افسوس

/~afsus/

مترادف افسوس: آوخ، آه، اسف، تاسف، تحسر، تلهف، حسرت، حیف، دریغ، واویلا، واحسرتا، هیهات

برابر پارسی: دریغا

معنی انگلیسی:
ah, alas, lament, woe, pity, regret, remorse, rue, shame, sorriness, [interj.] alas!

لغت نامه دهخدا

افسوس. [ اَ ] ( اِ ) فسوس. حسرت. دریغ. کلمه ایست که در وقت حسرت گویند. ( آنندراج ).در تأسف و حسرت استعمال شود. ( ناظم الاطباء ). دریغ و حسرت. اندوه. ( فرهنگ فارسی معین ). دریغ. حسرت. ندامت : افسوس که فلان مرد. ( از فرهنگ نظام ) :
آخر افسوس مان بیاید ازآنک
ملک در دست مشتی افسوسی است.
انوری.
|| بازی. ظرافت. سخر. لاغ. ( برهان ). سخریه. استهزاء. طنز. ( فرهنگ نظام ). به این معنی فسوس بی همزه آید. لطیفه. بذله. ظرافت. مضحکه. ( ناظم الاطباء ). طنز. تمسخر. بازی. ظرافت. ( آنندراج ). ریشخند. شوخی. سخریه. استهزاء. ( فرهنگ فارسی معین ). || ظلم. ستم. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). ظلم. ستم.تعدی. زبردستی. ( ناظم الاطباء ) :
ای صدر نائبی بولایت فرست زود
معزول کن معینک منحوس دزد را
زرهای بی شمار به افسوس می برد
آخر شماراو بکن از بهر مزد را
تا دیگران دلیر نگردند همچو او
فرمان من ببر بکش این زن بمزد را.
؟ ( از آنندراج ).
|| بیراهی. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). || خشم. غضب. || آزار. جفا. || غم. اندوه. محنت. دلگیری. || سهو. خطا. خیط. || نفرت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شهری قدیم در ایونیه واقع در ساحل دریای اژه . در آنجا معبد آرستیمس که در شمار عجایب سبعه عالم است بر پا بود و آن بدست ارستراتس سوخته شد . شورای افسس در ۴۳۱ . نسطوریوس را محکوم کرد . طبق روایات اسلامی غار اصحاب کهف در همین شهر بود .
فسوس: ظلم، ستم ، دریغ، حسرت، اندوه ، ریشخند، استهزائ، شوخی، سخریه ، افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
( اسم ) ۱ - دریغ حسرت اندوه . ۲ - ریشخند شوخی سخریه استهزا . ۳ - ظلم ستم .

فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - ریشخند، تمسخر. ۲ - دریغ ، حسرت . ۳ - ظلم ، ستم .

فرهنگ عمید

۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.
۲. [قدیمی] ریشخند، استهزا، سخریه.
۳. [قدیمی] ظلم، ستم: ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را زرهای بی شمار به افسوس می برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم الاطبا: لغت نامه: افسوس ).
۴. [قدیمی] مکروحیله.
* افسوس خوردن: (مصدر لازم ) حسرت خوردن، دریغ خوردن.

واژه نامه بختیاریکا

قیَهمَتُم با؛ لولُمَی ( رودُمَی )

دانشنامه عمومی

افسوس (شهر). اِفِسوس ( نیز اِفِسُس ) ( به یونانی: Έφεσος ) یکی از شهرهای ایونیا در آناتولی ( آسیای صغیر ) باستان بود که امروز ویرانه های آن به عنوان مرکز گردشگری و باستان شناسی در سه کیلومتری جنوب شهر سلجوک استان ازمیر کشور ترکیه قرار دارد. ویرانه های افسوس یکی از بزرگ ترین مجموعه های بر جای مانده از تمدن یونانیان در مدیترانه شرقی است.
جاذبه های گردشگری این شهر، همه ساله جهانگردان بسیاری را به این منطقه جذب می کند. «افسوس» میزبان یکی از هفت کلیسای آسیا در کتاب «مکاشفه یوحنا» در «عهد جدید» بوده است و شاید انجیل یوحنا در این محل به رشته تحریر درآمده باشد. همچنین بسیاری بر این باورند که «هفت خفتگان افسوس» ( در قرآن: أصحاب الکهف ) ، که مسلمانان آن ها را مقدس می دانند، در این شهر زندگی می کردند و در غاری نزدیک به آن، سال های بسیار به خواب رفته اند. [ ۱] کشف بسیاری از اسناد مربوط به مسیحیت و مذاهب پیشین، «افسوس» را در زمره مهم ترین بقایای تاریخی قرار داده است.
تخمین زده می شود که شهر افسوس در زمان رومیان بین ۳۳۶۰۰ تا ۵۶۰۰۰ نفر جمعیت داشته است؛ و سومین شهر بزرگ منطقه آناتولی بعد از شهرهای ساردیس و اسکندریه ترواس بوده است. [ ۲]
اِفِسوس یک واژه باستانی و به معنای شهر «ایزدبانوی مادر» است. [ ۳] این مکان نام خویش را از واژه باستانی هتیتی آپاشا گرفته است. از آنجا که یونانیها حرف «ش» را در زبان خود نداشتند و از این رو این نام در زبان ایشان از آپاشا به اِفِسوس مبدل گشت. اِفِسوس در زبان ترکی استانبولی «اِفِس» تلفظ می شود.
آپاشام یا اِفِسوس یکی از مراکز تجمع هیتی ها و تمدن میکنه ای بود و یکی از مهم ترین شهرهای آسیای کوچک بشمار می رفته که تاریخچه آن به ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می رسد. اولین بار در سال ۲۹۶ پ. م. محل این شهر توسط لیسیماخوس به مکان امروز منتقل گشته و به صورت بندری مهم متعلق به کشور پرگامون گردید.
تاریخچه باستان شناسی در شهر افسوس به سال ۱۸۶۳ میلادی بازمی گردد. در آن زمان باستان شناسی به نام جان ترتل وود، از سوی موزه بریتانیا مسوولیت کاوش در معبد آرتمیس را به عهده گرفت. در سال ۱۸۶۹ او موفق به کشف پیاده رویی از معبد شد. در سال ۱۸۷۴ اکتشافات متوقف گردید و بار دیگر توسط اتو بندورف که یک باستان شناس آلمانی بود در سال ۱۸۹۵ از سر گرفته شد.
باستان شناسان تخمین می زنند که تنها ۱۵ درصد از شهر باستانی افسوس کشف شده است و از زیر خاک بیرون آورده شده است. [ نیازمند منبع]
عکس افسوس (شهر)عکس افسوس (شهر)عکس افسوس (شهر)عکس افسوس (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اِفِسوس (Ephesus)
بقایای کتابخانه سلسوس، 115 میلادی
بندر باستانی یونانی در آسیای صغیر، مرکز یونانیان ایونی. معبد آرتمیس آن جا را گوتها ویران کردند (۲۶۲م). اِفِسوس که اکنون در ترکیه قرار دارد، از بزرگ ترین مکان های باستانی جهان است. پولُس حواری از آن جا دیدار کرد و مکتوبی برای مسیحیان آن منطقه نوشت. جمعیت اِفِسوس در قرن ۲م ۳۰۰هزار نفر بود. اِفِسوس در دوران حکومت سلاجقۀ روم نیز به حیات مدنی خود ادامه داد؛ تا آن که متروک شد.

جدول کلمات

دریغ

مترادف ها

regret (اسم)
افسوس، پشیمانی، تاسف، تاثر

pity (اسم)
افسوس، مروت، بخشش، رحم، ترحم، همدردی، مرحمت، حس ترحم

remorse (اسم)
پریشانی، افسوس، پشیمانی، ندامت، سرزنش وجدان

ah! (صوت)
اه، افسوس، اوخ

alas! (صوت)
اه، افسوس، دریغا

ay! (صوت)
اه، افسوس

aye! (صوت)
اه، افسوس

فارسی به عربی

آه , اسف , شفقة

پیشنهاد کاربران

با سلام . افسوس به معنی آه و تاسف خوردن، شبه جمله و قید تاسف می باشد
واژه افسوس
معادل ابجد 207
تعداد حروف 5
تلفظ 'afsus
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: apasōs, afsōs] ‹فسوس›
مختصات ( اَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'afsus
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
افسوس واژه ای پارسی است
با ئه فسوس کردی از یک خانواده و apʿsos ارمنی هم وام واژه ای از پارسی کهن است
Alas=افسوس
پشیمانی، حسرت
حیف
"افسوس" همان واژه "افسوز" است.
تکواژها"
1 - اف: پیشوندِ "اف" در واژگانی همچون افشردن، افکندن، افزودن و. . . که در زبان پارسی به دیسه یِ ( فِ ) نیز در آمده است. برای نمونه افشردن /فشردن، افسوس/فسوس
...
[مشاهده متن کامل]

2 - سوز: "سوز" بُن کنونیِ کارواژه "سوختن" است.
از همین واژه "افسوز" می توان به طور بازگشتی کارواژه " افسوختن" را پی گرفت.
همچنین "افسوزاندن"
واژگانی دیگر همچون "افسوخته" و. . .

افسوس در پهلوی با ریخت اپسوس apsōs بکار می رفته است به معنی ریشخند
افسوس:حسرت
معنی دریابد:بفهمد
پشیمانی، تاسف
تاسف - حسرت خوردن
واژه ی متاسف عربی است و گویا که افسوس که پارسی است می تواند جایش بنشیند:
متاسفانه کاسه شکست: افسوس که کاسه شکست.
افسوس
های
دریغ خواری
ریشخند
افسوس: اف نخست واژه همان پسوند اول کلمه اوستا بوده و ( ب ) امر در زبان فارسی کنونی است وسوس تحریف سوز می باشد زیرا کسی که افسوس می خورد مانند کسی است که در حسرت گذشته می سوزد
دریغ
حسرت خوردن

فیر
کسانی که افسوس را عربی می انگارند ، در باره واژه افسرده یا فسرده چی میگن؟
ندامت
پشیمانی ، ناراحتی

واه
اوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس