برداشت تشکیل حکومت از قیام عاشورا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از دیدگاه های مهم درباره قیام امام حسین (علیه السلام) که به ویژه در سه دهه اخیر مطرح شده، دیدگاه «قیام به انگیزه پیروزی نظامی و تشکیل حکومت» است. در این مقاله به بررسی این نظریه می پردازیم.
پیروزی نظامی (تشکیل حکومت اسلامی) برای امام، مطلوب درجه یک و صلح شرافتمندانه، مطلوب درجه دو و شهادت، مطلوب درجه سه بوده است. با این تفاوت که آن حضرت، اول برای پیروزی نظامی و بعدا برای صلح فعالیت کرد؛ ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نکرد؛ بلکه این عمال حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند. در این نظریه تاکید بسیاری شده است بر اینکه هدف از نهضت امام حسین (علیه السلام)، شهادت نبوده و دیدگاه قیام برای نیل به شهادت، از قرن هفتم با تالیف کتاب لهوف (الملهوف) شایع شده است. صاحب این نظریه، روایاتی را که دیدگاه «تعبد به شهادت» را تایید می کند، بررسی و نقد کرده، ضمن نادرست شمردن چنین برداشتی از انگیزه قیام سیدالشهدا، یادآور می شود که برخی از علما و فقهای برجسته قرن چهارم و پنجم هجری، همانند شیخ مفید، سیدمرتضی و شیخ طوسی نیز بر این باور بودند که هدف از قیام امام حسین (علیه السلام)، شهادت نبوده است و حضرت نمی دانست در راه سفر به کوفه شهید می شود.این قول در حدود سه قرن بین علما و اندیشمندان شیعه مشهور بوده و هیچ یک از عالمان شیعه با این دیدگاه مخالفت نکرده است. اما در قرن هفتم، سیدبن طاووس با تالیف کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف نظریه «قیام برای نیل به شهادت» را مطرح کرد و از آن زمان به بعد این نظریه به یک باور مشهور تبدیل شده است.
بررسی و نقد
این نظریه بر این باور استوار است که اگرچه ارزیابی امام در موازنه قوا و شرایط قیام، مطابق با واقع بوده، اما از حوادث پیش بینی نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضتش شد. بنابراین امام از نگاه این نظریه، شخصی است که حتی به اندازه افرادی که از روی دلسوزی از وی می خواستند از رفتن به عراق و برپایی نهضت در آنجا منصرف شود، دارای قدرت لازم برای پیش بینی حوادث غیرمترقبه نبوده است! در حالی که روشن است اگر حتی امام، فاقد علم غیب فرض شود، باز نمی شود او را آنقدر اشتباه کار دانست که در مسائل بسیار مهمی که با مصالح خود، خاندان و جامعه اش ارتباط حیاتی داشته، حتی به میزان نصیحت گویان، قدرت تشخیص حوادث آینده را ندارد. اگر امام این قدر اشتباه کار باشد، دیگر نمی توان او را شایسته امامت و زمامداری مسلمانان دانست.
شواهد تاریخی نادرستی نظریه
دلایل و شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که صحت نظریه فوق را مخدوش و انکار می کند. برای نمونه می توان پاسخ های امام را به اعلام خطرهای نصیحت گویان یادآوری کرد. حضرت در برابر هشدارهای آنان نه تنها نفرمود: اعلام خطرهای شما درست نیست، یا من به پیروزی خویش اطمینان دارم؛ بلکه برعکس، اعلام خطرهای آنان را با این گونه جملات، تصدیق کرد. صدقت؛ «راست می گویی، تکلمت بعقل؛ «از روی اندیشه سخن می گویی» و انه لیس یخفی علی الرای ما رایت؛ « بر من نیز مخفی نیست».همچنین در منزل ثعلبیه، حضرت به مردی کوفی، که ظاهرا می خواست ایشان را از رفتن به کوفه به سبب کشته شدن در آنجا منع کند، فرمود: «ای مرد کوفی! سرچشمه دانش نزد ماست. آیا آنان (مردم) می دانند و ما نمی دانیم این امر ممکن نیست. این گونه پاسخ های صریح به خوبی نشان می دهد که حسین (علیه السلام) از نظر پیش بینی مسائل خطرساز آینده، فراتر از نصیحت کنندگان بود؛ بلکه تفاوت اساسی حضرت با آنها در این بود که او به اندازه ای به حفظ مصالح اسلام و حمایت از دین جدش اهتمام می ورزید که حاضر بود برای حفظ خط اصیل اسلام که از جدش به پدر و برادر بزرگوارش رسیده بود و آنان به او سپرده بودند، جهاد کند؛ هرچند فرجام این جهاد به شهادتش منجر شود. از این رو در برابر اعلام خطر آنها می فرمود: والله انی لارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا؛ «به خدا سوگند امید دارم آنچه خدا درباره ما اراده کرده، خیر باشد؛ چه کشته شویم و چه پیروز شویم».
رویکرد نادرست به قیام امام
...

پیشنهاد کاربران

بپرس