منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی بدن از ریشه ی واژه ی بودن فارسی هست
واژه بدن
معادل ابجد 56
تعداد حروف 3
تلفظ bodan
نقش دستوری اسم
ترکیب ( مصدر لازم ) [مخففِ بودن][[پهلوی]] [قدیمی]
... [مشاهده متن کامل]
مختصات ( بَ دَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی badan
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی
واژگان مترادف و متضاد
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
بدن از بطن - - > پطن - - > پتن - - > پِت - - > پات ( put / pot ) - - > بات - - > باد ( بادی ) body آمده و همه اینها از پِت ریشه گرفته شده
پِت یعنی کوچک و فرو رفته اما در باره با بدن یعنی درون / قرارگاه
... [مشاهده متن کامل]
واژه پِتی در لاتین یعنی کوچک و ریز ؛ در زبان مازندرانی پِتی یعنی فرو رفتن ( که خود اثری از کوچک شدن است ) همچنین در زبان فارسی واژه پتیاره را داریم یعنی فرومایه / بدکاره و از همینرو واژه بَد یعنی فرو / زشتی و . . . . .
در زبان مازندرانی به بطن - - > بطیم ( بتیم ) میگویند یعنی شکم که خود به بطن ( شکم عربی ) اشاره دارد یعنی اصل آن پِت بوده
دلیل دیگر اینکه به حیوانات در لاتین پِت میگویند ( پِت شاپ == فروشگاه حیوانات ) چرا؟؟ چون حیوان اشاره به موجود پستتر از انسان دارد / فرومایه تر
بدن یا بودن یک واژه هندو - اروپایی که معادل انگلیسی آن body می باشد.
در عربی پیشینه ای هزارساله دارد. ایه ۹۲ سوره ی یونس و همچنین در روایات جمع آن آمده است ( ابدان ) . به معنای مجموع آن پیکر یا جسم ( مادی ) است که برای زنده ماندن موجود زنده لازم است. به علت رسوخ زبان ها در یکدیگر احتمال اینکه ریشه ی فارسی داشته باشد هست.
واژه ی " بَشن" به چم بدن، تن.
بشنه = بدنه، پیکره، سطح یک چیز.
بدن واژه باستانی آریایی هست و می توانید در بیشتر زبان های آریایی واژه های هم ریشه آن را پیدا بفرمایید. عرب ها این واژه را از زبان های دیگر به خود آورده اند.
واژه بدن
معادل ابجد 56
تعداد حروف 3
تلفظ bodan
نقش دستوری اسم
ترکیب ( مصدر لازم ) [مخففِ بودن][[پهلوی]] [قدیمی]
مختصات ( بَ دَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی badan
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
استاد حنانه بدون تحقیق درست و حسابی حرف زدن والا درست نیست
منزل جان ؛ کنایه از بدن انسان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . مقصد جان و بدن انسانی. ( ناظم الاطباء ) . جایگاه آرام. و قرار جان :
خانه دل جای تست بیش به هجران مسوز
منزل جان زلف تست بیش پریشان مدار.
خاقانی.
هر روز که نو جهان ببینم
از منزل جان نشان ببینم.
خاقانی
meat house
واژه بدن عربی نیست چون در عربی جسم است واژه بدون صد درصد پارسی است.
پیکر . جسم . تن. تنه. جسد
آنطور که لغت شناسان لاتین میگویند واژه body به معنای بدن که در پیشا - آلمانی به شکل budagan ثبت شده از ریشه آریایی bʰewd ستانده شده که معنای آن بیدار زنده رشد کننده grow awake همریشه با واژه اوستایی بودراbuδra به معنای نگرنده watching است. لغت wigrās در پارسی میانه به معنای "بیدار شدن" از همین ریشه به دست آمده که در زبانهای حوزه قفقاز بدل به پگاه p:aga bǝgǝ p:ak:a ( j ) bVgV bog و در باسک بدل به bigar ، bihar، biar به معنای "هنگام بیدار شدن" بامداد صبح شده است.
... [مشاهده متن کامل]
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/
واژه ی بدن با واژه ی body در انگلیسی سنجیدنی است .
پیکر، تنه، تن، جثه، کالبد، بدنه، جسم، جسد، لاش، لاشه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کِهرِپ ( اوستایی: کِهْرْپ )
تِنوم tenum ( اوستایی )
توتا totã ( پهلوی )
آتَم ( سنسکریت: آتمَن )
کِژَر ( سنسکریت: کْشَر )
نارینِه ( پشتو )
تَن ( پهلوی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)