فعل. [ ف ِ ] ( ع اِ ) حرکت مردم. ( منتهی الارب ) . اسم حدث و آن کنایت از حرکت انسان است. ( از اقرب الموارد ) . کردار یا کنایت از عملی است متعدی. ج ، فِعال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . ج ، فعال ، افعال. جج ، افاعیل. ( فرهنگ فارسی معین ) . علم ، مقابل قول. ( یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
گر از جهل یک فعل خوب آیدی
مر او را ستاینده بستایدی.
منبع. لغت نامه دهخدا
لری بختیاری
وِژدَوvezhdaw:فعل
∆ فعل: کنش، کار، پویش، جنبش، رخداد
∆ فاعل: کنشگر، کارگر، کارکن، کننده، پوینده، نهاد
∆ مفعول: کارشده/ پذیرا، مورد کنش، کارپذیر، کنش پذیر
∆ مفاعله: واکنش، همکاری، همکنشی، برهمکنش، همکرد
∆ فعال: کارا، پیشرو، پیشکار، کارپیشه، کنشگر پویا، بسیار کنشگر
... [مشاهده متن کامل]
∆ تفاعل: واکنش، هم ورزی، همگرایی، همپویی، همراهی، واپی
کارواک از دید من درخوره
یک عمل
فعل = کارواژه
فاعل = کنشگر
مفعول = کنشگیر
فعل رو میشه کارواژه گفت
فعل:کنش.
فاعل:کُنا ( کننده )
مفعول:شوا ( شونده ) .
برای معادل سازی ان میتوانیم بر اساس ریشه های هم معنای ان در زبان های هندواروپایی ، وند وَر که به ان شباهت دارد را انتخاب و با وند دَن فعل سازی کنیم که فعل وَردن یا وَرد = فعل به دست بیاد و بتونیم وزن های مختلف را بر اساس ان تعریف کنیم
... [مشاهده متن کامل]
کُنِش = وُرِد
پیشرو = ویردو
موچه ( مژه ) = وورِد ( به وُرِد )
فرست = ( بر اساس وردش ) وِرِدش
واقعیت = وارِدیَش
پرستاری = ( بر اساس وردشن ) وَرَدشانی
- در بالا وزن هایی که بدون حروف بی صدا هستن ولی خب میتونیم وند ها رو به عنوان حروف خارج از وزن در نگر ببینیم مثل :
اُستورد = ( اُست =اُستوار ورد = فعل )
و تمامی وند های دیگر
میتوان یک سری وزن ها را به صورت قراردادی از یک سری واژگان استخراج کرد و معنا های کلی برای انها قرار داد مثل کاری که سیبویه برای عربی انجام داد.
مثل :
واقعیت = وارِیدَش . محدود به ۴ حرف . معنیِ کلی=؟
واعِیژَه = بر اساس چهار حرف "واژه" ( حروف نوشته شده و همچنین او = وِ ، یی = یِ ، آ = ع اَُِ ( اغاز کلمه ) )
پانِیچَر = بر اساس پنچر
*وزن باید حداقل یک صدادار بلند داشته باشد تا خوانا اعمال شود*
و قوانین دیگری که میتواند اون رو معنا و نظم ببخشد
واژه فعل
معادل ابجد 180
تعداد حروف 3
تلفظ fe'l
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: افعال، جمع الجمع: افاعیل]
مختصات ( فِ عْ ) [ ع . ]
آواشناسی fe'l
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
پیشنهاد دکتر ملایری واژه کرواز میباشد KARVAZ
پیشنهاد دکتر ملایری واژه کرواز بجای فعل
فِعل:
١. کار، کارکرد، کردار، رفتار، کنش، کارسازی، کارآیی، هنایش؛ پیشه؛ سرگرمی
٢. [دستورِ زبان] کارواژه، کنشواژه
تفاوت فعل و عمل: فعل به کار جزئی و لحظه ای مربوط می شود که به سرعت انجام شود اما �عمل� یک کار استمراری و همراه با برنامه ریزی قبلی است
انجام داد
برابر پارسی فعل : �رویداد� مثل گوی لوله که به گلوله دگرگون شده است.
کلمه بیان کننده پدیده یا امری در هر زمان که نشاندهنده ی فاعل ( کننده کار یا عامل پدیده ) و مفعول ( کاری یا چیزی که به فاعل توسط فعل نسبت داده میشه ) است. . .
فعل و فاعل و مفعول و انفعال و مُنفعِل و فعل وانفعال برهم: کردن و کننده و کرده و کنیدن و کنیده و برهم کنشی.
چون: کار کننده ی دیگر را سامان کار کردی. ( دانشنامه ی علایی پورسینا359 )
بوس به همه.
۱:عملکرد فردی را گویند.
۲:واژه ای که رخ دادن چیزی را در گذشته، حال ، آینده بیان بکند.
این واژه گویشی دیگر از واژه verb در زبان های اروپایی است و بنابر این آریایی است نه سامی
فَعَلَ
شکل ساده فعل انجام دادن هستش
که ماضی و مضارع و . . . داره
در کل ینی انجام کار
#عربی
فعل، فاعل، مفعول:
کُنِش، کنشگر، کنشگیر
پویه، پوینده، پوییده
کارواژه، کارور، کارگیر
کنش، کنا، کنیک
یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
به معنای بریدن، قطع کردن
معنی:انجام داد
عمل. کار. action
شوربختانه در پارسی نوین دگرسانی ای میان Act فعل و Do عمل نیست و هر دو در فارسی به "کردن" برگردانده میشوند. این دو بسیار به هم نزدیکند ولی نا همسان اند و یک سان نیستند. از این رو باید فرهنگستان زبان و ادب
... [مشاهده متن کامل] پارسی چاره ای بیندیشد. در اوستایی ژیرا به مینو active ( فعال ) بوده که امروزه زیرک از آن گرفته شده و مینوی باهوش و زرنگ نیز میدهد. پس ژیر به مینوی act بوده ( هم چون دانا و دان برای دانستن ) ، ازین رو میتواون این واژه را به کار گرفت و Do را کردن خواند و Act را ژیریدن.
کنش ، عمل، کار، کردار، کنش، اثر، شغل
و ایران باستان ساتوsato
اوستایی: ثاتو
در کل یعنی عمل، کار
ود
کنش
فعل به معنی عمل - برابرهای پارسی: کار، کردار
فعل به معنی ( verb ) در دستور زبان - برابر پارسی: کار واژه
این وازه چه بسا که اریایی باشد چون در انگلیسی verb داریم و بی مانند با واژه فعل ، فل ، ول ، فل و . . نیست
محصول یا اثری که از موجودی به سبب تلاش از وی صادر شده و به فعلیّت برسد چه درونی و چه برونی .
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ساتو sãto ( اوستایی: ثاتو )
یات ( اوستایی: یاتَ )
فعل واژه ای تازی ( عربی ) است و به جای آن "کارواژه" را می توان بهره برد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)