فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: undertaking, undertaken, undertook
حالات: undertaking, undertaken, undertook
• (1) تعریف: to take on (a task, project, challenge or the like); decide or start to do.
• مترادف: embark on, enter upon, set about, start
• مشابه: approach, assume, attempt, begin, commence, essay, tackle, try
• مترادف: embark on, enter upon, set about, start
• مشابه: approach, assume, attempt, begin, commence, essay, tackle, try
- This is the second large project she's undertaken this year.
[ترجمه iahmadrezam] این دومین پروژه بزرگیه که او امسال عهده دارش میشه.|
[ترجمه گوگل] این دومین پروژه بزرگی است که او در سال جاری انجام می دهد[ترجمه ترگمان] این دومین پروژه بزرگ است که او در سال جاری انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't want to undertake such an important task if I can't give it my full attention.
[ترجمه sara] من نمیخواهم چنین وظیفه مهمی رابه عهده بگیرم وقتی نمیتوانم تمام توجهم رابه آن دهم.|
[ترجمه مصطفی امیرجانی] یک همچنین وظیفه ی مهمی ر ا اگر نتوانم تمام حواسم را به آن معطوف کنم نمی خواهم عهده دار شوم.|
[ترجمه گوگل] اگر نتوانم تمام توجه خود را به آن معطوف کنم، نمیخواهم چنین کار مهمی را انجام دهم[ترجمه ترگمان] اگر نمی توانم توجه کامل خود را به او جلب کنم، نمی خواهم چنین کاری را انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to promise or obligate oneself to do (something).
• مترادف: commit to, shoulder
• مشابه: covenant, essay, guarantee, promise, vow
• مترادف: commit to, shoulder
• مشابه: covenant, essay, guarantee, promise, vow
- The carpenter undertook to finish the work within two weeks.
[ترجمه گوگل] نجار متعهد شد که کار را ظرف دو هفته تمام کند
[ترجمه ترگمان] نجار تعهد کرد که کار را ظرف دو هفته تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نجار تعهد کرد که کار را ظرف دو هفته تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید