غوره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) انگور نارسیده که مزه ترش دارد. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . حِصرِم. ( فرهنگ اسدی ) ( مهذب الاسماء ). حصرم و انگور نارسیده ترش. ( نسخه دیگر از فرهنگ اسدی ). نارسیده انگور. انگور خام. انگور یا خرمای نارس که هنوز ترش باشد. خرمای نارس : و دوش نامه رسیدم یکی ز خواجه نصیر میان نامه همه ترف و غوره و غنجال.
ابوالعباس.
چون ژاله به سردی اندرون موصوف چون غوره به خامی اندرون محکم.
منجیک.
سراسر همه رز پر از غوره دید بفرمود تا کهترش دردوید از آن خوشه ای چند ببرید و برد به ایوان و خوالیگرش را سپرد.
فردوسی.
برفتم برز تا بیارم کنشتو چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو.
علی قرط ( از فرهنگ اسدی ).
چون خوشه [ خوشه انگور ] بزرگ کرد و دانهای غوره به کمال رسید... و از سبزی به سیاهی آمد چون شبه می تافت.( نوروزنامه ). شوره بینند بره پس به سرچشمه رسند غوره یابند برز پس می حمرابینند.
خاقانی.
نه سبزه بردمد از خاک وآنگهی سوسن نه غوره دررسد از تاک وآنگهی صهبا.
خاقانی.
بر غوره چهارمه کنم صبر تا باده به خمستان ببینم.
خاقانی.
یکی چون ترشی آن غوره خوردی چو غوره زآن ترشرویی نکردی.
نظامی.
سمندش کشتزار سبز را خورد غلامش غوره دهقان تبه کرد.
نظامی.
تا می پخته یافتن در جام دید باید هزار غوره خام.
نظامی.
غوره ها را که بیارایید غول پخته پندارد کسی که هست گول.
مولوی ( مثنوی ).
کی برست آن گل خندان و چنین زیبا شد آخر این غوره ٔنوخاسته چون حلوا شد؟!
سعدی ( طیبات ).
- غوره آب گرفتن ؛ گریه کردن. بیشتر در مقام سرزنش گویند. ( فرهنگ نظام ). - غوره آبی ؛ قسمی غوره که آب آن را گیرند. - غوره در چشم کسی کردن ؛ عیش کسی را منغص ساختن. ( آنندراج ) : سالک از چشم کبود چرخ میدارم حذر کین ترشرو غوره در چشم ایاغم میکند.
سالک یزدی ( از بهار عجم ).
- غوره مویز شدن ؛ چیز نارسیده و به کمال خود نارسیده فاسد شدن. ( فرهنگ نظام ). غوره ما مویز شد؛ کنایه است از اینکه طفل بسبب ضعف مزاج حالت پیران گیرد. ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
یکی از ده های هرت که انگور آن مشهود بود. انگورترشونار ، دانه انگورکه هنوزنرسیده وشیرین نشده ( اسم ) ۱ - انگور نارسیده که ترش مزه است حصرم ۲ - هر میوه نارس ۳ - انگور ۴ - خردسال کوچک . یا گرد غوره . غوره خشک کرده کوبیده . یا آب غوره گرفتن . ۱ - استخراج آب غوره . ۲ - گریه - کردن ( در مقام سرزنش گویند ) یا به غوره مویز شدن . تعلیم نادیده و ناپخته و بی تجربه ادعا داشتن . یا غوره در چشم کسی کردن . عیش کسی را منغص کردن . یا مویز شدن غوره . ۱ - به کمال خود نارسیده فاسد شدن ۲ - حالت پیران گرفتن طفل به سبب ضعف مزاج .
فرهنگ معین
(رِ ) (اِ. ) ۱ - انگور نارسیده که ترش مزه است . ۲ - هر میوة نارس . ،آب ~ گرفتن (کن . ) گریه کردن (در مقام سرزنش گویند ).
فرهنگ عمید
۱. (زیست شناسی ) دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد. ۲. [قدیمی، مجاز] فرد جوان و بی تجربه. * غوره نشده مویز شدن: [مجاز] بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن.
گویش مازنی
/ghoore/ انگور نارس
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه]حبه های نارس و ترش مزه انگور را غوره گویند. از غوره در باب های طهارت، زکات و تجارت سخن گفته اند. احکام باب طهارت غوره و نیز آب آن با جوشیدننجس نمی شود و خوردن آن حلال است. چنان چه همراه غوره چند حبه انگور باشد، در صورت صدق آب غوره بر آب گرفته شده از آن و شیرین نبودن آن، با جوشیدن نیز پاک و خوردن آن حلال است. احکام باب زکات کشمش جزء نه چیزی است که به آن ها زکات تعلق می گیرد. زمان تعلق (واجب شدن) زکات در کشمش بنابر قول مشهور، غوره شدن انگور است. احکام باب تجارت ...
غوره میوه نارس انگور است که دارای طعم ترشی می باشد. غوره دارای اسیدهای آلی مانند اسید مالیک، اسید فرمیک، اسید سوکسینیک، اسید اگزالیک، اسید گلوکولیک و قند می باشد و به دلیل داشتن اسید، ترش مزه است. غوره و آبغوره در آشپزی ایرانی کاربرد فراوان دارد و از سوغاتی های شهرهای مختلف ایران است. [ ۱] آبغوره ( به انگلیسی: Verjuice ) یا آب غوره عصارهٔ آن است که هم به شکل خانگی و هم صنعتی تولید می شود و برای طعم دادن و ترش کردن غذا به کار می رود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
پیشنهاد کاربران
غوره = غوریده ، برانگیخته شده برای نزاع ، جنگ طلب ، مردم پست و اوباش از دید فرهنگ
غوره واژه فارسی و برگرفته از واژه � گوره� در فارسی میانه و به معنای انگور نارس می باشد . همچنین این واژه با غوزه که برگرفته از �گوزه یا گوزک� در فارسی میانه می باشد معنای دانه اشاره به بسته بودن یا نارس بودن دارد . ... [مشاهده متن کامل]
~ Fa ġōza/ġōzak غوزه/غوزک pamuk kozası, ipek b�ceği kozası در فارسی باستان به درخت انگور �دراکشا� می گفتند در زبان سانسکریت به غوره कच्च द्राक्षा / kaccha drākṣā می گویند . زبان ترکی موجود در ایران واژه غورا را از فارسی وام گرفته چرا که در ترکی باستان و استانبولی واژه ای معادل ندارد و انگور خام می گویند ( Ham Uzum )
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست زبان سکایی که امروزه در زمره زبان های ایرانی شرقی دسته بندی می شود، به زبان ایرانی نیای زبان های سکاها گفته می شود. سکاها از هزارهٔ اول پیش از میلاد تا هزارهٔ اول میلادی، منطقهٔ وسیعی را از کناره های دریای سیاه تا مرزهای چین در تصرف داشتند. این قبایل در نوشته های پارسی باستان - saka، در منابع یونانی skuthai نامیده شده اند. واژه سکا، در زمان و مکان، کاربرد بسیار گسترده ای دارد، و سرزمین آن ها چنان پهناور و دارای تیره های گوناگون بود که به گزارش هرودوت، سکاهای فرادریا برای دانستن زبان آنان که در دوردست شرقی ( خوارزم و سغد ) می زیستند، نیاز به ترجمه داشته و در سرزمین خود برای گذر یک کاروان از دهانه ولگا در دریای کاسپین تا کوهستان اورال نیاز به هفت ترجمان برای هفت زبان بود. به گفته ماکس مولر این زبان ها می تواند دربرگیرنده زبان تاتارها، اسلاوها و فین - اوگری ها، از ساکنان سرزمین سکاها باشد. گرچه گویا هرودوت از شرقی ترین سکاها در شمال رود زرد، در نزدیکی دشت اوردوس چین و جنوب سیبری ( نیاکان شیونگ نو یا خیون ) تا کوهستان آلتای خبری نداشته است. زبان قبایل سکایی غربی را که در دورهٔ باستان در مناطق شمال دریای سیاه و در همسایگی یونانی ها می زیستند، اسکولوتی است که امروزه بیشتر با نام یونانی آن، اسکیتی می نامند. در کتیبه های پارسی باستان از چهار دسته قبایل سکائی زیر نام برده شده است: سکاهای تیزخود، سکاهای آن سوی سغد، سکاهای هوم نوش، سکاهای فرا دریا ( آن سوی دریای سیاه ) . ... [مشاهده متن کامل]
لینک منبع. پایین قرار می دهم زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹ ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فارسی حرف ق ( قاف ) و غ ( غین ) متفاوت تلفظ می شوند اما در برخی گویش ها و لهجه ها این دو حرف یکسان تلفظ می شوند. بیشتر واژه هایی که با همخوان /ق/ آغاز می شوند، ریشهٔ عربی دارد معرب هست در بعضی از واژه ها که از فارسی یا زبان های دیگر وارد زبان عربی شده و سپس دوباره وارد زبان فارسی شده است، همخوان ( صامت ) ابتدایی به �ق� تغییر کرده است. برای نمونه �قند� معرب �کند� و �قرمز� معرب �کرمست�. برخی دیگر از واژه های فارسی که همخوان غین در آن شنیده می شود به غلط با قاف نوشته شده است. مانند قباد، قشنگ، قالیچه و قلندر. بعضی از واژه های فارسی هم هستند که همخوان آغازین آن ها به �ق� تبدیل شده است. برای نمونه �قلک� که در اصل به صورت �کولک� و �غلک� رایج بوده است. حرف ق از حرف های عربی است طبق در کتاب فرهنگ واژه های اوستا این کلمه غ در این کتاب است. لینک منبع. پایین قرار می دهم
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه ی غوره از ریشه ی واژه ی کوره فارسی هست ک به غ تغییر کرده هست زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
غوره وازه ای تورکی است که از قورای تورکی به چم انگور نارس گرفته شده است واژه نامه شاهمرسی
الغَورَة: الشمس.
غوره یا همان قوره یعنی آدم خام
غوره یا همان قوره یعنی آدم خام و بی خاصیت
غوره ینعنی آدم خام
واژه غوره معادل ابجد 1211 تعداد حروف 4 تلفظ qure نقش دستوری اسم ترکیب [[پهلوی]]qure ( اسم ) مختصات ( کن . ) آواشناسی qure الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع ها فرهنگ فارسی عمید ... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ لغت معین این واژه به هیچ وجه ترکی نیست در زبان غ یاق یاخ وجود ندارد در ترکی می شود حاریکا درعربی می شود عظیم این واژه صد درصد پارسی است استاد باقری از بعید بود این واژه یعنی غوره صد درصد پارسی است.
غوره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) انگور نارسیده که مزه ترش دارد. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . حِصرِم. ( فرهنگ اسدی ) ( مهذب الاسماء ) . حصرم و انگور نارسیده ترش. ( نسخه دیگر از فرهنگ اسدی ) . نارسیده انگور. انگور خام. انگور یا خرمای نارس که هنوز ترش باشد. خرمای نارس : ... [مشاهده متن کامل]
و دوش نامه رسیدم یکی ز خواجه نصیر میان نامه همه ترف و غوره و غنجال. ابوالعباس. چون ژاله به سردی اندرون موصوف چون غوره به خامی اندرون محکم. منجیک. سراسر همه رز پر از غوره دید بفرمود تا کهترش دردوید از آن خوشه ای چند ببرید و برد به ایوان و خوالیگرش را سپرد. فردوسی. برفتم برز تا بیارم کنشتو چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو. علی قرط ( از فرهنگ اسدی ) . چون خوشه [ خوشه انگور ] بزرگ کرد و دانهای غوره به کمال رسید. . . و از سبزی به سیاهی آمد چون شبه می تافت. ( نوروزنامه ) . شوره بینند بره پس به سرچشمه رسند غوره یابند برز پس می حمرابینند. خاقانی. نه سبزه بردمد از خاک وآنگهی سوسن نه غوره دررسد از تاک وآنگهی صهبا. خاقانی. بر غوره چهارمه کنم صبر تا باده به خمستان ببینم. خاقانی. یکی چون ترشی آن غوره خوردی چو غوره زآن ترشرویی نکردی. نظامی. سمندش کشتزار سبز را خورد غلامش غوره دهقان تبه کرد. نظامی. تا می پخته یافتن در جام دید باید هزار غوره خام. نظامی. غوره ها را که بیارایید غول پخته پندارد کسی که هست گول. مولوی ( مثنوی ) . کی برست آن گل خندان و چنین زیبا شد آخر این غوره ٔنوخاسته چون حلوا شد؟! سعدی ( طیبات ) . - غوره آب گرفتن ؛ گریه کردن. بیشتر در مقام سرزنش گویند. ( فرهنگ نظام ) . - غوره آبی ؛ قسمی غوره که آب آن را گیرند. - غوره در چشم کسی کردن ؛ عیش کسی را منغص ساختن. ( آنندراج ) : سالک از چشم کبود چرخ میدارم حذر کین ترشرو غوره در چشم ایاغم میکند. سالک یزدی ( از بهار عجم ) . - غوره مویز شدن ؛ چیز نارسیده و به کمال خود نارسیده فاسد شدن. ( فرهنگ نظام ) . غوره ما مویز شد؛ کنایه است از اینکه طفل بسبب ضعف مزاج حالت پیران گیرد. ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید . . . فرهنگ فارسی یکی از ده های هرت که انگور آن مشهود بود. انگورترشونار ، دانه انگورکه هنوزنرسیده وشیرین نشده ( اسم ) ۱ - انگور نارسیده که ترش مزه است حصرم ۲ - هر میوه نارس ۳ - انگور ۴ - خردسال کوچک . یا گرد غوره . غوره خشک کرده کوبیده . یا آب غوره گرفتن . ۱ - استخراج آب غوره . ۲ - گریه - کردن ( در مقام سرزنش گویند ) یا به غوره مویز شدن . تعلیم نادیده و ناپخته و بی تجربه ادعا داشتن . یا غوره در چشم کسی کردن . عیش کسی را منغص کردن . یا مویز شدن غوره . ۱ - به کمال خود نارسیده فاسد شدن ۲ - حالت پیران گرفتن طفل به سبب ضعف مزاج . فرهنگ معین ( رِ ) ( اِ. ) ۱ - انگور نارسیده که ترش مزه است . ۲ - هر میوة نارس . ، آب ~ گرفتن ( کن . ) گریه کردن ( در مقام سرزنش گویند ) . فرهنگ عمید ۱. ( زیست شناسی ) دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد. ۲. [قدیمی، مجاز] فرد جوان و بی تجربه. * غوره نشده مویز شدن: [مجاز] بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن. گویش مازنی /ghoore/ انگور نارس دانشنامه اسلامی [ویکی فقه] حبه های نارس و ترش مزه انگور را غوره گویند. از غوره در باب های طهارت، زکات و تجارت سخن گفته اند. احکام باب طهارت غوره و نیز آب آن با جوشیدن نجس نمی شود و خوردن آن حلال است. چنان چه همراه غوره چند حبه انگور باشد، در صورت صدق آب غوره بر آب گرفته شده از آن و شیرین نبودن آن، با جوشیدن نیز پاک و خوردن آن حلال است. احکام باب زکات کشمش جزء نه چیزی است که به آن ها زکات تعلق می گیرد. زمان تعلق ( واجب شدن ) زکات در کشمش بنابر قول مشهور، غوره شدن انگور است. احکام باب تجارت . . . wikifeqh: غوره دانشنامه عمومی غوره میوه نارس انگور است که دارای طعم ترشی می باشد. غوره دارای اسیدهای آلی مانند اسید مالیک، اسید فرمیک، اسید سوکسینیک، اسید اگزالیک، اسید گلوکولیک و قند می باشد و به دلیل داشتن اسید، ترش مزه است. غوره و آبغوره در آشپزی ایرانی کاربرد فراوان دارد و از سوغاتی های شهرهای مختلف ایران است. آبغوره ( به انگلیسی: Verjuice ) یا آب غوره عصارهٔ آن است که هم به شکل خانگی و هم صنعتی تولید می شود و برای طعم دادن و ترش کردن غذا به کار می رود. عکس غوره wiki: غوره گزارش تخلف یا اشتباه در معنی پیشنهاد کاربران ترتیب: قدیمیجدیدرای موافقرای مخالف علی باقری١٩:٠٩ - ١٣٩٩/٠١/١٠ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. در زبان آذری ( ترکی ) ما به انگور نارس غورا می گوییم این واژه در زبان فارسی نیز وجود دارد . . احتمالا در زبان انگلیسی Grapes ( انگور ) با kūra همریشه می باشد . گزارش18 | 0 علی٢٢:٤٩ - ١٤٠١/٠٥/١٦غوره در زبان فارسی انگور نارس و ترش و گس هست و با توجه به دگرش آوایی ک به غ و ق در زبان فارسی به غوره تبدیل شده گزارش0 | 0 مطهری٠٠:٢٣ - ١٤٠١/١٢/١٠غوره در زبان محلی مردم جنوب بالاخص قوم لر بمعنی یتیم و بی پدر. . .
غوره در زبان محلی مردم جنوب بالاخص قوم لر بمعنی یتیم و بی پدر. . .
غوره در زبان فارسی انگور نارس و ترش و گس هست و با توجه به دگرش آوایی ک به غ و ق در زبان فارسی به غوره تبدیل شده
ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. در زبان آذری ( ترکی ) ما به انگور نارس غورا می گوییم این واژه در زبان فارسی نیز وجود دارد . . احتمالا در زبان انگلیسی Grapes ( انگور ) با kūra همریشه می باشد .