عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to increase the power, volume, temperature, or brightness of, as by turning a dial.
• متضاد: dim, lower, turn down
• متضاد: dim, lower, turn down
- I turned up the volume on the TV.
[ترجمه Mohaddese T] من صدای تلویزیون را بالا بردم|
[ترجمه امین جهانگرد] صدای تلویزیون و زیاد کردم|
[ترجمه دانیال آسیایی] من حجم صدای تلویزیون را بالا بردم ( زیاد کردم ) .|
[ترجمه گوگل] صدای تلویزیون را زیاد کردم[ترجمه ترگمان] من حجم تلویزیون را بالا بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He turns up the air conditioning when we leave.
[ترجمه زینب سرآمد] او تهویه هوا را وقتی که ما آنجا را ترک میکنیم روشن می کند.|
[ترجمه گوگل] وقتی ما رفتیم تهویه هوا را روشن می کند[ترجمه ترگمان] وقتی از اینجا میریم تهویه هوا رو روشن میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to appear or arrive.
- The guest of honor finally turned up one hour late.
[ترجمه صادق] مهمان افتخاری در نهایت با یک ساعت تاخیر رسید.|
[ترجمه امین جهانگرد] مهمان افتخاری بالاخره بعد از یک ساعت تاخیر سر و کلش پیدا شد.|
[ترجمه گوگل] مهمان افتخاری بالاخره با یک ساعت تاخیر آمد[ترجمه ترگمان] مهمون افتخاری، بالاخره یه ساعت دیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to find or be found.
- The archivist turned up a valuable manuscript.
[ترجمه امین جهانگرد] مسئول بایگانی یک دست نوشته ارزشمند پیدا کرد.|
[ترجمه گوگل] آرشیودار یک دست نوشته ارزشمند پیدا کرد[ترجمه ترگمان] کار manuscript با خطی ارزشمند رو به رو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My car keys turned up two days later.
[ترجمه سید محمد هاشمی] سوئیچ ماشینم دو روز بعد پیدا شد.|
[ترجمه گوگل] دو روز بعد کلید ماشینم پیدا شد[ترجمه ترگمان] سوئیچ ماشینم دو روز بعد روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) the bottom of a trouser leg that is turned up or folded back onto itself; cuff.
اسم ( noun )
• : تعریف: something turned up or able to be turned up.
صفت ( adjective )
• : تعریف: turned up or capable of being turned up.