اعسار

/~e~sAr/

مترادف اعسار: افلاس، نیازمندی، ورشکستگی

لغت نامه دهخدا

اعسار. [ اِ ] ( ع مص ) نیازمند شدن و تنگ دست گردیدن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیازمند شدن و تنگ دست گردیدن و درویش شدن. ( آنندراج ). فقیر و تنگ دست شدن : اعسر الرجل ؛ اضاق و افتقر. ( از اقرب الموارد ). تنگ دست شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از متن اللغة ). || خواستن وام از غریم بوقت تنگدستی او. ( آنندراج )( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مطالبه کردن دین از مدیون بوقت تنگدستی او و مهلت ندادن او را تا توانگر گردد. ( از متن اللغة ). خواستن دین از بدهکار بهنگام تنگدستی او. ( از اقرب الموارد ). || بچه زادن دشوار گردیدن بر زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دشوارگردیدن زادن بچه بر زن. ( ناظم الاطباء ). دشوار گردیدن زاییدن بر زن ، چنانکه در وقت نفرین بر زن گویند: «اعسرت و آنثت ». و بهنگام دعا در حق وی گویند: «ایسرت و اذکرت ». ( از اقرب الموارد ). || بار ناگرفتن شتر ماده در سال نخست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باردار ناشدن ناقه در یک سال بی عقر.( از اقرب الموارد ). دشوار گردیدن زاییدن بر ناقه و باردار ناشدن او در یک سال. ( از متن اللغة ). || ( اِمص ) در تداول فارسی ، تنگ دستی. نیازمندی. فقر. ( از یادداشت های مؤلف ). || ( اصطلاح حقوق )ناتوان بودن شخصیت های حقیقی یا حقوقی از پرداخت دین یا محکوم ٌبه ، یا هزینه دادرسی غیرتجارتی. در عرف حقوق دانان اگر بازرگانی از پرداخت و انجام تعهدات خوددر موعد مقرر برنیامد و اسناد وی واخواست شد او را متوقف یا مفلس و ورشکسته گویند. و اگر افراد غیربازرگان بواسطه عدم کفایت دارایی یا عدم دسترسی بمال خود از پرداخت بدهی یا تأدیه هزینه دادرسی برنیایندآنان را معسر و آن حالت را اعسار گویند. چنانکه ماده 1 قانون اعسار مقرر میدارد: معسر کسی است که بواسطه عدم کفایت دارایی یا عدم دسترسی بمال خود قادر بتأدیه مخارج محاکمه یا دیون خود نباشد. و در اصطلاح فقیهان ، کسی را که دارایی به اندازه بدهی او نباشدمعسر خوانند و آن حالت را اعسار گویند و اگر حاکم شرع حکم بدین حالت داد آن شخص را مفلس گویند و خود حالت مذکور را افلاس نامند، بعبارت دیگر کسی که دارایی او به اندازه بدهی او نباشد دو حالت دارد یکی حالت پیش از ثبوت آن حالت نزد حاکم شرع که آنرا اعسار گویند و دیگر حالت وی پس از ثبوت که آنرا افلاس گویند.

فرهنگ فارسی

تنگدست شدن، نیازمندشدن، بسختی افتادن، دراصطلاح فقه عبارت است ازعاجزبودن ازادائ دین بواسطه فقروتهیدستی
۱ - ( مصدر ) درویش شدن تنگ دست شدن ۲ - ( اسم ) تنگ دستی درویشی : عرضحال اعسار داد .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تنگ دست شدن . ۲ - ( اِمص . ) تنگ دستی .

فرهنگ عمید

۱. (حقوق ) عاجز بودن از ادای دین به واسطۀ فقر و تهیدستی.
۲. [قدیمی] تنگدست شدن، نیازمند شدن، به سختی افتادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ناتوانی در پرداخت بدهی به دلیل تنگ دستی و فقر را اِعسار می گویند و فقها از آن در بابهای تفلیس، قضاء و شهادات بحث کرده اند.
واژه اعسار از ریشه «ع ـ س ـ ر» به معنای دشواری، شدت و تنگ دستی و در اصطلاح فقهی، ناتوان شدن مدیون از ادای دین خود بر اثر تنگ دستی است.
معنای افلاس
واژه «اِفلاس» نیز به اعسار نزدیک و بدین معناست که شخص، مال قابل توجهی نداشته باشد.
معسر
به فرد مبتلا به اعسار «مُعْسِر» می گویند.
مفلِس و مفلَّس
...

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
ناتوانی مدیون از پرداخت بدهی خود
واژه اعسار از ریشه «ع س ر» به معنای دشواری، شدت و تنگدستی و در اصطلاح فقهی، ناتوان شدن مدیون از ادای دین خود بر اثر تنگدستی است. واژه «اِفلاس» نیز به اعسار نزدیک و بدین معناست که شخص، مال قابل توجهی نداشته باشد. فقیر و معسر را «مُفْلِس» نیز می نامند.
در صورتی که معسر (مفلِس) از سوی حاکم از تصرف در اموال جدیدی که بدست می آورد، ممنوع شود. او را «مفلَّس» می خوانند. به نظر برخی حدّ اعسار این است که شخص، مالی بیش از نفقه خود و افراد واجب النفقه اش نداشته باشد. برخی دیگر بر آن اند که وی باید هیچ مالی نداشته باشد. صریح ترین آیه مربوط به اعسار، 280 سوره بقره/2 است که از معسر به «ذوعُسْرَة» تعبیر کرده است. قرآن در این آیه به برخی احکام اعسار از جمله مهلت دادن معسر و ابرای دین او اشاره کرده است؛ همچنین فقیهان با استناد به آیه مذکور و عموم آیاتی دیگر مباحث و احکام دیگری را در رابطه با اعسار مطرح کرده اند.
فقهای شیعه و اهل سنت به استناد آیه 280 سوره بقره/2 که دستور مهلت دادن به معسر تا حصول گشایشی در وضع اقتصادی او می دهد: «و اِن کانَ ذو عُسرَة فَنَظِرَةٌ اِلی مَیسَرَة» به وجوب مهلت دادن به معسر حکم کرده اند؛ خواه اعسار او با بیّنه ثابت شود یا با حکم حاکم.
نظر مشهور در فقه شیعه و اهل سنت آن است که حکم مزبور عام است و شامل همه دیون می شود؛ ولی برخی فقها و مفسّران گفته اند که این حکم ویژه قرض ربوی است که گرفتن افزوده ربا در آیات پیشین تحریم شده و در اصل قرض و سرمایه، دادنِ مهلت واجب گردیده است؛ ولی در دیون دیگر مهلت داده نمی شود بلکه مدیون زندانی می شود.
از جمله ادلّه آنان آیه 58 سوره نساء/4 است که در آن خداوند به بازپس دادن امانتها به اهلش فرمان داده است: «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَمنتِ اِلی اَهلِها» لیکن برخی این آیه را مربوط به اعیان موجود نزد دیگری می دانند؛ نه دیونی که بر ذمه دیگری است. برخی نیز گفته اند: وجوب مهلت دادن به معسر در قرض ربوی، از آیه استفاده می شود و در دیون دیگر با قیاس و الغای خصوصیت.
همچنین برای حرمت زندانی کردن معسر به آیه 280 سوره بقره/2 استناد شده است. افزون بر این، با اثبات اعسارِ شخص مدیون، مطالبه کردن دین از او و ملازمت و همراهی دائمی با او برای گرفتن طلب، حرام است. برخی از فقهای امامی بر آن اند که به موجب آیه فوق، اگر معسر دارای حرفه ای باشد، کسب کردن بر او واجب نیست زیرا مقتضای مهلت دادن به او چنین است؛ ولی بسیاری از فقها گفته اند: کسی که قادر به تحصیل مال باشد، معسر به شمار نمی رود تا مشمول حکم آیه شریفه گردد پس مقصود آیه، مهلت دادن افراد ناتوان از کسب مال است. برخی احادیث نیز این نظر را تأیید می کند.

[ویکی فقه] اعسار (فقه). ناتوانی در پرداخت بدهی به دلیل تنگ دستی و فقر را اِعسار می گویند و فقها از آن در بابهای تفلیس، قضاء و شهادات بحث کرده اند.
واژه اعسار از ریشه «ع ـ س ـ ر» به معنای دشواری، شدت و تنگ دستی
لسان العرب، ج۹، ص۲۰۲.
واژه «اِفلاس» نیز به اعسار نزدیک و بدین معناست که شخص، مال قابل توجهی نداشته باشد.
معسر
به فرد مبتلا به اعسار «مُعْسِر» می گویند.
مفلِس و مفلَّس
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِعْسار
تنگدستی و ناتوانی شخص در پرداخت هزینه دادرسی یا دین، به نحوی که در اثر عدم کفایت دارایی یا عدم دسترسی به اموالش، به طور موقت، قادر به پرداخت هزینه دادرسی یا دیون خود نباشد. (ماده ۵۰۴ آئین دادرسی مدنی) چنین شخصی را مُعسِر گویند، کسی که مدعی اعسار است باید مراتب را به دادگاه اعلام و ادله و مدارک و شهود خود را اقامه کند و اگر دادگاه آن ها را مکفی بداند حکم به اعسار او صادر می نماید. از تاجر دادخواست اعسار پذیرفته نمی شود. تاجری که مدعی اعسار است، باید برابر مقررات قانون تجارت دادخواست ورشکستگی بدهد. (← ورشکستگی) اگر شخص مُعسر، بعداً از اعسار خارج شود و متمکن گردد، هزینه دادرسی از او وصول می شود (ماده ۵۰۴ـ ۵۱۱ـ ۵۱۴ آئین دادرسی مدنی؛ نیز قانون اعسار مصوب ۱۳۱۳).

مترادف ها

insolvency (اسم)
درماندگی، اعسار، عجز از پرداخت دیون

insolvence (اسم)
درماندگی، اعسار، عجز از پرداخت دیون

فارسی به عربی

افلاس

پیشنهاد کاربران

دربرابراین واژه تازی می توان واژه پارسی، ناداری رابه کاربرد
تنگ دستی، ورشکستگی
تنگدست. نیازمند. در حقوق یعنی کسی که در قبال پرداخت بدهی خود تنگدست می باشد ودراصطلاح اعسار از محکوم به
تنگدستی

بپرس