استعاره

/~este~Are/

مترادف استعاره: اشاره، ایما، تعریض، تلمیح، تمثیل، رمز، کنایه

برابر پارسی: مانندگویی

معنی انگلیسی:
metaphor, figure of speech, image, trope, imagery

لغت نامه دهخدا

( استعارة ) استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] ( ع مص ) استعارت. بعاریت خواستن چیزی را. ( منتهی الارب ). عاریت خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن. انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. ( منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی الحقیقة فی الشی للمبالغة فی التشبیه مع طرح ذکر المشبه من البین ، کقولک : لقیت اسداً و انت تعنی به الرجل الشجاع. ثم اذا ذکر المشبه به مع ذکر القرینة یسمّی استعارة تصریحیة و تحقیقیة نحو: لقیت اسداً فی الحمام. و اذا قلنا المنیة ای الموت انشبت ای علقت اظفارها بفلان ، فقد شبهنا المنیة بالسبع فی اغتیال النفوس ای اهلاکها من غیر تفرقة بین نفاع و ضرار فاثبتنا لها الاظفار التی لایکمل ذلک الاغتیال فیه بدونها تحقیقاً للمبالغة فی التشبیه فتشبیه المنیة بالسبع استعارة بالکنایة و اثبات الاظفار لها استعارة تخییلیة و الاستعارة فی الفعل لاتکون الا تبعیة کنطقت الحال. ( تعریفات جرجانی ).
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استعارة؛ در لغت بعاریت خواستن چیزی و نزد فارسیان عبارتست از اضافت مُشبّه ٌبه به مشبه. و این خلاف اصطلاح عربیان است ( ؟ ). و این بر دو گونه است : یکی حقیقت ، دوّم مجاز. حقیقت آن است که مستعار و مستعارٌمنه ثابت و معلوم باشند و آنرا بر دو نَمَط یافته اند: یکی ترشیح ، دوّم تجرید. ترشیح آنست که مستعار و مستعارٌمنه ثابت و معلوم باشند و لوازم جانبین را رعایت کنند. مثاله شعر:
ای شاه سخنوران گر از تیغ زبان
تو کام براندی و جهان بگرفتی...
تیغ مستعار است و زبان مستعارٌمنه. و رعایت لوازم تیغ و زبان نیز کرده است. و تجرید آنست که بیک جانب رعایت لوازم کنند و یکی از موجودات یعنی از اعیان باشد، دوّم از اعراض. مثاله شعر:
زآن شکّر لب که خوردنی نیست
هرلحظه خوریم زهر غُصّه.
شکر مستعار است و لب مستعارٌمنه. اینجا رعایت شکر کرده و غُصّه از اعیان نیست که خورده شود و رعایت غُصّه هیچ نکرده. و مجاز آن است که مشبه ٌبه و مُشبَّه هر دو عرض باشند یعنی محسوس حواس ظاهره. و یا آنکه از متصورات باشند یعنی محسوس حواس باطنه. و یا یکی عرض باشد و دوّم متصور. مثاله شعر:
هر جا که کسیست در جهان خواهم کشت
تا کس سخن عشق نیارد بزبان.
سخن عَرَض است و عشق از آنهاست که آنرا در ذهن تصوّر کنند و سخن و عشق نیز از متصوّرات است که در خارج وجودی ندارند. بدانکه آنچه اینجا از تعریف حقیقت و مجاز ذکر کرده شده بر اصطلاح پارسیانست. و این را مولانا فخرالدّین قواس در کتاب خود آورده است. و این نیز مخالف عربیان است. کذا فی جامعالصّنایع. || و الاستعارة عند الفقهاء و الاصولیین عبارة عن مطلق المجاز بمعنی المرادف له. و فی اصطلاح علماء البیان عبارةعن نوع من المجاز، کذا فی کشف البزدوی و چلبی المُطول. و ذکر الخفاجی فی حاشیة البیضاوی فی تفسیر قوله تعالی : ختم اﷲ علی قلوبهم و علی سمعهم ( قرآن 7/2 ). استعارة تستعمل بمعنی المجاز مطلقاً و بمعنی مجاز علاقة المشابهة، مفرداً کان او مرکّباً. و قد تخص بالمفرد منه. و تقابل بالتمثیل حینئذ کما فی مواضع کثیرة من الکشاف. و التمثیل و ان کان مطلق التّشبیه غلب علی الاستعارة المرکبة. و لامشاحة فی الاصطلاح - انتهی کلامه. و القول بتخصص الاستعارة بالمفرد قول الشیخ عبدالقاهر و جاراﷲ. و امّا علی مذهب السّکّاکی فالاستعارة تشتمل التمثیل. و یقال للتمثیل استعارة تمثیلیة. کذا ذکر مولانا عصام الدّین فی حاشیة البیضاوی. و قد مرّ فی لفظ المجاز ما یتعلّق بذلک. قال اهل البیان : المجاز ان کانت العلاقة فیه غیر المشابهة فمجاز مرسل و الاّ فاستعارة. فالاستعارة علی هذا و هو اللّفظ المستعمل فیما شبه بمعناه الاصلی ای الحقیقی. و لما سبق فی تعریف الحقیقة اللّغویة ان استعمال اللّفظ لایکون الاّ بارادة المعنی منه ، فاذا اطلق نحو المشفر علی شفة الانسان و ارید تشبیهها بمشفر الابل فی الغلظ فهو استعارة و ان ارید انّه اطلاق المقید علی المطلق کاطلاق المرسل علی الانف من غیر قصد الی التشبیه فمجاز مرسل. فاللّفظالواحد بالنسبة الی المعنی الواحد یجوز ان یکون استعارة و ان یکون مجازاً مرسلاً باعتبارین و لایخفی انک اذا قلت رأیت مشفر زید و قصدت الاستعارة و لیس مشفره غلیظاً فهو حکم کاذب. بخلاف ما اذا کان مجازاً مرسلاًو کثیراً مایطلق الاستعارة علی فعل المتکلّم اعنی استعمال اسم المشبه به فی المشبّه. و المراد بالاسم ما یقابل المسمّی اعنی اللّفظ لا ما یقابل الفعل و الحرف.فالاستعارة حینئذ تکون بمعنی المصدر. فیصح منه الاشتقاق. فالمتکلم مستعیر و اللفظ المشبّه به مستعار و المعنی المشبّه به مستعارمنه و المعنی المشبّه مستعارله. هکذا فی الاطول و اکثر کُتب هذا الفن . و زاد صاحب الکشف البزدوی مایقع به الاستعارة و هو الاتصال بین المحلین. لکن فی الاتقان ، ارکان الاستعارة ثلاثة مستعار وهو اللفظ المشبّه به و مستعارمنه و هو اللفظ المشبه و مستعارله و هو المعنی الجامع و فی بعض الرسائل : المستعارمنه فی الاستعارة بالکنایة هو المشبه علی مذهب السّکاکی - انتهی. ثم قال صاحب الاتقان بعد تعریف الاستعارة بما سبق : قال بعضهم حقیقة الاستعارة ان تستعارالکلمة من شی معروف بها الی شی لم یعرف بها. و حکمة ذلک اظهار الخفی و ایضاح الظّاهر الّذی لیس بجلی او حصول المبالغة او المجموع. مثال اظهار الخفی : و انّه فی اُم الکتاب ( قرآن 4/43 ). فان حقیقته و انّه فی اصل الکتاب. فاستعیر لفظ الاُم للاصل ، لان الاولاد تنشاء من الاُم کما تنشاء الفروع من الاصول و حکمة ذلک تمثیل ما لیس بمرئی حتی یصیر مرئیاً فینتقل السّامع من حدّالسّماع الی حدّالعیان و ذلک ابلغ فی البیان. ومثال ایضاح ما لیس بجلی لیصیر جلیاً: و اخفض لهما جناح الذل ( قرآن 24/17 ). فان المراد منه امرالولد بالذّل لوالدیه رحمةً. فاستعیر للذل اولاً جانب ثم للجانب جناح ای اخفض جانب الذل ، ای اخفض جانبک ذُلاً. وحکمة الاستعارة فی هذا جعل ما لیس بمرئی مرئیاً، لاجل حسن البیان. و لمّا کان المراد خفض جانب الولد للوالدین بحیث لایبقی الولد من الذل لهما و الاستکانة متمکناً، احتیج فی الاستعارة الی ما هو ابلغ من الاولی. فاستعیر لفظ الجناح لما فیه من المعانی التی لاتحصل من خفض الجانب. لان من یمیل جانبه الی جهة السفل ادنی میل صدق علیه انّه خفض جانبه و المراد خفض یلصق الجنب بالارض و لایحصل ذلک الا بذکر الجناح کالطائر. و مثال المبالغة: و فجرنا الارض عیوناً. ( قرآن 12/54 )؛ ای فجرنا عیون الارض و لو عبر بذلک لم یکن فیه من المبالغة ما فی الاول المشعر بان الارض کلها صارت عیوناً - انتهی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن . ۲ - یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعار. مصرحه است و اگر عکس شود استعار. مکنیه

فرهنگ معین

(اِ تِ رِ ) [ ع . استعارة ] (مص م . ) به عاریت گرفتن .

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در بدیع، استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خودش بر سبیل تشبیه یعنی آوردن مشبه یا مشبهٌ به در کلام و حذف طرف دیگر، مانندِ این جمله: ماهی را دیدم سر از دریچه بیرون کرد. &delta، ماه در این جمله به جای کلمۀ محبوب، معشوق، یا زنی زیبا به کار رفته است.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] عاریت گرفتن، قرض گرفتن.

فرهنگستان زبان و ادب

{metaphor} [زبان شناسی] آرایه ای زبانی که در آن واژه یا عبارتی که معمولاً برای دلالت بر شیء یا عملی به کار می رود، به شیء یا عملی دیگر اطلاق می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِستعاره یعنی اصطلاحی در علم بیان، نوعی مجاز لغوی با علاقه مشابهت است.
استعاره از ریشه «ع -و -ر» گرفته شده و به معنای عاریه خواستن و عاریه گرفتن است. این واژه، از اصطلاحات علم بیان است.
از نخستین مسائل علوم بلاغت
استعاره از نخستین مسائل علوم بلاغی است که مورد توجّه مفسّران قرار گرفت و نخست از دامن مباحث مربوط به دفع شبهات از قرآن و اعجاز قرآن برخاست.
تعریف استعاره
در تعریف استعاره گفته اند: کاربرد لفظ در معنای غیر حقیقی آن همراه با علاقه تشابه میان معنای حقیقی و مجازی و قرینه ای که مانع از اراده معنای حقیقی می شود. در حقیقت، استعاره نوعی مجاز لغوی است که علاقه آن مشابهت باشد و گاه از آن به «مجاز استعاری» تعبیر می کنن،د در برابر مجاز مرسل، و آن مجازی است که علاقه آن غیر مشابهت باشد؛ برای مثال، کسی که انسان شجاعی را در مدرسه دیده است و می گوید: «رأیت اسداً فی المدرسه» لفظ «اسد» را که نام شیر است به معنای مرد شجاع به کار برده است و رابطه میان معنای حقیقی (شیر) و معنای مجازی (انسان شجاع) شباهت است. گوینده، آن مرد شجاع را در ذهن خود به شیر تشبیه، آنگاه نام شیر را به صورت استعاره بر او اطلاق کرده است، ازاین رو استعاره را تشبیه مختصر نیز نامیده اند؛ یعنی تشبیهی که یکی از دو رکنش (مشبّه یا مشبّهٌ به) حذف شده باشد. این تعریف از استعاره از زمان عبدالقاهر جرجانی رایج و ازسوی دانشمندان پس از وی، حدود آن به طور روشن و مشخّص بیان شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

اِستعاره
(در لغت به معنی عاریت خواستن) اصطلاحی در علم بیان، آوردن چیزی در کلام به جای چیز دیگر، به اعتبار شباهتی که بین آن دو چیز وجود دارد. مثلاً، به جای جملۀ «پهلوان وارد میدان شد»، بگوییم «شیر وارد میدان شد»، یعنی انگار واقعاً شیری وارد میدان شده است و گوینده از گفتن چنین تعبیری می خواهد بگوید که پهلوانی که از او یادشده در قدرت و رزم آوری درست مانند شیر است. تفاوت تشبیه و استعاره نیز از همین جاست که در تشبیه، گوینده می خواهد بگوید که چیزی شبیه چیز دیگری است (تشبیه: (فرمول ۱))، اما در استعاره گوینده می خواهد بگوید که این چیز همان چیز است (استعاره: A=B).
فرمول ۱:
در ساختار، استعاره تشبیهی است که ادات تشبیه در آن به کار نرود، یعنی به جای این که بگویند «چشم او مثل نرگس است»، بگویند «نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان» (حافظ). اجزای استعاره عبارت اند از ۱. مستعارٌله که معنای حقیقی و متعارف لفظ است و در تشبیه معادل مشبه است؛ ۲. مستعارٌمنه، لفظی است که در معنای غیرحقیقی خود به کار رفته و در تشبیه معادل مشبهٌ به است؛ ۳. جامع که دلیل شباهت و یکسانیِ دو طرف استعاره است و در تشبیه معادل وجه شبه است؛ ۴. مستعار، لفظی است که در آن استعاره صورت گرفته باشد. در میان انواع مجاز، می توان گفت که استعاره مربوط به زبان ادبی است و در زبان عادی و روزمره مرسوم نیست. استعاره انواعی دارد که در ذیل می آید.

مترادف ها

metaphor (اسم)
کنایه، تشبیه، استعاره، صنعت استعاره

conceit (اسم)
غرور، خود رایی، خود سری، خود بینی، استعاره

simile (اسم)
تشبیه، استعاره، تشابه، صنعت تشبیه

trope (اسم)
استعاره

conceited (صفت)
متکبر، استعاره

فارسی به عربی

استعارة , مغرور

پیشنهاد کاربران

استعاره: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
هنگار hangār ( مانوی )
استعاره: کنایه
واژه استعاره
معادل ابجد 737
تعداد حروف 7
تلفظ 'este'āre
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [عربی: استعارَة] ‹استعارت›
مختصات ( اِ تِ رِ ) [ ع . استعارة ] ( مص م . )
آواشناسی 'este'Are
...
[مشاهده متن کامل]

الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

نماد
استعاره. ( ا. ع. ) . بسیاری بر اساس گفته ارسطو استعاره را همان تشبیه می دانستند که ادات آن حذف شده باشد و این تعریف را ادیبان غربی هم مورد استفاده قرار داده اند و نویسندگان دوره اسلامی با تقسیم تشبیه به تشبیه تام و محذوف، استعاره را همان تشبیه محذوف دانسته اند که فقط مشبه به در آن ذکر می شود. بعضی دیگر از عالمان علوم بلاغت بر این اساس که دلالت استعاره عقلی است، آن را از انواع مجاز به حساب آورده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

قدیمی ترین تعریف استعاره به مفهوم رایج را جاحظ بیان کرده است، که در کتاب «البیان و التبیین» آورده است که:
استعاره نامیدن چیزی است به نامی جز نام اصلی اش، هنگامی که جای آن چیز را گرفته باشد.
ارکان استعاره
1ـ مستعارمنه ( مشبه به ) : معنای اولیه و ظاهری.
2ـ مستعارله ( مشبه ) : معنای باطنی و مورد نظر شاعر.
3ـ جامع ( وجه شبه ) : ارتباط میان واژه اولیه و واژه مورد نظر.
4ـ مستعار: لفظی که در آن استعاره شده است.
مثلاً در این بیت:
ای که بر مه کشی از عنبر سارا
چوگان مضطرب حال مگردان! من سرگردان را

در این بیت، مه "مستعارمنه" است. روی یار که به ماه تشبیه شده "مستعارله" است. "جامع" زیبایی و درخشندگی است؛ که باعث تشبیه روی دلدار به ماه شده است و لفظ "مه" مستعار است.

انواع استعاره از لحاظ وجود مشبه­به
1. استعاره مصرحه:
استعاره مصرّحه ( تحقیقیه ) : اگر از کل تشبیه فقط "مشبه­به" بماند استعاره را مصرحه یا آشکار می­گویند؛ که خود بر چندین قسم است: ( استعاره مصرحه مجرده، استعاره مصرحه مطلقه، استعاره مصرحه مرشحه، استعاره اصلیه و تبعیه، استعاره نزدیک و استعاره دور، وفاقیه و عنادیّه از انواع دیگر استعار ه مصرحه میباشد ) .
ا. استعاره مصرحه مجرده: مشبه­به + صفات یا اجزاء مشبه ( یعنی در کلام مشبه­به با ملائمات مشبه همراه است ) .
ب. استعاره مصرحه مطلقه: مشبه­به+ صفات یا اجزاء مشبه و مشبه­به ( یعنی مشبه­به را ذکر کنیم و با ان هم از ملائمات مشبه­به و هم از ملائمات مشبه چیزی بیاوریم ) .
ج. استعاره مصرحه مرشحه: مشبه­به + صفات یا اجزاء همان مشبه­به ( یعنی مشبه­به را همراه با یکی از ملائمات خود ان مشبه­به ذکر
از لعل تو گریابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد ( حافظ )
لعل، استعاره آشکار از لب سرخ یار است، زیرا حافظ به قرینه از آن زنهار خواسته.
د . استعاره اصلیه و تبعیه:
اصلیه: هر گاه اسم یا گروه اسمی، استعاره واقع شوند، استعاره را اصلیه میگویند:
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می­کند شب همه شب دعای تو

"گل خوش نسیم" استعاره از معشوق و بلبل استعاره از عاشق است.

استعاره تبعیه: اگر صفت و فعل استعاره شوند، استعاره را تبعیه گویند.
تا بماند جانت خندان تا ابد
همچو جان پاک احمد بااحد ( مولوی )
در این بیت "خندان" که صفت است، استعاره از شادابی و با طراوت بودن است.

ه . استعاره آشنا و شگفت
استعاره نزدیک و آشنا: در این استعاره به راحتی می توان به جامع ( وجه شبه ) پی­برد.
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که بر مردم هشیار چه کرد
دراین بیت، نرگس استعاره­ای آشکار از چشم است.

استعاره دور و شگفت: استعاره­ای است که جامع دیریاب باشد:
دل به می دربند تا مردانه وار
گردن سالوس و تقوا بشکنیم ( حافظ )
شاعر در عالم خیال سالوس و تقوا را به صورت انسان یا حیوان مجسم کرده است.

و . استعاره وفاقیه و عنادیه
استعاره وفاقیه: استعاره­ای که گرد آوردن و جمع بین مشبه و مشبه­به در آن ممکن باشد:
"مرده را اگر بیاموزی و راه بنمایی زنده خواهد شد".
استعاره عنادیه: عکس وفاقیه است، یعنی آوردن مشبه و مشبه­به بصورت یکجا ممکن نباشد:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
در این بیت، استعاره عنادیه روی داده است؛ زیرا تبریک به مناسبت آمدن غم، که هر دو در یکجا نمی­گنجد.

2. استعاره مکنیّه ( تخییلیّه )
هر گاه از ارکان تشبیه، فقط مشبه با یکی از لوازم مشبه­به بیاید؛ استعاره مکنیّه است. که اگر "مشبه­به" حذف شده، جاندار یا انسان باشد، استعاره مکنیه، "تشخیص" یا "شخصیت بخشی" است و اگر "مشبه­به" حذف شده، جاندار نباشد استعاره، فقط مکنیّه است:
تو را از کنگره عرش می­زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است ( حافظ )
مشبه­به "قصر" است که غیر جاندار و از لوازم کنگره عرش می­باشد.
- استعاره مکنیه ( تشخیص ) :
به چشم عقل در این راهگذار پر آشوب
نگر که کار جهان بی­ثبات و بی­محل است ( حافظ )
مشبه­به "انسان" است و جاندار؛ و چشم از لوازم و ملائمان انسان می­باشد.
استعاره دارای اقسامی است:
1 - استعارۀ مفرد: مستعارِ آن یک کلمه است، اعمّ از کلمۀ مفرد یا کلمۀ مرکّب، در مثال بالا، «نرگس» کلمۀ مفرد و «گل زرد»، کلمۀ مرکّب است.
2 - استعارۀ مرکّب: مستعار آن یک جمله می باشد، مانند «هزاران نرگس از چرخِ جهان گرد فرو شد» به جای «شب به پایان رسید» و «برآمد یک گلِ زرد» به جای «خورشید طلوع».
3 - استعارۀ مَکنیّه: مستعارٌله ( مشبّه ) را همراه با یکی از لوازم یا ملایماتِ مستعارٌمنه ( مشبّه به ) ذکر، و مستعارٌمنه را اراده می­کنند. مانند:
ارغوان جـامِ عقـیقی به سمن خواهـد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد
( حافظ )
که در آن مستعارٌله ( نرگس ) ، با کلمۀ «چشم» که از لوازم مستعارٌمنه ( انسان ) است، همراه شده است.
4 ـ استعارۀ مُصَرَّحه: مستعارٌمنه ( مشبّه به ) را ذکر و از آن مستعارٌله ( مشبَّه ) را اراده می­کنند، مانند «نرگس» و «گل زرد» در بیت فوق.
5ـ استعارۀ مرکّب: صورتی را که منتزع از امور متعدّد باشد . . .

بپرس