بابک خرم دین

لغت نامه دهخدا

بابک خرم دین. یا خرمی [ ب َ ک ِ خ ُ ر رَ ]( اِخ ) ابن الندیم در الفهرست آرد: واقدبن عمرو تمیمی که تاریخ بابک کرده است گوید: پدر بابک روغنگری از مردم مدائن بود وقتی جلای وطن کرده به ثغر آذربایجان شد و در روستای میمذ به ده بلال آباد مسکن گزید بر پشت روغن می کشید و ازدهی بدهی بفروختن می برد تا اینکه بزنی بلایه شیفته گشت و با او دیری به ناشایست بگذرانید. روزی آن دو در بیشه دور از قریه به شراب و عشرت میگذاشتند زنان که به آب بردن بیرون شده بودند، آوازی نبطی بشنودند دنبال آواز بگرفتند و آن دو را در آنحال بیافتند و برآنان هجوم کردند و گیسوان زن را گرفته کشان بده بردند و بر سر جمع او را تفضیح و رسوا کردند سپس پدر بابک پیش پدر زن شد و دست او بخواست و بااو ازدواج کرد و بابک از این زن بزاد. پدر بابک را در یکی از سفرها بکوه سبلان با مردی نزاع درگرفت مرد او را با هوئی بزد مجروح کرد پدر بابک مرد را بکشت وخود او نیز از زخم باهو، پس از مدتی بمرد و مادر بابک بمزدوری دایگی کودکان میکرد تا بابک ده ساله شد وگاوهای ده بچرا می برد. روزی مادر به سراغ پسر رفت اورا زیر درختی برهنه به خواب قیلوله دید و در بن هر موی سر و سینه او خون یافت بابک بیدار گشت و بر پای ایستاد چون مادر پژوهش کرد اثری از خون بر تن پسر نیافت. مادر بابک گوید از آن روز دانستم که پسر مرا بزرگ کاری بطالع است. و باز واقدبن عمرو گوید بابک زمانی نیز در روستای سرات ستوربانی شبل بن المنقی الازدی می کرد و از شاگردان او طنبور نواختن می آموخت پس از آن به تبریز، شهری از اعمال آذربایجان شد و دو سال خدمت محمدبن رواد ازدی کرد سپس در هیجده سالگی به بلال آباد نزد مادر بازگشت و مقیم شد. واقدبن عمرو گوید درکوه بذ و کوههای دیگر پیرامون آن دو مرد توانگر از ملحدین متخرمین بودند یکی موسوم به جاویدان بن سهرک و دیگری مشهور به کنیت ابوعمران و میان آن دو برای ریاست حرمیان آن نواحی جدال و مشاجره ممتد بود و هریک از آندو میخواست به تنهائی دارای این مقام باشد و همه ساله به تابستان میان این دو جنگ درمی گرفت و به زمستان که برف گریوه و گردنه ها می بست از جنگ باز می ایستادند. جاویدان بن سهرک وقتی با دوهزار گوسفند به شهرزنجان که یکی از بلاد ثغور قزوین است رفت و گوسفندان خویش بدانجا بفروخت آنگاه که به خانه خویش به کوه بذ باز می گشت شبانگاه او را به روستای میمد برف دریافت او به ده بلال آباد پناه برد و از گزیر ده منزل خواست او در جاویدان به چشم حقارت دید و وی را به خانه ٔمادر بابک فرود آورد. زن را از تنگ دستی و فقر قوت شبانه نبود تنها آتشی برفروخت و بابک نیز به خدمت پرستاران و ستور جاویدان ایستاد و آب بدانان داد و ستوررا سیراب کرد جاویدان او را به خریدن طعام و شراب وعلف فرستاد و او بخرید و نزد او برد، جاویدان با اوبه سخن درآمد و او را با سوء حال و کندی و لکنت زبان زیرک و گربز و مزور یافت به مادر بابک گفت من از مردم کوه بذ هستم و مرا بدانجا مال و فراخی است بابک را به من ده تا به بذ برم و او را موکل اموال و ضیاع خویش کنم و هرماهه پنجاه درم مزد او ترا فرستم ، زن گفت من ترا مانند نیکمردان یافتم و نشان توانگری بر تو پیداست و دل من بر تو بیارامید پسر خویش ترا دادم چون رفتن خواهی او را با خویش ببر. چندی نگذشت که ابوعمران به جاویدان تاخت و میان آن دو جنگ درپیوست وابوعمران در جنگ کشته و جاویدان نیز در معرکه مجروح گشت و پس از سه روز بدان خستگی درگذشت. زن جاویدان از پیش ببابک شیفته بود و بابک نهانی با او می آرمید چون جاویدان بمرد زن بدو گفت جاویدان بمرد و من آوازمرگ او بلند نکردم تو مردی تیزهوش و زیرکی خویشتن را برای فردا آماده دار. صباح اینان را بر تو گرد کنم و چنین گویم که : دوش جاویدان گفت من امشب خواهش مردن دارم جان من از تن برآید و به بدن بابک درشده با روح او انباز گردد و بابک و شمایان بدانجا رسید که کس تاکنون نرسیده است. او را پادشاهی زمین دست دهد و گردنکشان را بکشد و دین مزدکی بازگرداند، خواران شما بدو ارجمندان و افتادگان ، بلندمرتبگان گردند. بابک به گفتار زن شادان و امیدوار و مهیا گشت. بامدادان زن لشکر و حشم جاویدان را گرد کرد. آنان گفتند از چه جاویدان بگاه مرگ ما را نخواند و وصیت خویش نگفت ؟ زن گفت سبب جز پراکندگی شما در خانه ها و قراء خود نبود ونیز بر شما از آز و فتنه شبانه عرب بیم داشت از اینرو با من پیمان کرد که بشما بازرسانم تا اگر خواهید بپذیرید و کار بندید، لشکریان گفتند پیمان او بازگوی چه هیچگاه به زندگی ما از فرمان او سر نپیچیدیم اکنون که بمرده است باز از امر بیرون نشویم. زن گفت اوبه گاه مردن گفت من هم امشب بخواهم مردن روان من ازقالب بیرون شود و به تن این جوان که غلام من است درآید و اندیشیده ام که او را بر یاریگران خویش سری دهم چون من بمیرم این پیام من بدانان بازرسان و بگوی آن کسی از شما که از این عهد سر باززند و راهی دیگر گیرد از دین بیرون شده باشد. همگان گفتند ما عهد او به باب این جوان بپذیرفتیم ، پس زن فرمان کرد تا گاوی بکشتند و پوست از وی باز کردند و پوست بگسترد و تشتی پراز شراب و نان بسیاری اشکنه کرده در کنار آن نهاد وحشم را یکان یکان بخواند و گفت پای بر پوست نه و پاره ای نان برگیر و در شراب فروزده بخور و بگوی ای روح بابک بتو گرویدم همچنانکه به روح جاویدان گرویده بودم و سپس دست بابک بدست گیر و دست دیگر بر سینه نه و دست او ببوس. همگان چنین کردند تا طعام و شراب آماده گشت و آنان را بخواند و بخوردن نشاند و خود بی پرده بنشست و بابک را بر بساط و طنفسه خود نزد خویش نشانید و چون سه گان سه گان بنوشیدند لاغی اسپرم برگرفت و ببابک داد و بابک اسپرم از دست او بستد و این نشان نامزدی زناشوئی باشد پس همه حاضران به علامت خرسندی از این مزاوجت برخاستند و دست به بر زدند و مسلمانان و موالی از حضار نیز چنین کردند. ( از الفهرست ابن الندیم صص 480 - 481 ). در زمان خلفای بنی عباس نیز مردی از عجم خروج کرده بابک نامش بوده و او را بابک خرم دین گفتندی از جانب خلیفه افسنتین ( افشین ) بحرب او مأمورشده و او را مغلوب کرده لقب این بابک خرم دین بوده که این دین را اختراع کرده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).بیشتر بخوانید ...

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بابک «خرّم دین»، پیشوای خرّم دینان در آذربایجان که در آغاز قرن سوم برضدّ خلافت عبّاسی شورش کرد.
درباره اصل و نسب او روایت قابل اعتمادی در دست نیست.
← اقوال در نسب بابک خرم دین
بابک، اندک زمانی پس از وصول به جانشینی جاویدان و ریاست خرّمیان، بر ضدّ خلافت عبّاسی شورید و بر قسمت مهمّی از آذربایجان شمالی و شرقی چیره شد.به گفته ابن ندیم، خرّمیان اهل قتل و جنگ و غصب اموال نبوده اند.مقدسی می نویسد که خرّمیان اصحاب ادیان دیگر را مُصیب می دانستند و از ریختن خون پرهیز داشتند مگر به هنگامی که عَلَم خلاف برافرازند.
علل شورش بابک خرم دین
برای شورش بابک می توان علل سیاسی و روحی و دینی و اقتصادی ذکر کرد.
← علل دینی شورش بابک
...

[ویکی فقه] بابک خرّم دین، پیشوای خرّم دینان در آذربایجان بود که در آغاز قرن سوم بر ضدّ خلافت عبّاسی شورش کرد. "خرم دینان" یا خردیه نام فرقه ای است که بعد از قتل ابومسلم بنای مخالفت را با خلفای عباسی در بلاد غربی و شمال غربی ایران مخصوصاً در آذربایجان گذاشتند.
خرم دینان مانند مزدکیان پیرو ثنویت بودند، یعنی به دو مبدا جهانی که عبارت از "روشنایی" و "تاریکی" است معتقد بودند، این آئین در بین طبقات فرودست رایج و مقبول بود
زرین کوب، عبدالحسین، روزگاران تاریخ ایران، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۳۳۹.
روایات مربوط به آئین و نسب دوران کودکی بابک متناقض می باشد، او روستازاده بود و در میان گروهی زندگی می کرد که با اعراب و آداب و رسوم و عقاید آنان دشمن بودند.
یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۷، ج۲، ص۵۴۰.
درباره اصل و نسب او روایت قابل اعتمادی در دست نیست. یک روایت در الفهرست
ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۴۱۶، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
...

دانشنامه آزاد فارسی

بابک خُرّم دین ( ـ۲۲۳ق)
بابک خُرّم دین
رهبر فرقۀ خرم دینان و انقلابی نامدار آذربایجان در دورۀ مأمون و معتصم، خلفای عَباسی. ابن ندیم از قول واقِد بن عَمرو تمیمی می نویسد: پدر بابک روغن فروشی از مداین بود که به آذربایجان آمد و در دهکدۀ بِلال آباد مِیمَد اقامت گزید. در یکی از سفرهایش به کوه سبلان به دست دشمنی قدیمی کشته شد. مادر بابک ناگزیر برای دایگی در خانه های مردم کار می کرد؛ در این هنگام در کوهستان بَذّ، در قلب آذربایجان، دو تن بر سر ریاست بر خُرم دینان با هم در ستیز بودند: یکی جاویدان پسر سَهرَک و دیگری به کنیۀ ابوعِمران. جاویدان استاد بابک بود. پس از چندی میان ابوعمران و جاویدان جنگ برخاست. ابوعمران در دم کشته شد؛ اما جاویدان از زخمی که برداشته بود پس از سه روز درگذشت. زن جاویدان موفق شد بابک را رئیس خرم دینان کند. برآمدن بابک را باید اوج رستاخیز سیاسی و مذهبی خرم دینان پرجنب وجوش و دیرپا به شمار آورد. سعید نَفیسی، بابک را اهل تَبریز دانسته است. بابک خود را خون خواه و کین ستان ابومسلم خراسانی معرفی می کرد. شماری بابک را شیعۀ علی بن ابی طالب (ع) و نهضت او را علوی پنداشته اند، در حالی که بابک خود از میان خرم دینان برخاسته و آرمان خود را در چارچوب آرمان خرم دینان تعریف کرده است؛ معمولاً نهضت خرم دینی با بابک خرم دین مترادف شده است. بابک کمابیش بیست سال با خلافت عباسی و حاکمیت بغداد در ستیز بود. گزارش طَبَری دربارۀ بابک، کهن ترین خبری است که از او در دست است. معتصم عباسی پس از رایزنی بر آن شد اَفشین را، که از ماوراءالنهر و یکی از سرداران خراسان بود، مأمور رویارویی با بابک کند؛ آن گاه او را با سپاه و سردارانی روانۀ آذربایجان کرد. افشین نخست در کوهستان های سر راه، دهقانی به نام مُحَمَد بن البَعیث را که با بابک در تفاهم بود مطیع خود کرد و سپس او را به همکاری علیه بابک برانگیخت. پس از نبردی دیگر میان سپاه دو طرف، خود بابک به میدان جنگ آمد. پس از جنگ و گریزهای بسیار، افشین کاری از پیش نمی برد و درمانده می شود؛ تا آن که خلیفۀ عباسی، سرداری ترک به نام بوغا خان را به نبرد بابک می فرستد و بوغا خان موفق می شود قلعۀ بابک را تصرف کند. سندباد یا سنباط اَرمنی، حاکم دست نشاندۀ خلیفۀ عباسی در اَرمنیه، به بابک پیام می فرستد که به او پناهنده شود. بابک به نزد سنباط ارمنی می رود؛ اما سنباط خیانت کرده و او را دست بسته تحویل خلیفۀ عباسی می دهد؛ و سرانجام شب پنج شنبه سوم صفر ۲۲۳ق پس از گذشتن چهار ماه از اسارت، بابک همراه برادرش به سامرِه نزد معتصم برده می شود و به فرمان خلیفۀ عباسی دست و پایش را می برند تا کشته شود.

پیشنهاد کاربران

بابک خرمدین از سرداران ایرانی بود که به دست افشین که اصالتی ترک داشت کشته شد.
منابع:
D. Pipes. Turks in Early Muslim Service — JTS, 1978, 2, 85—96. excerpt:"Although two classical sources claim him a Turk, he came from Farghana, an Iranian cultural region and was not usually considered Turkish"
...
[مشاهده متن کامل]

Sourdel, D. "The Abbasid Caliphate. " Pages 104 - 39 in P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and Bernard Lewis ( eds. ) , The Cambridge History of Islam, I. Cambridge: Cambridge University Press, 1970. Quote from Pg 125: "and finally of Mazyar, a local chieftain of Tabaristan, against whom the caliph sent the Turkish general Afshin, the conqueror of Babak"

سردار بزرگ و رهبر اصلی مبارزه آزادی خواهان ایرانی بر علیه خلافت اسلامی عباسی
سردار پاپک خرم دین::پاپک خرم آبادین
پاپک اهل شهر خرم آباد بود
پاپا::در زبان لری به پدر می گویند
در اصل نام پاپک بوده و بعداً به خرمدین شهره یافت و چون رهبر جنبش سرخ جامگان بوده و علیه اعراب عباسی قیام و پیکار داشته، تازیان او را بابک خرمدین نامیدند

بپرس