اورهان بیچاره را ببینید از بنچه بمعنی دسته وبندچه سبزی شروع کرد خوب که سرمون گرم شد بکدفه باغ را بستان کرد وانداخت تو ارابه ترکی در رفت اصلا معنی باغ رو نمیدانه باغ یعنی دست ساز دست کاشت درختی که خودت
... [مشاهده متن کامل] میکاریbogus. . . . اینا چندسال یک کلمه فارسی رو کار کردم میگن ترکیه حالاباید بری ازسامسکریت وسنگ نوشته خا دلیل بیاری ولی مال خودشون یک تیکه سنگ میگیرن روش نینویسن باغمک. . . . . واین میشه سند یکم سمباده میزنن ویکم اسید میریزن میشه تاریخی
اگر دزدی ترکی را از فارسی وعربی بگیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود من اتا خ را میگم اگه جا بشهآبی: مابی؛ ماوی
آتاشattach:داداش: داش
آتش بس: آتش کس
آتیش:hotishهاتیش:آتِش: آتوش
آچار:آچر:عکس ناچار - دارای چاره وراه حل:ترکا اینو با لهجه و مک آچمک کردن ومالخود کردن ولی چادرنشین در نداره که قفل وآچار داشته باشه
... [مشاهده متن کامل]
آخر: آخِر
آخور: آهور
آرام: آرام
آشوق: دارای شوق وذوق بکسی عاشق: عاشیق
آشتی:آشیتی
آفرین: آفِرین همش یا آفرین فارسی یا مِرحِبا عربی یا بیراوو لاتین بکار میبرند
آلو: گاو آلو: gavali
آینه: آینا
آینده: آیِندا
اثبات:ایسپات
ادب: اِدِپ
ارابه: هارابا - هارباخ
ارتا: اردک: ارتاک: ارتا
اردوان: آردوقان
ارس: اراز
ازِم:خودم - اوزوم - این واژه فارسی هخامنشی است وبه ترکی رفته در سنگ نبشته داریوش هست
استکان: اِستان - Estan
اطاعت: ایطاعت
اطراف: اِطراپ
افسانه: اِفسانَه
البته: اِوِت - اَلوَته - اِلوِته - اِوِت
امان: آمان
امین؛مطمئن: اِمینEmin
انار: نار
اندازه:اندازَه
انسان: اینسان
انصاف: این صاف
او: اُ - سوم شخص مفرد
اونجا: اوردا -
ایمان: اینان - ببینید چقد مسخره
باخر: مس - copper - کاپر را باخر کردن
بابا: بابا عزیز وگرامی - baby
بابک: بای بک
باد: روزگار - درسته هردو گذرا هستند ولی کلی باهم فرق دارند
بادمجان: پات لی جان
بار: بارا
باقلا: لوبیا😅
بانو: بایون
بخشی: - peckish - نوازنده
بد: بِد
بدبختی: بِد پِختی
بدن: بِدِن body
بریان: بوریان
بزرام:بایرام:جشن: ترکان مغول وقزاق وتاتار ابتدا بهار را جشن میگرفتن وبزرام و زمان بذر ریختن را بایرام یا جشن وعید گفتند وبعدها عمومیت یافت وسربریدن گاووگوسفند را بایرام گفتند
بزرگ: بویوک
بزرگوار: بزرجوار
بسته:بسته بندی: کاپَک - conpack
بشقاب: بوشگاب:چاله غذاdish cave
بلبل: بولبول
بلند: بولِنت
بوقلمون: هندی - از پلی کرومون بمعنی چند رنگ ساخته شده ولی خود ترکا که
غربیها میگن بوقلمون مال اوناست میگن پرند هندی
بهشت: جَنَت
بیچارِه: بیچارَه
بیدار: بدار
بیداق بایراق:flage - plage پرچم
بیزار: بئزار
بیشترین: پشیندِن
بیگانه:بگانا
پاره: پره
پاشنه:پایین پا - داوان - پایین - down
پرور:این پسوند درترکی بجای پرستار و نواز وگستر بکارمیرود مهمان پرور :مهمان نواز
عدالت پرور:عدالت گستر
پرچین: پرچینگ وهرچینگ
پرَده: پِردِه
پرستار: همشیره - همشیره بمعنی همشیر وخواهر بکارمیره ولی پرستار کسیه که مواظبت کنه
پشیمان: پیش مان pishman
البته ozgunum هم میگن که بمعنی من غمگینم
پله:نردبام: نرده وند:مَرده وند
پنبه: پانبا
پنجره: پانجورا
پنیر: پِنیر ترکیشده پنیر
پول: پُل
پیاده: پایادَه
پیامبر: پیغامبِر
تاراخ: تاراق: ترکیشده درخت که شانه چوبی را از آن میساختند چون واژه نداشتند جنس آنرا بازم از فارسی گرفتن تاراخ وترکیزه کرده اند
تاریخ:تارخی
تازه: تازه؛ تازا
تاقچه:تاق کوچک - niche - نیش از دیوار بیرون آمده ولی تاقچه درون دیوار است ولی ترکها از نیش تقلید کردند بیرون زدگی است
تراب: توپراق ترکیزه از عربی
کدی: گربه؛ از کتcat انگلیسی
ترشی: تورشو
تِرِک: کوچ؛ جدا شدن - trek
تمام: تامام
تَمیز: تِمیز
تنبل:تنبل
توتول:گرفتار؛گره خورده - tiedtule
توفان: توفان
حبس:حپیس
جامه:گَم لیک - garm like جامه مانند
جان: جان
جانم: جانیم
جاهل: جاهیل
جدا: جودا
جسارت: جسارِت
جفت: چفت
جواب: جواپ
جوجه:جیوجیو
جوراب:چورَب
جونک:خراب شکسته:چوخ - junk
جهنم: جِهِنِم
چاره: چاره
چانه:چِنِه
چکمه: چاکما
چنار: چینار
چنده:نیچده
چوب: تخته - به چوب صاف و پهن گفته میشود ولی چون ترکها کلمه ندارند این رو بنام چوب بکار میبرند
چوپان: چُوب بان
چونکه:چون کو کی
چیز: چی شی
چه کاری؟:chikardin
حرکت: جابجایی - حِرِکَت
حساب: hesap
حلال: حِلال
حلیم: حِلیم - helim
حمام:وانا اتاقی - وان را از اروپا گرفتن واتاق را از فارسی
حمله: هجوم hucum
خاله: حالا؛ دایزه تیزه
خان:محترم؛شریف؛عزیز - hon
خانه: هانه
خدمت: هِدمَت
خراب: ویران - haraba
خربزه: خارپوز - قارپوز - بعدا به هندوانه گفته شد
خروس: خروز
خسته: حَسته
خسته خانه: حسته حانه
خط: هط
خفیف: حِفیف
خلق: حلک - هالک
خودم: خندی:kendi
خوش: حوش
خوشگل: گوشگل: گوزل
خیانت:حیانت
خیر: هیر: نه
این دزدی ادامه داره ولی حوصله خواننده سرمیره
ببینید ترکا چقد قشنگ کلمات فارسی را نیدزدند اون یکی میگه باغ لاماق ولی چه معنی داره مهم نیست بینام میگه باغ بمعنی خفه کردنه اونیکی میگه آخرش لق دارهکه همون like وماننده یعنی همه کلمات فارسی ازنظر ترکا یا ماق یا مک داره که همونmake فارسیه که مال خود کردند ولی درواقع
... [مشاهده متن کامل]
باغ از کلمهbogus بمعنی دست کاشته
باغات. راغات. پرندیات. چرندیات. شمیرانات و . . . . . . جاناتان.
باغ نایافته، بهشت از دست رفته.
فردوس گم شده. پارک شهر.
لری بختیاری
واگَ، بوستُو:باغ
واگ تیلَ، بوستُوَک:باغ کوچک
گَپ واگ، بوستُو گَپُو:باغ بزرگ
قابل توجه دوستان فرهیخته و دانش پژوه
در گذشه کم پیش می آمده که اطراف باغ و بوستان را حصار بکشند! شما خونه باغ های امروزی را تصور میکنید
به یک روستای خوش آب و هوا سفر کنید میبینید که تمام باغات روستا بدون حصار و آزاد میباشد. .
... [مشاهده متن کامل]
باغ لزوما ملک شخصی نبوده که حصارکشی شده باشد.
لطفا قبل کامنت نویسی کمی فکر کنید
و من نفهمیدم بخشیدن و خفه شدن و بستن و دستبند اصلا چه هم خانوادگی ای با باغ و بوستان دارد!
در پاسخ به جناب بی نام:
1 - برای دانستن و پی بردن به ریشه واژه ها باید نخست تاریخ و جغرافی ( ژِئوگرافی ) نژادی که به آن زبان سخن می گفتند را مطالعه نماییم .
2 - باید باورهایی که در گذشته در ذهنمان داشته ایم را پس از پی بردن به واقعیت بدون تعصب تغییر دهیم و نیز برای ثابت کردن باورهای نادرست پافشاری و لجاجت نکنیم.
... [مشاهده متن کامل]
3 - برخی واژه ها در زبان های مختلف شبیه هستند و لزومی ندارد همان واژه باشد برای نمونه �دار� در فارسی درخت است در عربی نام مکان و در ترکی به معنای تنگ می باشد ( داریخماق دلتنگ شدن ) .
مانند شعر شاعر بزرگ مولانا که می فرماید:
چهار کس را داد مردی یک درم هریکی افتاده از شهری به هم
فارسی و رومی و ترک و عرب جمله با هم در نزاع و درغضب
فارسی گفتا ازین چو وارهیم بیاکاین را به انگوری دهیم
آن یکی دیگر عرب بود گفت لا من عنب خواهم نه انگور دغا
ترکی گفتا که ای کزم من نمیخواهم عنب خواهم عزم
رومی را گفتا ترک کن این قیل را خواهم من استافیل را
4 - در مورد واژه هایی که پرسیده اید بهتر است خود نیز جستجویی بنمایید تا به گفته های من برسید
برای نمونه :چای نامی است که ایرانیان به چا ( در زبان چینی ) داده اند .
دارچین : درختی که از چین آمده و در فارسی میانه داریچنیک بوده است.
سماق :در فارسی سماک بوده و از زبان سریانی گرفته شده .
اریک :واژه فارسی است و الوگ نیز گفته می شود عربی آن قیسی می باشد .
5 - هر واژه ای که به صورت فعل ترکی در آمده بطور مطلق ترکی نیست :
برای نمونه :باغیشلاماک ( از بخشش فارسی ) - قاییتلاماک ( از قید کردن عربی ) و . . .
6 - در کشور ترکیه نامهای فارسی بسیار موجود است که در خود ایران استفاده نمی شود و این نشان می دهد آنها نخست فارس زبان بوده و سپس ترک زبان شده اند :
بولنت ( بلند ) - بوسه - هنده ( خنده ) - ابرو - گوربوز ( گرگ بز ) - ژرف - مرت ( مرد ) - یارن ( از یار ) - دیدم ( از دیده ) - سینم ( از سینه ) - یشیم ( یشم ) - سوده و . . . .
7 - برخی واژه ها نیز هست که ما در ایران عربی آنرا استفاده می کنیم در ترکیه فارسیش را:
رچل ( مربا ) - چارک ( ربع ) - درزی ( خیاط ) - آبدست ( وضو یا غسل ) - یابانجی ( خارجی ) - چپراز ( مورب ) - دولاب ( کمد ) - پاپوش ( کفش ) - زنگین ( ثروتمند ) و . . . .
واژه باغ از پارسی میانه 𐭡𐭠𐭢 ( bāɣ ) ، از پارسی باستان *bāgah ( "باغ، باغ" ) ، از پروتوایرانی *bāg�h، از پیش هندی - ایرانی *bʰāg�s ( "بخش، سهم، تخصیص" ) ، از پیش هندی - اروپایی *bʰeh₂g - ( "تقسیم کردن، توزیع کردن، تخصیص دادن" ) .
... [مشاهده متن کامل]
منابع ها. فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگِ سَنسکریت فارسی
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی
اقای رضا مدیاتک.
شما از کجا میگید که امرود اریک دارچین گل سماق گیلاس چای فارسیه؟ اینا همه ترکی هستن
گل از g�lmək مصدره . اگه از زبان دیگه وارد شده بود نمیتونستیم mək یا maq رو اضافه کنیم و مصدر بشه
دارچین دار به معنای درخت ار دورماق
گیلاس از ترکیب گیل و اس .
باغلاماق که درترکی استفاده میشه با فعل کمکی هست . اینجا شک میکنیم که اصلش ترکی باشه . اما اصلش درواقع این نبوده
از بوغماق boğmaq به معنای خفه کردن گرفته شده
در پاسخ به جناب مستر حسین که دانشش اینقدر کم است که تفاوت واژه ها را نمی داند باید بگویم :
1 - باقی که شما می گویید به معنای �گره� می باشد و ربطی به باغ فارسی ندارد .
2 - باقلاماک یعنی بستن چه ارتباطی به باغ و بوستان دارد .
... [مشاهده متن کامل]
3 - باقلانتی یعنی ارتباط یا بستگی که باز هم بی ربط است.
4 - باغیشلاماخ لهجه ترکی بخشش است .
5 - شما واژه ها را تغییر می دهید و می خواهید صاحبش شوید شما به
مشغول الذمه عربی می گویید شولوذومه به مژدگانی فارسی می گویید مشتلق حالا از کدام اتیمولوژی با این میزان دانش کمتان دفاع می نمایید.
باغ ترکی هست دوستان یک کلمه در یک زبان اصلی ریشه و فعل داره و کلمات هم ریشه داره۱. باغ ۲. باغلاماک ۳. باغلانتی . . . اصالت کلمه اینجوری مشخص میشه ( اتیمولوژی ) و یا کلمات ترکیبی گلباغ ( دستبند ) همچنین بخوانید باغیش ( بخشش ) باغشلاماخ باغیشلانماخ ( بخشندگی/ بخشیده شدن ) . . .
در پاسخ به مطالب بی ربطی که پانترکها اینجا نوشته اند باید بگویم واژه باغ فارسی بوده و در کتابهای واژه نامه ترکی هم به آن اشاره شده است:
Kelime K�keniFars�a bāġ باغ "her �eşit bah�e" s�zc�ğ�nden alıntıdır. Fars�a s�zc�k Orta Fars�a ( Pehlevice veya Part�a ) bāg "1. kısmet, pay, m�lk, 2. bah�e" s�zc�ğ�nden evrilmiştir.
... [مشاهده متن کامل]
و به اعتراف خود ترکها زمانیکه آنها در کشوری بی آب و خشک مانند مغولستان زندگی کرده اند چیزی شبیه باغ ندیده اند که برایش واژه بسازند حتی واژه ای معادل �میوه� هم ندارند و نیز نام بیشتر میوه ها و سبزیهاو گلها را از فارسی گرفته اندهمانند : انجیر - انار ( نار ) - خرما - امرود - اریک ( آلو ) - خیار - بادنجان - اسفناج - دارچین - زنجبیل - شفتالو - نارنج - ترنج - لیمو - کنگر ( انگینار ) - پسته ( فیستیق ) - بادام - تره - بنفشه ( منکشه ) - گل - سبزه - چای - گیلاس ( کیراز ) - ترب ( تورپ ) - گشنیز ( کیشنیش ) - نخود - زرپران ( زعفران ) - سماق و . . . .
واژه باغ
معادل ابجد 1003
تعداد حروف 3
تلفظ bāq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bāy]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی bAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
باغ یک واژه ی کاملا تورکی هست
باغ از باغلاماک میاد . به جایی که دورش دیوار یا حصار کشیدن بخاطر بسته بودن باغ میگن
دوستمون بالا مثال قشنگی زده مثلا برای خریدن سبزی میگی بیر باغ گوو ور یعنی یک بسته سبزی بده
... [مشاهده متن کامل]
باغلاما رو داریم که برای لحاف تشک استفاده میشه که لحاف دشکو توش میزارن و میبندنش
یک واژه ی کاملا واضحتر که تورک بودن این کلمه رو ثابت میکنه
قولباغ= دستبند
پس میبینید که باغ و باغچا کاملا تورکی هستن
صورت فارسی میانه کلمه همان باغ و صورت فارسی باستان آن باگَ بوده است به معنی بخش یا تقسیم یا قطعه زمین زیر کشت.
باغ، واژه ای فارسی است که در پهلوی و سغدی نیز به همین شکل بکار برده می شده. دیگر واژه به کاررفته در زبان های ایرانی برای باغ واژهٔ �پردیس� است که این خود واژه ای است برگرفته از پارسی باستان ( پارادئزا ) به معنی باغ و بوستان. پارادئزا در اوستا نیز دو بار بکار رفته است. این واژه در پهلوی پالیز شده و در فارسی دری هم بکار رفته است، هرچند که امروز پالیز را کشتزار خیار و هندوانه و گاه سبزیکاری گویند. در دوران هخامنشیان و بعد از آن سرتاسر ایران پر بود از باغ های بزرگ و باشکوه، به گونه ای که گزنفون نیز چندین بار از آن ها یاد می کند. این باغ ها که در روزگار خود بی نظیر بود در دیگر تمدن های بزرگ سابقه اینچنانی نداشت و مردم بسیاری نقاط جهان را جالب نظر آمد؛ لذا به اقتباس از ایرانیان باغ هایی در بسیاری نقاط جهان ساخته شد و همان واژه فارسی برای نامگذاری آن ها به کار برده شد. امروزه این واژه در زبان یونانی به صورت Paradeisos به معنی باغ، و زبان های فرانسه و انگلیسی به ترتیب Paradis و Paradise به معنای بهشت بکار می رود.
... [مشاهده متن کامل]
منبع http://www. encyclopaediaislamica. com/madkhal2. php?sid=4560
https://lamtakam. com/dictionaries/dehkhoda/160206/باغ
پردیس
#باغ یا باگ
باغ تازی شده واژه باگ پارسی است به چم و معنی بخش و بوستان
دگرگونی این واژه را از ۵هزار سال پیش تا کنون نگاه میداریم :
آریایی : *bʰāg�s. باگاس. باگ و بوستان
ایرانی کهن: *bāg�h. باگاه بخش و باگ ( باغ ) و بوستان
... [مشاهده متن کامل]
اوستایی: bāga. باگا
پهلویی ( زبانان اشکانیان ) : bāɣ. باگ ( باغ )
پارسی نو ( ساسانیان ) : b�ğ. باگ ( باغ )
فارسی ( پارسی تازی شده بعد ورود اوراب ( عراب ) : باغ
این واژه در زبان های پارسی بومی ایران به ریخت زیر کاربرد دارد:
بلوچی: باگ
سغدی: پاگ
پشتو: باغ
این واژه به زبان ترکان و هندی ها هم راه یافته اشت:
هندی: Hindi:�बाग़� ( bāġ )
آذری: Azerbaijani:�bağ
قزاقستانی و ازبکی : باغ و بواغ Kazakh:�бақ� ( baq ) , �бау� ( bau )
تورکی: Turkish:�bağ
References
Dehkhoda, Ali - Akbar� ( 1931– ) , “باغ”, in�Dehkhoda Dictionary Institute, editors, �Dehkhoda Dictionary� ( in Persian ) , Tehran:�University of Tehran PressMacKenzie, D. N. � ( 1971 ) , “bāɣ”, in�A concise Pahlavi dictionary, London, New York, Toronto: Oxford University Press
@iranaryan مارا در ایتا دنبال کنید
چنانچه از فرسته و پیام های ما خرسند و خشنود هستید دیگران را نیز به اینجا فرا خوانید.
#باغ یا باگ
باغ تازی شده واژه باگ پارسی است به چم و معنی بخش و بوستان
دگرگونی این واژه را از ۵هزار سال پیش تا کنون نگاه میداریم :
آریایی : *bʰāg�s. باگاس. باگ و بوستان
ایرانی کهن: *bāg�h. باگاه بخش و باگ ( باغ ) و بوستان
... [مشاهده متن کامل]
اوستایی: bāga. باگا
پهلویی ( زبانان اشکانیان ) : bāɣ. باگ ( باغ )
پارسی نو ( ساسانیان ) : b�ğ. باگ ( باغ )
فارسی ( پارسی تازی شده بعد ورود اوراب ( عراب ) : باغ
این واژه در زبان های پارسی بومی ایران به ریخت زیر کاربرد دارد:
بلوچی: باگ
سغدی: پاگ
پشتو: باغ
این واژه به زبان ترکان و هندی ها هم راه یافته اشت:
هندی: Hindi:�बाग़� ( bāġ )
آذری: Azerbaijani:�bağ
قزاقستانی و ازبکی : باغ و بواغ Kazakh:�бақ� ( baq ) , �бау� ( bau )
تورکی: Turkish:�bağ
References
Dehkhoda, Ali - Akbar� ( 1931– ) , “باغ”, in�Dehkhoda Dictionary Institute, editors, �Dehkhoda Dictionary� ( in Persian ) , Tehran:�University of Tehran PressMacKenzie, D. N. � ( 1971 ) , “bāɣ”, in�A concise Pahlavi dictionary, London, New York, Toronto: Oxford University Press
مارا در ایتا دنبال کنید
@iranaryan
چنانچه از فرسته و پیام های ما خرسند و خشنود هستید دیگران را نیز به اینجا فرا خوانید.
باغ در ترکی به معنای بند هست
مثال بیر باغ گوی ورین = یک بند سبزی بدهید
باغ و دوگون به معنی گره که کاربرد متفاوت دارند
باغلاماک یعنی بستن
دوگون لمک یعنی گره زدن
که گره در ترکی = دوگون
و بست و بند = باغلاماک
همچنین باغ در ترکی معنای بوستان دارد
واژه ( باغ ) واژه ای پارسی است که در زبان پارسی میانه - پهلوی نیز بکار می رفته است.
چنانکه در رویه هایِ 16 و 210 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
باغ ریشه پارسی داره و همریشه با واژه راغ هست
واژه ای پارسی است ک از زبان های ایرانی ریشه گرفته نه ترکی
باغ یک واژه ی پارسی است که ریشه پارسی و سُغدی دارد ولی وارد ترکی هم شده و در ترکی برای این واژه معنی پیدا نشده
باغ واژه ای پارسی است که در پارسی پهلویBaĝ و در اوستایی Baga
غ از زبان های ایرانی به ویژه سغدی، پارسی، کوردی ریشه گرفته
واژه باغ ( باگا در پهلوی ) در همه ی زبانهای ایرانی وجود دارد و همراه با انبوهی از واژگان ایرانی دیگر از زبان ایرانی آذری به ترکی راه یافته و وارد ساختار فعل ترکی هم شده است.
باغ ریشه پارسی دارد و مراجعه کنید به دهخدا و معین . . . . به گفتن و تعصب های بی جای شما نیست که تمممام کلمات رو ترکی میدونید . . عزیزان ناراحت نشید ولی ترکی خودش شاخه ای از پارسیه . . . چون زبان و نوشتار عثمانی ها پارسی بوده . . دیگه سند از این محکم تر؟؟؟
انگلیسی"garden"
فرانسوی"jardin"
باغ یک واژه پارسی، پهلوی است که دیگران هم از آن استفاده کرده اند.
صورت فارسی میانه کلمه همان باغ و صورت فارسی باستان آن باگَ بوده است به معنی بخش یا تقسیم یا قطعه زمین زیر کشت.
باغ، واژه ای فارسی است که در پهلوی و سغدی نیز به همین شکل بکار برده می شده.
... [مشاهده متن کامل]
معرب باگ=باغ=بگ=بغ
واژه بغداد دو نوع ریشه اصلی گوناگون داشته است. قابل اطمینان ترین موردی که توافق بیشتری بروی آن گردیده لفظی است که از ترکیب پارسی باستان با نام �باگا� داتا ) به وجود آمده که واژه پارسی میانه �بگدات / بگداد�از آن گرفته شده؛ و سرانجام به واژه فارسی امروزی و عربی �بغداد� تغییر یافته است. ریشه دیگر نیز از پارسی �باگ – داد� یا �بگ - دا - دو� ( ترجمه �باغ خداوند� ) گرفته شده است.
بغلان، افغانستان ( به لاتین: Baghlan ) یک شهر در افغانستان=بغ لان
بگرام ( بدون تغییر ) شهری باستانی در هشتاد کیلومتری شمال کابل و در ولایت ( استان ) پروان افغانستان است. بگرام از دو کلمه مشتق شده یعنی �باگ� و �رام� به مفهوم �باغ رام� یا �باغ خدا�.
بغداتی یکی از قدیمی ترین روستاها در منطقه تاریخی ایمرتی در کشور گرجستان است. نام آن دارای اصالت همان پایتخت عراق ، بغداد است.
باغ یک واژه ی پارسی ست که در فرهنگ واژگان اوستایی به شکل băga به ماناک share, property, garden در کتاب ریشه یابی علی نوری آمده است. . . . در فرهنگ واژگان اوستایی فریدون جنیدی و احسان بهرامی به دیسه ی ِِبغ= beqe باغ آمده است
باغ
1 ) اشتقاق واژه . واژه فارسی دری و میانه «باغ»؛ فارسی میانه مانوی b'w ( بویس، ص 26 ) ؛ سُغدی مسیحی g B' در اصل به معنای تکه یا پاره زمین، ( بنونیست، ص 105؛ گرشویچ، ذیل ش 1136 ) ؛ ختنی bؤga ( بیلی، ذیل واژه ) به معنای بخش، بهر؛ ارمنی bag ( ایوازیان، ص 21؛ آچاریان، ج 1، ص 373 ) با معانی تکه، بخش، سهم، میراث، با واژه گاهانی ga ¦ ba ، اسم خنثی به معنای بخش، بهر، برخ ( یسنا 51، بند 1؛ بارتولومه، ستون 952 ) و هندی باستان ga ¦ bha ، اسم مذکر به معنای بخش، ملک، بهر که در ترکیب ga ¦ mi - bha ¦ bhu ( مونیر ـ ویلیامز، ص 763، ذیل همین ترکیب؛ ترنر، ذیل ش 9430 ) به معنی قطعه زمین یا سهمی از ملک آمده است، برابر و همگی از ریشه باستانی bag * ( بخش کردن ) هستند که مصدر بَخْتَن در فارسی میانه و بخشیدن در فارسی نو به معنی بخش کردن از آن آمده است. نظیر همین گسترش معنایی در واژه عبری leq ¦ e ¤ h ( سهم، بخش ) که بعداً معنی کشتزار یافته ( و نباید با eqlum اَکّدی و حَقْل عربی به مفهوم مزرعه اشتباه شود ) و در ho klإros و tئmإros یونانی نیز دیده میشود ( ایرانیکا ، ذیل «باغ» ) ، وام واژه آرامی ¦ a ¦ g ¦ ba در تلمود به معنی زمین مشترک نیز از همین اصل است ( دالمان، ص 45 ) .
... [مشاهده متن کامل]
واژه رَز در فارسی نو و میانه به معنی تاکستان ( احتمالاً از ریشه raod ( اوستایی «روییدن» ) ، در گویشهای طبری و خوانساری و گویشهای شمال غربی ایران مرادف واژه باغ و به همین معنی به کار میرود و بهترین شاهد آن ترکیب «خرمه رز» به معنای باغ خرّم، و «رزان» به معنی باغها و درختستانها، در تاریخ طبرستان است ( ج 1، ص 72، 300؛ کیا، ص 238 ) . کاربرد ترکیب Dadbaka - bag در کنار Dadbaka - ras و اطلاق آنها به زمین قابل کشت در اسناد یونانی اورامان از کاربرد همزمان باغ و رز به یک معنی از روزگار باستان حکایت دارد. هزوارش رز در فرهنگ پهلوی به صورت کَرْما ( درعربی کَرْم ) و در اسناد اورامان ونسا آمده است ( آیلرز و مایرهوفر، ص 92، آیلرز و شاپکا، ص 379 ) . واژه ایرانی پالیز که در فارسی نو به معنای مزرعه صیفی کاری است و در اصل به معنای مطلق باغ به کار میرفته و به صورت فالیز معرب شده، از صورت اوستایی pairi - za ¦ dae ( و صورت مفروض فارسی باستان paridayda * ) است که وام واژه یونانی hت Parؤdeisos به معنای «آغل صحرایی چارپایان» بهشت و نیز «فردوس» عربی برگرفته از آن است.
منابع: ابناسفندیار، تاریخ طبرستان ، چاپ عباس اقبال، تهران 1320 ش؛ اوستا. یسنا. گاثاها، مجموعه اوستا، گاثاها: سرودهای زرتشت ، گزارش پورداود، تهران 1354 ش؛ ماریا ایوازیان، وام واژههای ایرانی میانه غربی در زبان ارمنی ، تهران 1371 ش؛ محمدصادق کیا، واژه نامه طبری ، تهران 1316 ش؛
H. Acharian, Haieren Armatakan Bar aran , Yerevan 1971; H. W. Bailey, Dictionary of Khotan Saka , London 1979; Ch. Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Strasburg 1940; E. Benveniste, Grammaire Sogdienne , 2. e Partie, Paris 1929; M. Boyce, A word list of Manichean Middle Persian and Parthian , Leiden 1977; G. Dalman, Aramجisch - Neuhebrجisches wخrterbuch , Frankfurt 1901; W. Eilers, M. Mayrhofer, "kurdisch bu ¦ z und die indogermonisehe "Buchen" - Sippe. . . ", Mitteilungen fدr Die Anthropologische Gesellshaft Wien , 92 ( 1962 ) ; W. Eilers, V. Schapka, "Mitteliranische Mundarten" aus der Sammlung W. Eilers 1: Die Mundart von Chunsar , Wiesbaden 1976; Encyclopaedia Iranica, s. v. "Ba ¦ g ¦ " ( by W. Eilers ) ; I. Gershevitch, A grammar of Manichean Sogdian , Oxford 1961; M. Monier - Williams, A Sanskrit - English dictionary , Oxford 1976; R. L. Turner, A comparative dictionary of The Indo - Aryan languages , London 1973.
/ ایرج پروشانی /
2 ) سابقه . باغ از دیرینهترین روزگار وجود داشته و در همه تمدّنها از جایگاه با اهمیتی برخوردار بوده است. در قصص راجعبه آدم و حوا، این دو از بدو ظهور در باغ بودهاند ( برای مثال رجوع کنید به سفر پیدایش، 2: 8؛ بقره: 35 ) . قدیمیترین اشارهها به باغهای جهان، در برخی منابع تمدنهای کهن، چون مصر و چین، دیده میشود. وجود باغ در مصر قدیم از نقشهای آثار باستانی آن سرزمین پیداست. در طیوه ( = طیبه/ تِبای/ تِب ) ، شهر قدیم و مشهور مصر، در نقشه باغی متعلق به چهارده قرن پیش از میلاد، حوضی دیده میشود منقّش به مرغان و پرندگان دریایی که گرداگرد آن نقشهایی از گیاهان و درختان میوهدار و نهالها و بوتههای گل وجود دارد ( برای آگاهی از سابقه باغ در ایران رجوع کنید به ادامه مقاله ) .
در عصر اسکندر مقدونی، باغسازی در یونان پیشرفت بسیار کرد و باغهای زیادی در سرزمینهای یونانی ساخته شد. رومیها با اقتباس از باغهای یونانی، چه در اطراف ساختمانهای قدیم و چه به صورت مجزا، باغهای بسیاری احداث کردند. باغهای شهر رُم، که اغلب اقتباس از طرح باغهای شرقی است، نشانه توجه به زیباییهای طبیعی و نیز رفاه و ثروت طبقات متمکّن رومی است؛ بویژه آنکه آب وهوای شبه جزیره ایتالیا و فراوانی آب برای رشد و پرورش گل و گیاه مساعد بوده است. بر دیوارهای کاخ پمپئی، منظرههای زیبایی از باغ با نقش و نگار و به رنگهای مختلف دیده میشود. همچنین در تالار وسیع زیرزمینی آن باغچهای ساخته بودند با دیوارهای منقش به منظرههایی از باغهای سرسبز با درختان گل و میوه و پرندههای زیبا.
در قرن سیزدهم میلادی مارکوپولو به چین رفته و تفرجگاههای قوبیلای قاآن را دیده است. معمولاً در چین باغ به طور طبیعی به وجود میآید، و تصویرهایی که نقاشان چینی با هنرنماییهای خاص خود کشیدهاند، زیبایی آنها را با جلوههای خاصی نشان میدهد. باغهای ژاپنی به تأثیر از هنر باغسازی چینی ساخته شده است.
منابع : رجوع کنید به بخش باغ در سرزمینهای اسلامی، منابع ذیل «ه ».
/ عبداللّه چغتایی ( با اندکی تلخیص از: د. اردو ) /
3 ) باغ در نظر مسلمانان. اهمیت باغ در زندگی گذشته . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)