محتاج به اقدام یا کمک فوریمحتاج بودنمحتاطمحتاطانهمحتاطانه حرکت کردمحترقمحترق شدنمحترممحترم داشتنمحترم شمردممحترم شمردنمحترم شمردن قراردادمحتملمحتملامحتویمحتوی بودنمحتوی یک بطریمحتویات نطفهمحجرمحجوبمحجوبیتمحجورمحجور کردنمحجوریمحدودمحدود سازیمحدود ومشخص کردنمحدود کردنمحدود کنندهمحدودهمحدودیتمحذوفمحرابمحرممحرم اسرارمحرم رازمحرم ساختنمحرمانهمحرمانه رساندنمحروم سازیمحروم نشدنیمحروم کردمحروم کردنمحروم کردن ازمحرومیتمحرومیت از شغل وکالتمحرومیت از فعالیت سیاسیمحرکمحزونمحزون کردن