[ویکی فقه] اقرار اصحاب الجنة (قرآن). صاحبان باغ سوخته با مشاهده عذاب خداوند در دنیا به ستمگری و طغیان خویش اقرار کردند.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که اهل مکه هم مثل اصحاب باغ به گرسنگی مبتلا شدند. آن باغ باغی در دنیا بود و در یمن و نه فرسخی صنعاء قرار داشت که به آن رضوان می گفتند. عن الباقر (علیه السلام): «إن أهل مکة ابتلوا بالجوع کما ابتلی أصحاب الجنة وهی جنة کانت فی الدنیا، وکانت بالیمن یقال لها: الرضوان علی تسعة أمیال من صنعاء» انا بلونـهم کما بلونا اصحـب الجنة اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین(ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند.) فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون(امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند.) قالوا سبحـن ربنا انا کنا ظــلمین(گفتند: « منزه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!») قالوا یـویلنا انا کنا طـغین.((و فریادشان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم!)
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که اهل مکه هم مثل اصحاب باغ به گرسنگی مبتلا شدند. آن باغ باغی در دنیا بود و در یمن و نه فرسخی صنعاء قرار داشت که به آن رضوان می گفتند. عن الباقر (علیه السلام): «إن أهل مکة ابتلوا بالجوع کما ابتلی أصحاب الجنة وهی جنة کانت فی الدنیا، وکانت بالیمن یقال لها: الرضوان علی تسعة أمیال من صنعاء» انا بلونـهم کما بلونا اصحـب الجنة اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین(ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند.) فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون(امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند.) قالوا سبحـن ربنا انا کنا ظــلمین(گفتند: « منزه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!») قالوا یـویلنا انا کنا طـغین.((و فریادشان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم!)
[ویکی فقه] اقرار اصحاب الجنه (قرآن). صاحبان باغ سوخته با مشاهده عذاب خداوند در دنیا به ستمگری و طغیان خویش اقرار کردند.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که اهل مکه هم مثل اصحاب باغ به گرسنگی مبتلا شدند. آن باغ باغی در دنیا بود و در یمن و نه فرسخی صنعاء قرار داشت که به آن رضوان می گفتند. عن الباقر (علیه السلام): «إن أهل مکة ابتلوا بالجوع کما ابتلی أصحاب الجنة وهی جنة کانت فی الدنیا، وکانت بالیمن یقال لها: الرضوان علی تسعة أمیال من صنعاء» انا بلونـهم کما بلونا اصحـب الجنة اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین(ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند.) فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون(امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند.) قالوا سبحـن ربنا انا کنا ظــلمین(گفتند: « منزه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!») قالوا یـویلنا انا کنا طـغین.((و فریادشان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم!)
داستان اصحاب باغ
داستانی عبرت انگیز در سوره قلم به نام اصحاب الجنه (صاحبان باغ) آمده است. چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدری خیر و نیکوکار داشتند که دارای باغی سبز و خرم بود و همه ساله کارش این بود که در هنگام میوه چینی، فقرا و مساکین را از محصول باغ بهره مند می ساخت و سپس مصرف سالانه ی خود را برداشت می کرد. این عمل هم چنان ادامه داشت تا جایی که فقرا و مساکین روز شماری می کردند تا این موسم برسد.همان گونه که ذکر شد این مرد خیر این گونه رفتار می کرد؛ چرا که خود را شریک و سهیم فقرا می دانست. عاقبت وقتی این مرد بزرگ و دارای سعه صدر، دار فانی را وداع گفت، بعضی از فرزندانش که دارای صفت زشت خست و بخل بودند، بقیه ی وراث را هم تحریک کرده و گفتند: ما عائله مندیم و خود به محصول باغ نیازمندتریم. در نتیجه با هم تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهره مند می شدند، محروم سازند. خداوند می فرماید: آنان هم قسم شدند که صبح گاه میوه را بچینند؛ یعنی همه را خود بردارند؛ و هیچ استثناء نکردند.قرائن نشان می دهد خودشان آن چنان هم نیازمند نبودند بلکه به علت بخل این کار را کردند و حتی موقع تصمیم گیری و یا رفتن، انشاءا... هم نگفتند. خداوند هم از این حرکت آنان خوشش نیامد؛ از این رو شبانگاه که همه ی آن ها خواب بودند، و بلایی بر سر این باغ فرود آمد و همچون صاعقه ای تمام آن را سوزاند و چیزی جز مشتی زغال و خاکستر سیاه باقی نماند. خداوند با این داستان تکذیب گران نبوت رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله وسلم ) را که به آن جناب تهمت جنون می زدند، تهدید می کند.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که اهل مکه هم مثل اصحاب باغ به گرسنگی مبتلا شدند. آن باغ باغی در دنیا بود و در یمن و نه فرسخی صنعاء قرار داشت که به آن رضوان می گفتند. عن الباقر (علیه السلام): «إن أهل مکة ابتلوا بالجوع کما ابتلی أصحاب الجنة وهی جنة کانت فی الدنیا، وکانت بالیمن یقال لها: الرضوان علی تسعة أمیال من صنعاء» انا بلونـهم کما بلونا اصحـب الجنة اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین(ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند.) فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون(امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند.) قالوا سبحـن ربنا انا کنا ظــلمین(گفتند: « منزه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!») قالوا یـویلنا انا کنا طـغین.((و فریادشان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم!)
داستان اصحاب باغ
داستانی عبرت انگیز در سوره قلم به نام اصحاب الجنه (صاحبان باغ) آمده است. چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدری خیر و نیکوکار داشتند که دارای باغی سبز و خرم بود و همه ساله کارش این بود که در هنگام میوه چینی، فقرا و مساکین را از محصول باغ بهره مند می ساخت و سپس مصرف سالانه ی خود را برداشت می کرد. این عمل هم چنان ادامه داشت تا جایی که فقرا و مساکین روز شماری می کردند تا این موسم برسد.همان گونه که ذکر شد این مرد خیر این گونه رفتار می کرد؛ چرا که خود را شریک و سهیم فقرا می دانست. عاقبت وقتی این مرد بزرگ و دارای سعه صدر، دار فانی را وداع گفت، بعضی از فرزندانش که دارای صفت زشت خست و بخل بودند، بقیه ی وراث را هم تحریک کرده و گفتند: ما عائله مندیم و خود به محصول باغ نیازمندتریم. در نتیجه با هم تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهره مند می شدند، محروم سازند. خداوند می فرماید: آنان هم قسم شدند که صبح گاه میوه را بچینند؛ یعنی همه را خود بردارند؛ و هیچ استثناء نکردند.قرائن نشان می دهد خودشان آن چنان هم نیازمند نبودند بلکه به علت بخل این کار را کردند و حتی موقع تصمیم گیری و یا رفتن، انشاءا... هم نگفتند. خداوند هم از این حرکت آنان خوشش نیامد؛ از این رو شبانگاه که همه ی آن ها خواب بودند، و بلایی بر سر این باغ فرود آمد و همچون صاعقه ای تمام آن را سوزاند و چیزی جز مشتی زغال و خاکستر سیاه باقی نماند. خداوند با این داستان تکذیب گران نبوت رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله وسلم ) را که به آن جناب تهمت جنون می زدند، تهدید می کند.
wikifeqh: اقرار_اصحاب_الجنة_(قرآن)