بدیل بن ابی ماریه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُدَیْل بن ابی ماریه، از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود.
بُدَیْل بن ابی ماریه، (ابو مریم) از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)از زندگی وی خبر چندانی در دست نیست. وی از موالی بنی هاشم یا بنی سهم از شاخه های قریش یا به نقلی از موالی عمرو بن عاص سهمی یا عاص بن وائل و از مسلمانان مهاجر به مدینه و از صحابه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود که در سفر تجارتی به سوی شام به همراه دو نصرانی به نامهای تَمیم داری و عَدیّ بن بداء بیمار شد و درگذشت.
علت ذکر نام ابی ماریه در کتب تاریخی
داستان سفر تجاری وی و پیامدهای آن مهم ترین دلیل و در واقع تنها بهانه برای ذکر نام او در برخی کتب تاریخ و بسیاری از تفاسیر است؛ زیرا در واقع همین سفر و وقایع جاری در آن سبب نزول آیات ۱۰۶ ۱۰۸ مائده گردید
داستان سفر ابی ماریه
داستان این سفر با اختلافاتی نقل شده است؛ ولی آنچه در بیش تر منابع آمده چنین است که در سال نهم هجری در پی آشنایی بُدیل که مسلمان بود با تمیم داری و عدی بن بداء از نصرانیان بنی لخم ، این سه نفر از مدینه عازم سفری تجاری به سوی شام شدند. بدیل در راه به سختی بیمار شد و چون مرگ خود را نزدیک دید وصیتی نوشت و به دور از چشم همسفرانش درون اثاثیه خود جاسازی کرد. پس از آنان خواست تا این اموال را به خانواده اش در مدینه برسانند. بنابرنقلی مرگ بدیل در سفر تجاری به سوی سرزمین نجاشی و بر روی دریا و در میان کشتی اتفاق افتاد و جسدش را به دریا انداختند. تمیم و عدی، پس از اتمام تجارت خود در شام، اموال بدیل را در حالی به خانواده اش بازگرداندند که جامی نقره ای با نقوش طلا به وزن ۳۰۰ مثقال یا به ارزش ۱۰۰۰ درهم را از میان آن ربودند. چون اموال به دست وارثان بدیل رسید آنان وصیت او را یافتند و پی بردند که جامی ارزشمند در این میان گم شده است و چون تمیم و عَدی از وجود جام اظهار بی اطلاعی کردند آنان مشکل را با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در میان گذاشتند. در این میان آیه ۱۰۶ مائده نازل گردید:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ حینَ الوَصِیَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکُم اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِی الاَرضِ فَاَصبَتکُم مُصیبَةُ المَوتِ تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَیُقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَری بِهِ ثَمَنًا ولَو کانَ ذاقُربی ولا نَکتُمُ شَهدَةَ اللّهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ الاثِمین = ای کسانی که ایمان آورده اید چون مرگ یکی از شما فرا رسد گواهی میان شما هنگام وصیت) گواهیِ) دو تن عادل از شماست یا اگر در سفر بودید و شما را پیشامد مرگ فرا رسد دو تن دیگر از غیر خود اهل دینی دیگر و اگر (از آن دو) به شک باشید پس از نماز آنان را نگاه دارید تا به خدا سوگند یاد کنند که «ما هیچ بهایی را در برابر آن (گواهی) نستانیم، هرچند وی خویشاوند باشد و گواهی خدا را پنهان نسازیم که آنگاه هر آینه از گناهکاران باشیم». در پی نزول این آیه پیامبر این دو نصرانی را تا پس از نماز عصر نزد خود نگاهداشت و پس از نماز از آن دو خواست تا سوگند یاد کنند. چون آن دو بر بی اطلاعی از وجود جام قسم خوردند آزاد شدند؛ ولی پس از مدتی که این جام نزد آنان و بنا بر قولی نزد یکی از اهالی مکّه پیدا شد، تمیم و عدی مدعی شدند که این جام را از بدیل خریده اند. پس دوباره مسئله با پیامبر در میان گذاشته شد و در پی آن آیات ۱۰۷ ۱۰۸ مائده نازل گردید:«فَاِن عُثِرَ عَلی اَنَّهُمَا استَحَقّا اِثمًا فَاخَرانِ یَقومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذینَ استَحَقَّ عَلَیهِمُ الاَولَینِ فَیُقسِمانِ بِاللّهِ لَشَهدَتُنا اَحَقُّ مِن شَهدَتِهِما وما اعتَدَینا اِنّا اِذًا لَمِنَ الظّلِمین • ذلِکَ اَدنی اَن یَأتوا بِالشَّهدَةِ عَلی وجهِها اَو یَخافوا اَن تُرَدَّ اَیمنٌ بَعدَ اَیمنِهِم واتَّقُوا اللّهَ واسمَعوا واللّهُ لا یَهدِی القَومَ الفسِقین = و اگر معلوم شد که آن دو دستخوش گناه شده اند، دو تن دیگر از کسانی که بر آنان ستم رفته است، و هر دو (به میّت) نزدیکترند به جای آن دو ( شاهد قبلی) قیام کنند، پس به خدا سوگند یاد می کنند که:گواهی ما قطعاً از گواهی آن دو درست تر است، و (از حق ) تجاوز نکرده ایم، چرا که (اگر چنین کنیم) از ستمکاران خواهیم بود.» پس پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دو نفر از اولیای بدیل را به نامهای عبداللّه بن عمرو بن عاص و مطلب بن ابی وَداعَه احضار کرد و آنان را سوگند داد مبنی بر این که این جام متعلق به بدیل است و بدین ترتیب جام را از تمیم و عَدِیّ گرفت و به خانواده بدیل بازگرداند.
داستان سفر ابی ماریه به روایت دیگر
...

[ویکی اهل البیت] بُدَیْل بن ابی ماریه. این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
(ابومریم) از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله.
از زندگی وی خبر چندانی در دست نیست. وی از موالی بنی هاشم یا بنی سهم ـ از شاخه های قریش ـ یا به نقلی از موالی عمرو بن عاص سهمی یا عاص بن وائل و از مسلمانان مهاجر به مدینه و از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در سفر تجارتی به سوی شام ـ به همراه دو نصرانی به نام های تَمیم داری و عَدیّ بن بداء ـ بیمار شد و درگذشت.
داستان سفر تجاری وی و پیامدهای آن مهم ترین دلیل و در واقع تنها بهانه برای ذکر نام او در برخی کتب تاریخ و بسیاری از تفاسیر است؛ زیرا در واقع همین سفر و وقایع جاری در آن سبب نزول آیات 106 ـ 108 سوره مائده/5 گردید.
داستان این سفر با اختلافاتی نقل شده است؛ ولی آنچه در بیشتر منابع آمده چنین است که در سال نهم هجری در پی آشنایی بُدیل که مسلمان بود با تمیم داری و عدی بن بداء از نصرانیان بنی لخم، این سه نفر از مدینه عازم سفری تجاری به سوی شام شدند.
بدیل در راه به سختی بیمار شد و چون مرگ خود را نزدیک دید وصیتی نوشت و به دور از چشم همسفرانش درون اثاثیه خود جاسازی کرد. پس از آنان خواست تا این اموال را به خانواده اش در مدینه برسانند. بنابر نقلی مرگ بدیل در سفر تجاری به سوی سرزمین نجاشی و بر روی دریا و در میان کشتی اتفاق افتاد و جسدش را به دریا انداختند.

[ویکی فقه] بدیل بن ابی ماریه (قرآن). بدیل بن ابی ماریه ابی مریم، غلام عمروعاص بود که شأن نزول آیات ۱۰۶ و ۱۰۸ سوره مائده در رابطه با او نازل شده است.
برخی مفسران، نزول آیات ۱۰۶ - ۱۰۸ مائده را در پی سرقت اشیای ارزشمند بدیل بعد از وفات او از سوی همسفرانش دانسته اند که با اطلاع و اعتراض خانواده بدیل، همسفران وی آن را انکار کردند و خداوند، حکم چنین منازعاتی را مشخص کرد. در مجمع البیان و بعضی تفاسیر دیگر در شأن نزول آیات ۱۰۶ - ۱۰۸ مائده نقل شده است که یک نفر از مسلمانان به نام ابن ابی ماریه به اتفاق دو نفر از مسیحیان عرب به نام تمیم و عدی که دو برادر بودند به قصد تجارت از مدینه خارج شدند در اثنای راه ابن ماریه که مسلمان بود بیمار شد، وصیتنامه ای نوشت و آن را در میان اثاث خود مخفی کرد، و اموال خویش را بدست دو همسفر نصرانی سپرد وصیت کرد که آنها را به خانواده او برسانند، و از دنیا رفت، همسفران متاع او را گشودند و چیزهای گران قیمت و جالب آن را برداشتند و بقیه را به ورثه باز گرداندند، ورثه هنگامی که متاع را گشودند، قسمتی از اموالی که ابن ابی ماریه با خود برده بود در آن نیافتند، ناگاه چشمان آنها به وصیتنامه افتاد، دیدند، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است، مطلب را با آن دو نفر مسیحی همسفر در میان گذاشتند آنها انکار کرده و گفتند: هر چه به ما داده بود به شما تحویل داده ایم! ناچار به پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت کردند، آیات فوق نازل شد و حکم آن را بیان کرد.ولی از شان نزولی که در کتاب کافی آمده است چنین بر می آید که آنها نخست انکار وجود متاع دیگری کردند و جریان به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله کشیده شد، و پیامبر صلی الله علیه و آله چون دلیلی بر ضد آن دو نفر وجود نداشت، آنها را وادار به سوگند کرد، سپس آنها را تبرئه نمود، اما چیزی نگذشت که بعضی از اموال مورد بحث نزد آن دو نفر پیدا شد و به این وسیله دروغشان اثبات گردید، جریان به عرض پیامبر صلی الله علیه و آله رسید پیامبر صلی الله علیه و آله در انتظار ماند تا آیات فوق نازل شد، سپس دستور داد، اولیاء میت سوگند یاد کنند، و اموال را گرفت و به آنها تحویل داد.

پیشنهاد کاربران

بپرس