up to

/ˈəptuː//ʌptuː/

معنی: تا، تاحدود، بمیزان، تاحد
معانی دیگر: (عامیانه) 1- درصدد، مشغول، 2- برابر (با)، قادر (به)، 3- تا، حداکثر، 4- با، مربوط به

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: busy with; doing.

- What are you up to?
[ترجمه فریبا دیبافر] مشغولِ چی هستی؟
|
[ترجمه گوگل] چه کاره ای؟
[ترجمه ترگمان] چه نقشه ای داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the responsibility of; dependent on.

- It's up to us.
[ترجمه جدیدی] این به ما مربوطه
|
[ترجمه مهسا] این به ما بستگی دارد.
|
[ترجمه فریبا دیبافر] این با ما
|
[ترجمه گوگل] این به ما بستگی دارد
[ترجمه ترگمان] به ما بستگی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: at the maximum amount, distance, or degree.

- They cost up to sixty dollars.
[ترجمه HEHE] خرج و مخارج اونا حدود شصت دلاره
|
[ترجمه نیما چوبین] اونا آخرش ۶۰ دلار می ارزه
|
[ترجمه ابراهیمی] تا 60 دلار آب می خوره
|
[ترجمه گوگل] قیمت آنها تا شصت دلار می رسد
[ترجمه ترگمان] قیمت آن ها به شصت دلار می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You can lead a man up to the university, but you can't make him think.
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک مرد را به دانشگاه هدایت کنید، اما نمی توانید او را به فکر فرو ببرید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک نفر را به دانشگاه هدایت کنید، اما شما نمی توانید او را وادار به فکر کردن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The hotel can accommodate up to 500 guests.
[ترجمه M�m] این هتل میتواند ۵۰۰نفر رادرخود جای دهد
|
[ترجمه گوگل]این هتل می تواند تا 500 مهمان را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان]این هتل گنجایش ۵۰۰ مهمان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My parents brought me up to respect others.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم مرا برای احترام به دیگران تربیت کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم منو مجبور کردن به دیگران احترام بذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When will you go up to Cambridge University?
[ترجمه گوگل]چه زمانی به دانشگاه کمبریج می روید؟
[ترجمه ترگمان]کی به دانشگاه کمبریج می روی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He ran up to get his schoolbag.
[ترجمه گوگل]دوید تا کیف مدرسه اش را بیاورد
[ترجمه ترگمان]به طرف او دوید و کیف مدرسه اش را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'll leave it up to you.
[ترجمه گوگل]من آن را به شما واگذار می کنم
[ترجمه ترگمان]من این را به تو واگذار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The car is a beauty and quite up to date.
[ترجمه Esi] ماشین زیبا و کاملا به روزی است!
|
[ترجمه گوگل]ماشین زیبایی و کاملا به روز است
[ترجمه ترگمان]ماشین یک زیبایی و تا به امروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Machines are delivering up to only 25 percent of the fuel they combust.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] بازدهی سوخت مصرفی ماشین ها 25 درصد است.
|
[ترجمه گوگل]ماشین ها تنها 25 درصد از سوختی را که می سوزانند تحویل می دهند
[ترجمه ترگمان]ماشین ها تنها ۲۵ درصد سوخت مصرفی خود را تحویل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gunman gave himself up to the police.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] مرد مسلح خود را تسلیم پلیس کرد.
|
[ترجمه گوگل]مرد مسلح خود را به پلیس تسلیم کرد
[ترجمه ترگمان]مرد مسلح خود را به پلیس تسلیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government will provide temporary accommodation for up to three thousand people.
[ترجمه گوگل]دولت برای سه هزار نفر اسکان موقت فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]دولت محل اقامت موقت برای سه هزار نفر را فراهم خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He drove us right up to the Russian border.
[ترجمه گوگل]او ما را تا مرز روسیه برد
[ترجمه ترگمان]او ما را به سمت مرز روسیه هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cheetah can attain speeds of up to 97 kph.
[ترجمه گوگل]یوزپلنگ می تواند به سرعت 97 کیلومتر در ساعت برسد
[ترجمه ترگمان]یوزپلنگ می تواند به سرعت تا ۹۷ درجه سانتیگراد برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What are you up to tonight?
[ترجمه گوگل]امشب چه کاره ای؟
[ترجمه ترگمان]امشب چیکاره ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She raised her arm up to fend branches from her eyes.
[ترجمه گوگل]دستش را بالا آورد تا شاخه ها را از چشمانش جدا کند
[ترجمه ترگمان]او دستش را بلند کرد تا از چشمانش چیزی ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The path going up to the back door is very muddy.
[ترجمه گوگل]مسیری که تا در پشتی بالا می رود بسیار گل آلود است
[ترجمه ترگمان]مسیری که به سمت در پشتی می رود بسیار گلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تا (حرف اضافه)
than, till, until, up to

تا حدود (حرف اضافه)
up to

به میزان (حرف اضافه)
up to

تاحد (حرف اضافه)
up to

تخصصی

[ریاضیات] به تقریب، تا حد، حداکثر، متوالی، حداکثر تا، تا حدود، تا، به میزان

انگلیسی به انگلیسی

• until; plotting to -, scheming to -; is capable of enduring -

پیشنهاد کاربران

۱ ) be up to = busy with / occupied with
۲ ) up to= dependent on
۳ ) up to = until
۴ ) up to= able to do
5 ) up to = at most
______________________________
1 ) مشغول بودن به
...
[مشاهده متن کامل]

۲ ) بستگی داشتن به
3 ) تا وقتی که
4 ) قادر بودن به انجام کاری
5 ) حداکثر👈قید ( رسمی )

doing something= up to
What does “up to” mean? “Up to” is one of those pesky little phrasal verbs that you can't translate literally. It just means doing something. So the question “What are you up to?” just means “What are you doing?”
تا. . .
Example: During the floods, the water came up to the bottom of the windows.
در جریان سیل، آب تا پایینِ پنجره ها بالا آمد.
بستگی داره
قادر بودن
She is not up to it = She is not capable of it
او قادر به ( انجام ) آن نیست
مشغول بودن ، چه کاره بودن
What are you up to tonight
امشب چه کاره ای؟ امشب چی کار داری؟
Up to ( رسیدن هم معنا می دهد
However, semiconductors such as silicon carbide have a much higher melting point which is up to 2500 �C.
اما نیمه رساناهایی نظیر سیلیکون کاربید نقطه ذوب بسیار بالاتری دارند که به ۲۵۰۰ درجه سانتیگراد نیز می رسد.
lasts up to3 months
she is not up to the task at all.
being qualified and able enough for something or doing something
برای اینکه
قابل افزایش تا. . .
Up to end of his life تا آخر عمرش
بعضی موقع ها به منی� بزن قدش� هستش
به عهده ی. . . ، مربوط به. . . ،
مسئول. . . بودن، ربط داشتن به. . . ، مربوط شدن به. . .
تا، حداکثر، تاحدود، بمیزان، تاحد، جبران کردن
انجام دادن یا عمل کردن یا درصدد انجام کاری بودن یا قصد انجام کاری را داشتن ( غالبا کاری بد و غیر قانونی و مخفیانه )
[ریاضیات] از نظر - از دیدگاه
به اندازه
انتخاب ( چیزی بر عهده کسی بودن ) �وظیفه ( چیزی به گردن کسی بودن )
مشغول کاری بودن�در حال انجام کاری بودن، مشغول کاری مشکوک بودن
حس و حال چیزی را داشتن
از سلامت کافی برخوردار بودن ( برای انجام کاری ) �توانایی لازم را داشتن
نهایتاً
up to ( doing ) something
[idiom]
در حدِ - در اندازه ی
- good enough for a particular activity
💠 He wants to compete at international level, but honestly I don't think he's up to it.
- strong enough for a particular activity
...
[مشاهده متن کامل]

💠 It was a serious fall - it'll be a while before you feel up to walking again.
- as far as
💠 I could reach just up to his waist
- good enough for
💠 I was not up to her standards
- capable of or fit for
💠 he is simply not up to the job
⭐⭐⭐
up to
[adverb]
- used to say that something is less than or equal to but not more than a stated value, number, level, or time
💠 Up to two hundred people were on board the ship.
💠 We can teach dancers up to intermediate level here.
💠 Research suggests that up to half of those who were prescribed the drug suffered side effects.
💠 You have up to ten minutes.
- indicating a maximum amount
💠 the process is expected to take up to two years
⭐⭐⭐
up to
[preposition]
- ( also up until )
until
💠 Up to yesterday, we had no idea where the child was.
💠 up to now I hadn't had a relationship
💠 wind gusts of up to 70 mph
[be up to someone]
- to be the responsibility of someone
- being the responsibility of ( someone )
- the responsibility or choice of ( someone ) .
💠 It's up to the manager to make the final decision.
با مدیره که تصمیم نهایی رو بگیره. /تصمیم نهایی به مدیر بستگی داره. /تصمیم نهایی مسئولیت ش با مدیره.
💠 The decision is up to you.
تصمیم ش با توئه/بسته به خودئه/بستگی به خودت داره.
💠 If it were up to me, I’d do it.
اگه به منه/اگه مسئولیت ش با منه، من انجامش میدم.
💠 it was up to them to gauge the problem
[be up to something]
- to be doing something, often something bad or illegal, usually secretly
💠 She's up to no good ( = doing something bad or forbidden ) - you can always tell because she stays in her room.
💠 He looks very suspicious hanging around outside - I'm sure he's up to something.
- INFORMAL
occupied or busy with
💠 what's he been up to?

برای
مثال:
he was called up to fight in Vietnam
او فراخوانده شد برای جنگ در ویتنام.
1. حداکثر ( adv )
2. تا. . . ( pre )
به نقل از فرهنگ پویا:
1 - تا
2 - نزدیک به، قریبِ
واجد شرایط
بالغ بر
مخفی کردن کاری
حداکثر
مشغول کاری بودن
مشغول کاری مشکوک بودن
تا ( حدودی )
بمیزان
تا / تا قبل از . . . .
up to sunday تا یکشنبه / تا قبل از یکشنبه
maximum
تا حد و حدودی
به عهده
مربوط به
decided by someone
dependent on
the duty or privilege of
Up to someone
- تصمیم گیرنده ی کاری بودن
Do you want to stay or go? It’s up to you
. . . . تصمیم با خودته.
- کاری را برعهده داشتن
مسئول کاری بودن
ربط داشتن به کاری
...
[مشاهده متن کامل]

مربوط شدن به کاری!!
It's not up to us to judge them.
قضاوت کردن آنها کار ما نیست.
- جبران کردن
You've done a lot for me. How can I make it up to you?
چه جوری می توانم جبران کنم؟

up to sb بستگی دارد به
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس