقل ناب است، که روح جهان از آن سرچشمه می گیرد؛ از این عقل، به نوبت، روان های آدمیان و جانوران و سرانجام ماده پدید می آید. از این رو، موجودات انسانی به دو جهان تعلق دارند، جهان محسوسات و جهان عقل ناب. از آن جا که ماده علت هر گونه بدی است، هدف زندگی باید گریز از جهانِ مادی محسوسات باشد و به همین سبب مردم باید از همۀ تمایلات خاکی روی برتابند و به تأمل عقلانی روی آورند. اشخاص، با پالایش جان از راه اندیشه ورزی، می توانند خود را به تدریج به مرحله ای از روشن بینی برای شناخت عقل و سرانجام به وحدتی کامل و خلسه آمیز با احدیت، یعنی خدا، ارتقا دهند. فلوطین ادعا می کرد که در طول عمر خود چندین بار طعم این خلسۀ ملکوتی را چشیده است. نیز ← نوافلاطونی_گرایی

پیشنهاد کاربران

بعضی دیگر از نقصان های جبران ناپذیر فلسفه شرق و غرب و الاهیات و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی به اختصار به شرح زیر می باشند. فیلسوفان آزاد اندیش و الاهی دانان و متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی در طول تاریخ تاکنون، مفاهیم و یا پدیده های نزول و صعود را مترادف و معادل و هم معنا با پایین آمدن و بالا رفتن از پلکان یا نرده بان فیزیکی پنداشته و می پندارند و یا مثل بارش باران و برف و تگرگ از بالا بسوی سطح زمین و بالا رفتن بخار آب از سطح آب ها در جهت بالا و یا افتادن سیب از درخت و پرت کردن آن بسوی بالا توسط دست انسان و یا بالا رفتن از کف حیاط به کمک پله یا نرده بان به روی بام خانه و یا پایین آمدن از روی بام به کف حیاط خانه. پدیده های بالا و پایین اما نسبی اند و نه مطلق، به عنوان مثال یک نفر روی قطب شمال و همزمان با او یک نفر دیگر روی قطب جنوب ایستاده اند و هرکدام از آن دو نفر آسمان را روی سر و زمین را زیر پای خود احساس می کند. در همان لحظه آیا کره زمین زیر پای آن فردی قرار دارد که روی قطب شمال ایستاده و یا روی قطب جنوب و آسمان روی سر او قرار دارد یا روی سر دیگری؟ یافتن پاسخ به این سوال را به عهده خواننده گرامی می گذارم و به نزول و صعود بر می گردم. معنای اصلی این دو مفهوم و پدیده کلی که همیشه مورد توجه حضرات دینی و فلسفی و عرفانی بوده و هست ، عبارت اند از تحول محتوای کل کیهان یا جهان ( و محتوای کلیه جهان ها بطور هنزمان و همسان ) از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر. در سیر نزولی از یک مرتبه کامل تر با یک درجه تکاملی بیشتر به یک مرتبه ناقص تر با یک درجه تکاملی کمتر و در سیر صعودی معکوس این روند. چنین تحولات کلی و نوآفرینی های همه جانبه محتوای کیهان بدون وقوع مه بانگ های متوالی مطلقا محال و غیر ممکن می باشند، زیرا برای اینکه محتوای جهان بطور کامل دو باره و سه باره و چند باره از نو آفریده شود و هر بار با کیفت و حالت و نظمی دیگر به پیدایش و کثرت برسد، خمیر مایه ساختاری آن هرچه که میخواهد باشد، ضرورتا باید هربار دوباره در مرکز به وحدت دمایی برگردد و کلیه کثرت های آن برداشته و ذوب شوند. و این روند فقط از طریق نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان می تواند امکان پذیر باشد و نه از راه دیگری. از اینکه بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی یعنی انبیاء و فلاسفه شرق و غرب و الاهی دانان و متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی در اعصار مختلف باستان تا صد سال پیش با این کشف و شناخت بزرگ علمی آشنا نبوده و به آن علم و آگاهی نداشته اند، هیچ گونه انتقادی روا و جایز نیست، اما از زمان پیدایش تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی و بیان افکار بقیه دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات به بعد، بر پیروان آنان انتقاد هم روا و هم جایز خواهد بود اگر به اکتشافات و شناخت و دانش علمی در زمینه انسان شناسی و طبیعت و کیهان شناسی و خداشناسی بی توجه باشند. نقص دیگر در زمینه باور و یا معرفت داشتن به زمانی و مکانی بودن طبیعت و عالم شهود و بیزمانی و بیمکانی بودن خداوند و عالم غیب می باشد و آنهم با اطمینان و یقین کامل و صد در صد و ایمان راسخ و لغزش ناپذیر و بدون شک و تردید مُشرکانه از طرف اندیشمندان و متفکرین دینی . این حقیر هیچگاه هدفم این نیست و نبوده که پایه های اعتقاد و ایمان و باور و امید چنین بزرگان انسانی را به لغزش و لرزه در آورم و آنان را از خواب ژرف طولانی مدت بیدار نمایم و روئیاهای خوش تاریخی آنان را پایان بخشم و به آنان پیام دهم که خداوند متعال مرا برگزیده و مامور ( مئمور ) نموده است که آنان را به راه راست و بسوی وی تربیت کنم و هدایت نمایم. بطور کوتاه و فشرده و مختصر خدمت آنان پیام و خبر ناچیز ام این است که زمان و مکان بیکران و بیزمانی و بیمکانی بیکران هر دو روی همدیگر قرار دارند و نیم زوج های بنیادی و همزاد و همبازی همدیگر اند و هردو هم مطلق اند و هم نسبی و جنبه های بنیادی ظهوری و غیبی خداوند متعال می باشند و اضافه می کنم که زمان و مکان مطلق نیوتن ( و محمد زکریای رازی ) از یک طرف و زمانمکان نسبی انشتاین از طرف دیگر هرکدام یک چهارم و هردو روی همدیگر نیمی از حقیقت علمی جهان فیزیکی را بیان داشته اند و نیمه دیگر مفقوده همان نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی آنها می باشند، یعنی بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی. لذا این مفاهیم یا پدیده ها اشتباها در طول تاریخ پیدایش خود در افکار و خیال و زبان انسان تاکنون مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان پنداشته شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

در پایان اشاره ای کوتاه :
تعداد فصل های کتاب انئادها 6 تا می باشد. اگر در بازی کابلا عدد 6 را سمت چپ پنج ها قرار دهیم و پسوند سال را هم به آن بیفزائیم، آنگاه به شکل 65 کشیده در می آید بصورت : شصت و پ - - - - نج سال که برابر است با طول عمر پلوتین. پورفوری اشاره نموده است که استاد پلوتین به سه عدد 3 و 6 و 9 خیلی علاقه داشته است. نیکولا تِسلا مخترع ژنراتور های برق متناوب در گوشه ای از نوشته هایش یادداشت نموده که هر متفکری که بتواند راز نهفته در پشت این سه عدد را کشف کند، راز کل هستی را کشف کرده است. لایب نیز فیلسوف آلمانی عدد 9 یا enne را با برداشته و بجای آن mon گذاشته و پسوند ad را دست نخورده باقی گذاشته و از این طریق واژه مفرد monad با تلفظ مُناد را آفریده است و منادهای بنیادی و بسیار ریز فلسفی در مقایسه با اتم های دموکریت تنها دارای ساختار جرمی نمی باشند بلکه ساختاری تثلیثی دارند یعنی ماده - روح - روان. واژه مناد در اصل به معنای یگان می باشد در مقایسه با نُه گان های پلوتین. mon با تلفظ مون هم به معنای گان می باشد و هم به معنای من. لذا به احتمال قوی از دیدگاه لایب نیز معنای این واژه به شکل جمع " من ها یا خود ها و یا نفس های مجرد و یگانه و منحصر به فرد " بوده است ، که هرکدام دارای کالبد های تثلیثی مادی و روحی و روانی از یک خمیر مایه واحد و مشترک یعنی هستی یا وجود خداوند می باشند. بهر حال عدد 6 شاید بطور غیر مستقیم راز های زیر را در افکار پلوتین در بر داشته باشد : آفرینش شش روزه جهان توسط خداوند مندرج در تورا ؛ ستاره داوود که شش پر دارد و از طریق روی هم گذاشتن دو مثلث آفریده شده است و به احتمال قوی حاکی از موجود بودن دو تثلیث بوده است ؛ یکی مذکر بصورت پدر - پسر - روح مقدس و دیگری موئنث به شکل مادر - دختر - روح مقدسه. این احتمال هم وجود دارد که شش امشاسپند اوستایی که فرشتگان دستیار اهو را مَزِدا ( به معنای : هو آغازین یا ازلی و ابدی را فراموش نکن ) بوده اند، مورد توجه افکار و خیالات پلوتین قرار گرفته باشد. طوریکه می دانیم هندوان هم به تثلیث کریشنا - ویشنو - شیوا باور داشته اند که سه جنبه ظهوری برهمان ( برهمن ) واحد و یگانه اند که دارای روان کل است تحت عنوان " آتمان " . این سه نیرو دائما مسئولیت دوام حرکت چرخه تولد - رشد - مرگ را عهده دار می باشند. اگر یک مثلث دیگر یعنی تثلیث خنثای فلسفی هگل را روی مثلث داوود قرار دهیم ، آنگاه یک ستاره 9 پر ایجاد می شود. سه کلمه هستی - نیستی - شدن ( نوسان هستی و نیستی در همدیگر ) در زبان آلمانی هر سه دارای جنسیت خنثا می باشند. حال در اینجا دوباره این سوال مطرح می شود که کدام یک از این سه نوع تثلیث می توانند آغازین باشند ؟ اگر به حالت قبل از آفرینش جهان های موازی و مساوی و بیشمار و موجودات درون آنها بر گردیم یعنی به حالت یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچی نبود، آنگاه تثلیث خنثا از حق تقدم بر خوردار خواهد شد نسبت به تثلیث پدر و مادر و پسر و دختر و ارواح مقدس و مقدسه. قرار دادن 1 واحد و احد و یگانه بر روی هستی و عقل و روح و روان و ماده و زمان و مکان و جهان در فکر و خیال کار سهل و ساده ای می باشد و همچنین او یا آن را بر سر زبان در قالب الفاظ و اصطلاحات فوق هستی و فوق همه چیز و همه کس ، جاری نمودن و با دست نوشتن آنها، از توان زبان و دست دانش آموزان دوره ابتدائی هم بر می آید و نیازی به فیلسوف و حکیم و عارف و شاعر و عالِم و علامه دینی بودن نیازی ندارد.

بنیادی ترین نقص فلسفه غرب و شرق و الاهیات و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی در طول تاریخ تاکنون این بوده است که فلاسفه آزاد اندیش و الاهی دانان و متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی تاکنون نتوانسته اند بین برترین حالت کیهانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت بهشتی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و دانش و هنر از یک طرف و سلسله طویل نظم و زندگی های دنیوی بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان در اولین مرتبه و درجه تکاملی و دیگری نهایت کمال ایده آل در برترین مرتبه و درجه تکاملی در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان ( ها ) بین مبداء و معاد از طرف دیگر فرق و تمیز قائل شوند. ترکیب بدن - روان در بین اقوام هند و مصر و ایران و یونان و روم باستان معمول و مرسوم بوده است و پس از پیدایش ادیان توحیدی - ابراهیمی بخصوص مسیحیت و اسلام این ترکیب به شکل بدن - روح - روان تبدیل گردیده است بدون در نظر گرفتن پدیده ها یا کلمات من یا خود و یا نفس مجرد و جان . آیه معروف قرآنی که گویا از زبان و قول خداوند فرموده باشد که : روح امر من است و علم انسان در باره آن بسیار اندک یا کم، بدون ژرف اندیشی بیان گشته است، زیرا نه تنها روح بلکه هر چیزی که هست و نیست بدون استثناء امر خداوند می باشند. لذا این آیه شریفه امر خداوند را آگاهانه و یا نا آگاهانه محدود نموده و ماده را خارج از امر خداوند که مرز و محیط و کرانه ندارد، قرار داده است چنانکه گویا ماده امر اهریمن یا شیطان باشد. روح گرائی و ماده گرائی دو نحله یا دو جبهه و یا دو خط فکری - خیالی اند که هرکدام نیمی از واقعیت عینی و غیبی را حقیقت نهائی و مجرد می پندارند و نیمی دیگر را یا پست و یا روبنا می نامند. حقیقت و شناخت برتر از حقایق و معارف دینی - فلسفی - عرفانی در این زمینه این است که نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با روح امر خداوند می باشد. روان لایه درونی قطب های مادی و روحی می باشد و تفکیک ناپذیر از آنها. ماده و روح یک نوسانگر عظیم دو قطبی اند و در بر گیرنده کل محتوای کیهان و کیهان های موازی و مساوی و بیشمار. قطب های این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدائی از همدیگر می باشند بلکه از قابلیت و استعداد تبدیل شدن بهمدیگر برخوردار . همانطور که در علم فیزیک جرم سفت و انرژی نرم هم ارز و یکی می باشند و هردو دو جنبه ظهوری یا قالب ذرات نوسانگرهای هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی نسبی اند و قابل تبدیل بهمدیگر می باشند ، درست به همان سان ماده سفت و سخت و روح نرم و لطیف هم ارز و یکی می باشند و بهمراه روان سه جنبه ظهوری یک واقعیت واحد و یگانه و حقیقی اند، یعنی هستی یا وجود بیکران خداوند متعال. لذا پدیده جاودانگی حیات یا زندگی و حرکت یا سیر و سلوک انسان بسوی کمال ایده آل و چرخه تولد و مرگ و منشاء و چگونگی پیدایش جهان را باید به زبان و روش علمی شرح و توضیح داد و نه از راه حلول روان یا تناسخ یعنی به روش هندوان و مصریان و افلاطون و پلوتین و پور فیریوس و یا جدائی و قبض روح از کالبد به هنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و مهاجرت و معراج آن با کالبدی لطیف ( به قول ملاصدرا : مثالی و به قول بعضی ها : اِتری ) به ایستگاه یا عالم میانی تحت عنوان برزخ به روش ادیان توحیدی - ابراهیمی بخصوص مسیحیت و به ویژه اسلام و یا پریدن جان از قفس تنگ خاکی و پرواز پرنده وار آن از جهان فانی به جهان باقی به روش عارفان و شاعران و ادیبان دینی و پارسی و فارسی زبان و یا رهائی من یا خود و یا نفس مجرد از چاه طبیعت و پراوز و فرار آن به بیرون از افق طبیعت و رسیدن و آرام گرفتن آن در ماوراء طبیعت به روش نو اندیشان دینی. برای اینکه در فکر و خیال در زمینه های خود شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی و طبیعت یا کیهان و یا جهان شناسی و خدا شناسی مثل پیشینیان دچار و گرفتار اوهامات نشویم، باید صراط مستقیم یا راه راست را انتخاب کنیم هم بسوی گذشته و هم بسوی آینده. اگر علاقه به سفر در زمان بودیم و دوست داشتیم سری به گذشته ها بزنیم و به خوبی ها و زیبایی ها و دانش ها و هنر های آفریده شده در نظام احسن آفرینش مبداء نگاهی بیندازیم و دو باره به لحظه حال برگردیم و سرکی به آینده های دور دست بکشیم و نگاهی گذرا به معاد و قیامت بیندازیم و دوباره از آنسو به اینسو برگردیم و پیام ها و خبر ها و مژده های شاد و خوش را به سمع یا گوش دیگران برسانیم بهتر است که سوار نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان شویم و چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی را تجربه کنیم و به شهود برسانیم . بقیه راه ها و طریقه ها و روش ها گمراهه روی های فعالیت ها و کار های قوای ادراکی فاهمه و عقل ناپخته و پرورش نیافته انسان بر روی دریافت های حواس پنجگانه محسوب می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه Delphi با تلفظ دل فی و Orakel با تلفظ اُراکِل یا فال : فی دل یعنی در دل یا در باطن. لذا فال دل فی یعنی سوال کردن از باطن و یا گوش دادن به ندای دل. پور فیریوس نقل کرده است که پس از مرگ استاد پلوتین، یکی از شاگردان به معبد دل فی مراجعه کرده و در مورد روان استاد و سرنوشت آن استخاره نموده و فالگیر به وی پاسخ داده و گفته است که روان زیبای استاد شما از کالبد و وی جدا شده و به عالم زیبای روح و ایده ها معراج نموده و در جبهه سعادتمندان قرار گرفته و از سعادت کامل برخوردار گردیده است، لذا از ورای دنیای محسوسات و از آن بالا به شاگردان خود پیام فرستاده و به آنان می گوید که نگران حال وی نباشند و در فراغ و جدائی وی اشک نریزند و در غم و اندوه فرو نروند و بدانند که روان پس از مرگ حتما و مطمئن از بدن جدا می شود و خوشا آن روان هاییکه در طول زندگی دنیوی به زیبایی رسیده باشند و الا نمی توانند زیبای کل را مشاهده کنند.

Ennead را اگر به عدد تبدیل کنیم به شکل زیر در می آید : 4 1 5 14 14 5 .
اگر ارقام هر سه 14 یعنی 1 و 4 را جداگانه با هم جمع کنیم، آنگاه عدد بالا به شکل زیر در می آید :
55555
جمع چهار تا پنج اول برابر با 20 می گردد و 5 آخر را در سمت راست 20 قرار دهیم به 205 تبدیل خواهد شد یعنی سال تولد پلوتین.
...
[مشاهده متن کامل]

حالا دو تا پنج اول را بصورت عدد 55 ثابت نگاه می داریم و سه 5 آخر را باهم جمع می بندیم که به عدد
15 تبدیل گردد، آنگاه 15 و 55 را جمع می بندیم تا به 70 تبدیل شود. از طرفی دیگر تعداد نوشته ها مجموعا 54 تا می باشند. 5 ضربدر 4 برابر با 20 خواهد شد. حال عدد 70 را طوری در کنار عدد 20 قرار می دهیم که 7 روی 0 عدد 20 قرار گیرد و به 270 تبدیل شود یعنی سال وفات پلوتین.
این احتمال شاید قریب به یقین باشد که پلوتین و پور فیریوس با بازی کابلا ( ka ba la ) حکیمان و عارفان قوم یهود آشنایی داشته اند و از طریق این اعداد یک بازی با حکیمان و عارفان یهودی و مسیحی کرده باشند. Ka و Ba نام دو روان اند در فرهنگ و تمدن مصر در عصر قبل از مهاجرت قوم یهود به مصر . La در زبان عربی نشانه امر نفی می باشد. منظور اولیه حکیمان و عارفان قوم یهود از ایجاد این واژه بازی نبوده است بلکه لا یا نه گفتن به باور قوم مصر . لذا بازی کابالا در اصل و ریشه به معنای نه گفتن به کا و بای ( ka و ba ) مصریان بوده است.

Porphyrios با تلفظ پور فیریوس به معنای پور یا فرزند آهن شاگرد plotin با تلفظ پلوتین به احتمال قوی و قریب یا نزدیک به حقیقت 54 جزوه یا دفترچه و یا مقاله استاد خودرا خودسرانه و یا به میل خود به 6 بخش 9 فصلی دسته بندی ننموده بلکه برای حفظ این اعداد و ارقام و آنهم بطور مستقیم و یا به طریق القاء و الهام از طرف استاد. متفکرین و اندیشمندان یونانی در برخورد با چند واژه یا کلمه موجود در زبان فارسی قدیم ماقبل پیدایش زرتشت مسئله و مشگل داشته اند و به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن واژه ها نتوانسته اند پی ببرند. اما بوی معانی نهفته در پشت پرده ظاهری آن واژه ها را بطور رقیق به مشامم شان رسیده ، اما نتوانسته اند بطور روشن به خود معانی دست یابند. یکی از این واژه ها کاتِ گوری ( با ترجمه به زبان عربی به شکل : قاطیقوریاس و به احتمال قوی یا بر اثر نادانی و یا در جهت انحراف فکر و زبان اندیشمندان پارسی زبان ) می باشد به معنای کُمُد یا صندوق و یا جعبه دفن شده در گور یا قبر هستی و وجود و آنهم نه در طبیعت و یا کیهان بلکه در محتوای پرُ بهای گنج غریزه جنسی افراد انسانی. و محتوای آن گنج عبارت است از 5 میل جنسی که 4 تا از آنها فرعی و پنهانی و غیبی اند و با حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک و یکی از آنها اصلی و آشکار و ظاهری که از طریق حواس پنجگانه به شکل یا مرد و یا زن قابل دریافت و درک می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه nous با تلفظ نوس در زبان یونانی به معنای روان می باشد و پلوتین معانی روح و فکر و هوش را هم به آن افزوده و در سلسله مراتب هستی یا وجود مقام دوم را پس مقام یا مرتبه یک به آن بخشیده است. از دیدگاه پلوتین غیر از صفت بی تعیینی هیچ صفت دیگری را برای یک نمیتوان در نظر گرفت. پلوتین معتقد بوده است که با استخراج روح و روان و فکر و هوش از یک، هیچ چیزی از آن کاسته نمی شود و بدون تغییر سر جای خود باقی می ماند. امروز می دانیم که استخراج عدد 2 از 1 بدون تقسیم خود عدد یک مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. البته نه یک معمولی و روز مره که در عمل شمارش از آن استفاده می کنیم بلکه یک مطلق و بیکران و بینهایت یعنی خداوند علمی و نه خداوند دینی و فلسفی و الاهیات و کلام و حکمت و عرفان دینی که در راس و بالا ترین مرتبه هستی جلوس فرموده باشد بلکه موجودی مطلق و بیکران که هیچ چیز دیگری غیر از او یا آن نمی تواند وجود داشته باشد. یک مطلق و بیکران یعنی خداوند متعال هر چقدر هم بخواهد و توانا باشد، هیچگاه نمی تواند خودرا به 2 نیمه مساوی تقسیم نماید ، هرچقدر هم در عمل تقسیم تیز پا و تیز هوش و سریع و سیر باشد. چرا ؟ زیرا برای این کار به علت بیکرانی به بینهایت زمان یا زمان بیکران نیاز خواهد داشت. اما خداوند متعال میتواند و توانسته است که عمل تقسیم را از یک نقطه دلخواه در هستی یا وجود بیکران ؛ زمان و مکان و بیزمانی و بیمکانی خویش آغاز نموده و پس از آن عمل تقسیم را به عهده خود گذاشته باشد که بر طبق طرح و برنامه و دستور العمل اولیه بطور خودکار و در کلیه جهات ادامه یابد و هرگز پایان نپذیرد. واژه nous در اصل و ریشه به معنای نُه یا 9 بوده و ریشه آن به زبان اقوام ماد بر میگردد. اگر از دوستان کرد ایرانی خود سوال کنیم که عدد 9 را چگونه تلفظ می کنند در پاسخ جواب خواهند داد : نو . حرف s در انتهای این واژه علامت یا نشانه جمع می باشد، بصورت نُه ها و یا بصورت نُه گانه. کاتِ گوری های ده گانه یا ده تایی در مقایسه با کاتِگوری های پنجگانه امیال و سرنوشت های جنسی، به معنای من ها یا خود ها و یا نفوس دهگانه افراد انسانی می باشند که مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه اند. کاتگوری های دهگانه یا ده تایی ریشه در واژه " خویدوده " باستانی - اوستایی ماقبل زرتشت دارد که اشتباها به ازدواج با محارم ترجمه و تفسیر و معنا گردیده است. تلفظ ریشه ای و معنای اصلی این واژه در گفت و شنود و خطاب به تک تک افراد انسانی عبارت بود است از 《 خود تو ده تایی 》.
عنوان یا نام اقوام ماد بصورت جمع یعنی مادها در اصل به شکل: 《 ما ده آ 》 یا 《 ما 10 آ 》 بوده است. به این معنا که ما در ازل ده تایی آفریده شده ایم و هرکدام از ما افراد انسانی به تنهائی نظام احسن آفرینش مبداء را رها نکرده و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های کوتاه مدت دنیوی نشده ایم بلکه هرکدام ده تائی، یعنی هرکدام در قالب خانواده ده عضوی بنیادی و ملکوتی خویش. واژه های یونانی phenomen با تلفظ فِنومِن و noumen با تلفظ نومِن هم در اصل و ریشه فارسی قدیمی می باشند و در ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با کاتگوری های ده گانه من ها یا خود ها و یا نفوس انسانی قابل ترجمه و تفسیر و معنا کردن می باشند و نه بطور بریده و جدا از آنها. فِن و مِن جمع فَن و مَن می باشد و به معنای من تجربی ؛ فنی ؛ هنری ؛ به ظهور و پیدایش رسیده و یا پدیدار گشته . نو مِن هم جمع نو مَن می باشد و به معنای نُه من یا نُه خود و یا نُه نفس غیر تجربی ؛ غیر فنی ؛ غیر هنری و به ظهور و پیدایش نرسیده و یا پدیدار نگشته.
نتیجه انسان به کمک معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معرفت حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و جمع این معارف روی همدیگر هرگز به شناخت خود و خداوند متعال نائل نخواهد گردید بلکه فقط از طریق شناخت طبع خود و طبیعت یا کیهان. لذا بذر پاشی و شخم زدن در دو زمین غیب و شهود که هردو منطبق بر هم و در همدیگر تنیده اند، دیگر کار اسطوره سازان و حماسه سرایان و دین آوران و دینداران و فلاسفه و الاهی دانان و متکلمین و حکیمان و عارفان و شاعران و ادیبان دینی نمی باشد و به مردان کهن و گاوهایی نر هم نیازی ندارد بلکه پروش علمی قوای ادراکی فهم و عقل انسان از دوران کودکی تا لب گور یا قبر.

بپرس