[ویکی فقه] ابوحًنیفه، نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه بن هرمز (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م)، امام، فقیه و متکلم نام دار کوفه و پایه گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت.
حنفیان ابوحنیفه را “امام اعظم” و “سراج االائمه” لقب داده اند.
خاندان
اتفاق منابع بر آن است که ابوحنیفه خود در خانواده ای مسلمان شهر کوفه نشأت یافته است، ولی درباره گرویدن پدرانش به اسلام، بین روایات، ناهم گونی دیده می شود.بر پایه کهن ترین منابع شرح حال ابوحنیفه، خاندان او با طایفه بنی تَیم الله بن ثعلبه از قبیله رَبیعه، یکی از شاخه های مهم قبیله بزرگ بکر بن وائل نسبت ولاء داشت. در برخی از منابع به گونه ای روشن تر یاد شده که ثابت پدر ابوحنیفه، مملوک آزاد گشته مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفه مزبور بوده است. یکی از قدیمی ترین و اساسی ترین منابع که می توان از آن درباره پیشینه خاندان ابوحنیفه اطلاعات جالبی به دست آورد، روایتی از عمر بن حماد نواده ابوحنیفه است که رابطه ولاء این خاندان با بنی قفل را تأیید می کند و از گفته های مبالغه آمیز نیز به دور است.متن مستند این روایت از سوی صمیری و خطیب بغدادی به گونه ای یکسان نقل گردیده است و بخش هایی از آن را ابونعیم فضل بن دُکَین و بعدها ابن ندیم بدون ذکری از ماًخذ خود، نقل نموده اند. بر پایه روایت عمر بن حماد، پدربزرگ ابوحنیفه “زوطی” نام داشت. او از مردمان بلخ بود که احتمالاً در جریان فتح خراسان به اسارت درآمده، به عراق آورده شد.زوطی به آیین اسلام گرویده، آزادی خویش را بازیافت و فرزندش، ثابت زمانی به دنیا آمد که وی مسلمان بود.
پیشینه ابوحنیفه
ابوحنیفه تجارت پیشه بوده و در عین حال به کسب دانش، رغبت بسیار داشته، نخست به علم کلام روی آورد ولی از آن سر خورده شد و به تحصیل فقه پرداخت.
در شمار تابعین
...
حنفیان ابوحنیفه را “امام اعظم” و “سراج االائمه” لقب داده اند.
خاندان
اتفاق منابع بر آن است که ابوحنیفه خود در خانواده ای مسلمان شهر کوفه نشأت یافته است، ولی درباره گرویدن پدرانش به اسلام، بین روایات، ناهم گونی دیده می شود.بر پایه کهن ترین منابع شرح حال ابوحنیفه، خاندان او با طایفه بنی تَیم الله بن ثعلبه از قبیله رَبیعه، یکی از شاخه های مهم قبیله بزرگ بکر بن وائل نسبت ولاء داشت. در برخی از منابع به گونه ای روشن تر یاد شده که ثابت پدر ابوحنیفه، مملوک آزاد گشته مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفه مزبور بوده است. یکی از قدیمی ترین و اساسی ترین منابع که می توان از آن درباره پیشینه خاندان ابوحنیفه اطلاعات جالبی به دست آورد، روایتی از عمر بن حماد نواده ابوحنیفه است که رابطه ولاء این خاندان با بنی قفل را تأیید می کند و از گفته های مبالغه آمیز نیز به دور است.متن مستند این روایت از سوی صمیری و خطیب بغدادی به گونه ای یکسان نقل گردیده است و بخش هایی از آن را ابونعیم فضل بن دُکَین و بعدها ابن ندیم بدون ذکری از ماًخذ خود، نقل نموده اند. بر پایه روایت عمر بن حماد، پدربزرگ ابوحنیفه “زوطی” نام داشت. او از مردمان بلخ بود که احتمالاً در جریان فتح خراسان به اسارت درآمده، به عراق آورده شد.زوطی به آیین اسلام گرویده، آزادی خویش را بازیافت و فرزندش، ثابت زمانی به دنیا آمد که وی مسلمان بود.
پیشینه ابوحنیفه
ابوحنیفه تجارت پیشه بوده و در عین حال به کسب دانش، رغبت بسیار داشته، نخست به علم کلام روی آورد ولی از آن سر خورده شد و به تحصیل فقه پرداخت.
در شمار تابعین
...
wikifeqh: ابوحنیفه_نعمان_بن_ثابت
[ویکی نور] نعمان بن ثابت و مشهور به "ابوحنیفه" از فقهای مشهور کوفه متکلم و پایه گذار مذهب حنفی از مذاهب اهل تسنن است. حنفیان به او "امام اعظم" و "سراج الائمه" لقب دادند. او یکی از چهار امام برزرگ اهل سنت است. سال 80ق در کوفه به دنیا آمد. اجدادش ایرانی و از اهل کابل و یا به قولی از قریه های اطراف خراسان بودند که ظاهرا در جریان فتح آنجا، به اسارت در آمده و به عراق برده شدند. ابوحنیفه مدتی در کوفه، شغل بزازی داشت و بعدها مشغول تحصیل علم شد. از بسیاری از فقهای کوفه علم آموخت؛ ولی استاد اختصاصی اش "حماد بن سلیمان" بود که هجده سال در مجلس درسش شرکت کرد و تا موقع فوت او، با او بود. روش او در فقه بر مبنای قیاس بود. در زمان تحصیل؛ یعنی قبل از سال 114ق. چند سفر به حجاز رفت. در مدینه مدتی در مجلس درس ربیعة بن ابی عبدالرحمن ابن شهاب زهری، محمد بن متکدر و دیگر افراد بود و از امام باقرعلیه السلام هم مدت ها بهره برد و مدت دو سال هم در محضر امام صادق(ع)، امام ششم شیعیان، شاگردی کرد و سپس از امام جدا شد. بارها می گفت: اگر دو سال شاگردی امام صادق نبود، هلاک می شدم.
او در مکه مدتی ملازم مجلس "عطاء بن ابی رباح" فقیه بزرگ شهر و دیگران بود و در حدیث و فقه تبحر زیادی پیدا کرد. او رفت و آمدهایی هم به بصره داشت. بعد از فوت "حماد بن سلیمان" استادش، به عنوان برجسته ترین شاگرد او، تدریس فقه می کرد و فتوا می داد و از این رو، مردم استقبال خوبی از او می کردند. در سال های آخر حکومت بنی امیه، او با مخالفت شدیدی که نسبت به آن ها نشان می داد، مورد توجه جناح های مخالف حکومت (غیر از خوارج) قرار گرفت و از این رو، در زمانی که خوارج صفری، کوفه را تصرف کردند، ابوحنیفه با آن ها مناظراتی داشت. سال 129ق. فرمانروای عراق از طرف مروان حمار، به او پیشنهاد کرد تا سمت قضاوت را بپذیرد؛ ولی او قبول نکرد و بعد به خاطر فشاری که از طرف حکومت بنی امیه به او می آمد، کوفه را ترک کرد و به مکه رفت.
در مدتی که در مکه بود، از فرصت به دست آمده، برای تبلیغ اعتقادات و عقاید و افکارش بهره برد. با "ایوب سختیانی" فقیه بصره، سخت رقیب بود. بعد از اینکه بنی امیه برکنار شدند و بنی عباس روی کار آمد، ابوحنیفه دوباره به کوفه برگشت؛ ولی با حیله های لفظی خود با خلیفه عباسی سفاح بیعت نکرد. کم کم مخالفتش با دستگاه عباسیان ظاهر شد و این زمانی بود که به علت تمایل به "زیدیه" و هواداری قیام ابراهیم بن عبدالله محض، نامه ای به ابراهیم نوشت و از او خواست به کوفه بیاید تا از کمک و یاری او بهره مند شود و مردم را نیز به کمک ابراهیم تشویق می کرد. ولی با سرکوبی نهضت ابراهیم از طرف منصور خلیفه عباسی، ابوحنیفه کنار رفت و به خاطر نفوذش، از خشونت منصور، در امان ماند. در سال های آخر عمر، منصب قضاوت از طرف منصور به او پیشنهاد شد؛ ولی او رد کرد و حاضر نشد، در هیچ قسمت از کارهای حکومتی خلیفه عباسی، دخالت کند. ظاهرا به دلیل این سرسختی هائی که او نشان داد، و رأیی که برخلاف دستگاه عباسی در نقض عهدنامه موصلیان و سابقه هواداری او در تفکرات سیاسی و ارادتش به محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله محض، منصور دوانیقی، او را به بغداد فرا خواند و به زندان انداخت و بر اثر زهر در زندان در سال 150ق، در زندان در گذشت و در نزدیکی پل کاظمین فعلی، به خاک سپرده شد. محله ای که مقبره اوست، امروزه آنجا را «حی الاعظمیه» می گویند.
ابوحنیفه به اهل بیت عصمت و طهارت و مخصوصا به حضرت امیر(ع) ارادت داشت و مخالفان آن حضرت را ضد حق می دانست. امام باقر(ع) از جمله مشایخ و اساتید او بود و شرح ملاقات او با آن حضرت در مدینه در کتب تاریخی هست که چگونه در جواب ایشان در اعتراض به روش قیاس در کمال ادب زانو می زند و خود را از تهمت قیاس فاسد، دور می کند. البته حضرت امام صادقعلیه السلام با روش قیاس او مخالف بودند؛ ولی این مخالفت، بی شک صرفا جنبه علمی و بحثی داشته و با احترامی که ابوحنیفه نسبت به امام صادق(ع) داشته و ارادت او که در کتب حنفی ذکر شده، بعید به نظر می آید که حضرت صادق با او رفتار تندی داشته بوده باشد. ابوحنیفه گفته: کسی را فقیه تر از حضرت صادق(ع) ندیده ام.
با نگاهی تحلیلی به مجموع آنچه به عنوان عقاید ابوحنیفه مطرح است، به نظر می رسد که وی از گروه های افراطی اجتناب داشته و به دنبال پیش گیری از گسیختگی های اجتماعی دینی بوده است. او در عین اینکه بر ارزش عمل صالح در زندگی فردی و ارزش عدالت در زندگی اجتماعی تأکید دارد، برخلاف خوارج دو راه متمایز را در این مورد پیشنهاد می کند: در زندگی فردی عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقیقتی به نام ایمان می شمرد و بدون اینکه به مسلمان عاصی وعده بهشت داده باشد، او را مؤمن و برادر دینی دیگر افراد جامعه می شمرد و بدین ترتیب ولایت را جایگزین برائت خوارج می سازد. با این دیدگاه، می توان گفت که نظریه ارجاع ابوحنیفه، می توانست در آن روزگار پرآشوبی که با ضعف خلافت مرکزی و ظهور حرکت های مختلف نظامی با انگیزه های گوناگون مذهبی و سیاسی همراه بود، بدون آنکه مسلمانان را در بعد فردی بر عصیان جری سازد، در بعد اجتماعی آنان را گرد محور «برادری ایمانی» و «ولایت» گرد هم آورد.
او در مکه مدتی ملازم مجلس "عطاء بن ابی رباح" فقیه بزرگ شهر و دیگران بود و در حدیث و فقه تبحر زیادی پیدا کرد. او رفت و آمدهایی هم به بصره داشت. بعد از فوت "حماد بن سلیمان" استادش، به عنوان برجسته ترین شاگرد او، تدریس فقه می کرد و فتوا می داد و از این رو، مردم استقبال خوبی از او می کردند. در سال های آخر حکومت بنی امیه، او با مخالفت شدیدی که نسبت به آن ها نشان می داد، مورد توجه جناح های مخالف حکومت (غیر از خوارج) قرار گرفت و از این رو، در زمانی که خوارج صفری، کوفه را تصرف کردند، ابوحنیفه با آن ها مناظراتی داشت. سال 129ق. فرمانروای عراق از طرف مروان حمار، به او پیشنهاد کرد تا سمت قضاوت را بپذیرد؛ ولی او قبول نکرد و بعد به خاطر فشاری که از طرف حکومت بنی امیه به او می آمد، کوفه را ترک کرد و به مکه رفت.
در مدتی که در مکه بود، از فرصت به دست آمده، برای تبلیغ اعتقادات و عقاید و افکارش بهره برد. با "ایوب سختیانی" فقیه بصره، سخت رقیب بود. بعد از اینکه بنی امیه برکنار شدند و بنی عباس روی کار آمد، ابوحنیفه دوباره به کوفه برگشت؛ ولی با حیله های لفظی خود با خلیفه عباسی سفاح بیعت نکرد. کم کم مخالفتش با دستگاه عباسیان ظاهر شد و این زمانی بود که به علت تمایل به "زیدیه" و هواداری قیام ابراهیم بن عبدالله محض، نامه ای به ابراهیم نوشت و از او خواست به کوفه بیاید تا از کمک و یاری او بهره مند شود و مردم را نیز به کمک ابراهیم تشویق می کرد. ولی با سرکوبی نهضت ابراهیم از طرف منصور خلیفه عباسی، ابوحنیفه کنار رفت و به خاطر نفوذش، از خشونت منصور، در امان ماند. در سال های آخر عمر، منصب قضاوت از طرف منصور به او پیشنهاد شد؛ ولی او رد کرد و حاضر نشد، در هیچ قسمت از کارهای حکومتی خلیفه عباسی، دخالت کند. ظاهرا به دلیل این سرسختی هائی که او نشان داد، و رأیی که برخلاف دستگاه عباسی در نقض عهدنامه موصلیان و سابقه هواداری او در تفکرات سیاسی و ارادتش به محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله محض، منصور دوانیقی، او را به بغداد فرا خواند و به زندان انداخت و بر اثر زهر در زندان در سال 150ق، در زندان در گذشت و در نزدیکی پل کاظمین فعلی، به خاک سپرده شد. محله ای که مقبره اوست، امروزه آنجا را «حی الاعظمیه» می گویند.
ابوحنیفه به اهل بیت عصمت و طهارت و مخصوصا به حضرت امیر(ع) ارادت داشت و مخالفان آن حضرت را ضد حق می دانست. امام باقر(ع) از جمله مشایخ و اساتید او بود و شرح ملاقات او با آن حضرت در مدینه در کتب تاریخی هست که چگونه در جواب ایشان در اعتراض به روش قیاس در کمال ادب زانو می زند و خود را از تهمت قیاس فاسد، دور می کند. البته حضرت امام صادقعلیه السلام با روش قیاس او مخالف بودند؛ ولی این مخالفت، بی شک صرفا جنبه علمی و بحثی داشته و با احترامی که ابوحنیفه نسبت به امام صادق(ع) داشته و ارادت او که در کتب حنفی ذکر شده، بعید به نظر می آید که حضرت صادق با او رفتار تندی داشته بوده باشد. ابوحنیفه گفته: کسی را فقیه تر از حضرت صادق(ع) ندیده ام.
با نگاهی تحلیلی به مجموع آنچه به عنوان عقاید ابوحنیفه مطرح است، به نظر می رسد که وی از گروه های افراطی اجتناب داشته و به دنبال پیش گیری از گسیختگی های اجتماعی دینی بوده است. او در عین اینکه بر ارزش عمل صالح در زندگی فردی و ارزش عدالت در زندگی اجتماعی تأکید دارد، برخلاف خوارج دو راه متمایز را در این مورد پیشنهاد می کند: در زندگی فردی عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقیقتی به نام ایمان می شمرد و بدون اینکه به مسلمان عاصی وعده بهشت داده باشد، او را مؤمن و برادر دینی دیگر افراد جامعه می شمرد و بدین ترتیب ولایت را جایگزین برائت خوارج می سازد. با این دیدگاه، می توان گفت که نظریه ارجاع ابوحنیفه، می توانست در آن روزگار پرآشوبی که با ضعف خلافت مرکزی و ظهور حرکت های مختلف نظامی با انگیزه های گوناگون مذهبی و سیاسی همراه بود، بدون آنکه مسلمانان را در بعد فردی بر عصیان جری سازد، در بعد اجتماعی آنان را گرد محور «برادری ایمانی» و «ولایت» گرد هم آورد.
wikinoor: ابوحنیفه،_نعمان_بن_ثابت