معامله کردنمعاندمعاندتمعانی بیانمعاهدهمعاهده و مقاطعهءمعاوضهمعاوضه کردنمعاونمعاون استادمعاون اسقفمعاون جرممعاون دادستانمعاون رئیس دانشگاهمعاون فرماندارمعاون وزارتخانهمعاون کشیش بخشمعاون یا کمکمعاونتمعاونت کردنمعاینهمعاینه شکممعاینه عمومیمعاینه کردنمعبدمعبدیمعبرمعبر تنگمعبودمعتادمعتاد بهمعتاد به اسب دوانیمعتاد به استعمال لغات درازمعتاد به راه رفتن در خوابمعتاد به زندگی بریمعتاد به شرابمعتاد به مشروباتمعتاد به مواد مخدرمعتاد به نوشیدن الکلمعتاد ساختنمعتاد شدنمعتاد کردنمعتاد کنندهمعتبرمعتبر بودنمعتبر ساختنمعتبر شناختنمعتبرسازیمعتدلمعتدل شدن