sth takes over you
یعنی یه چیزی بر شما مسلط میشود، اضطرار ایجاد می کند
مثل حس دستشویی
- **English:** "Take over" means to assume control, responsibility, or possession of something. It can refer to taking control of a business, task, position, or situation. - **Farsi ( Persian ) :** "Take over" به معنی تصاحب کردن، کنترل را به دست گرفتن، یا مسئولیت چیزی را پذیرفتن است.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
### **20 Sentences in English and Farsi**
#### **1 - 5: Business & Leadership**
1. The new manager will take over next month.
**مدیر جدید ماه آینده مسئولیت را به عهده خواهد گرفت. **
2. Our company plans to take over a smaller competitor.
**شرکت ما قصد دارد یک رقیب کوچک تر را تصاحب کند. **
3. When the CEO resigned, his assistant took over.
**وقتی مدیرعامل استعفا داد، دستیارش جای او را گرفت. **
4. She took over the family business after her father retired.
**او بعد از بازنشستگی پدرش، کسب وکار خانوادگی را به دست گرفت. **
5. The government took over the failing bank.
**دولت بانک ورشکسته را تصاحب کرد. **
- - -
#### **6 - 10: Responsibilities & Daily Life**
6. Can you take over my shift tomorrow?
**می توانی فردا شیفت مرا به عهده بگیری؟**
7. He took over the cooking when his mother got sick.
**او وقتی مادرش مریض شد، آشپزی را به عهده گرفت. **
8. The teacher asked a student to take over the lesson.
**معلم از یک دانش آموز خواست که درس را ادامه دهد. **
9. I will take over the driving because you look tired.
**من رانندگی را به عهده می گیرم چون به نظر می رسی که خسته ای. **
10. She took over planning the wedding when her sister was too busy.
**او برنامه ریزی عروسی را به دست گرفت وقتی که خواهرش خیلی مشغول بود. **
- - -
#### **11 - 15: Military & Politics**
11. The army took over the city in a few hours.
**ارتش در چند ساعت شهر را تصرف کرد. **
12. A new political party took over after the elections.
**یک حزب سیاسی جدید پس از انتخابات قدرت را به دست گرفت. **
13. The rebels tried to take over the government.
**شورشیان سعی کردند دولت را تصرف کنند. **
14. The dictator took over the country by force.
**دیکتاتور با زور کشور را به تصرف خود درآورد. **
15. The opposition party took over the parliament.
**حزب مخالف مجلس را به دست گرفت. **
- - -
#### **16 - 20: General & Abstract Uses**
16. Fear took over my mind before the exam.
**ترس قبل از امتحان ذهنم را تسخیر کرد. **
17. Excitement took over the crowd when the singer appeared.
**هیجان وقتی که خواننده ظاهر شد، جمعیت را فرا گرفت. **
18. Robots may take over many human jobs in the future.
**ربات ها ممکن است در آینده بسیاری از شغل های انسانی را تصاحب کنند. **
19. A feeling of sadness took over her when she heard the news.
**وقتی خبر را شنید، احساس غم او را فرا گرفت. **
20. The new technology is taking over traditional methods.
**فناوری جدید در حال جایگزین شدن با روش های سنتی است. **
chatgpt
عرض خسته نباشید به دوستان
این معنی بنظرم به خوبی میشینه در جملات و پوشش میده:
1. بر عهده گرفتن ( کنترل/مدیریت /مسئولیت /مالکیت/قدرت و . . . . . . . . . . . . . . . . . . )
2. تملیک و تصاحب کردن
در امنیت سایبری: پس گرفتن حساب هک شده
1. تصاحب ( =خریدن اکثر سهام یک شرکت به منظور کنترل آن ) 2. کنترل 3. کودتا 4. تصرف. اشغال
مثال:
he engineered a takeover deal
این لغت به صورت استعاری معنی "بالا گرفتن " و "گل کردن" هم می دهد
زمان بردن.
طول کشیدن.
به این معانی هم می تونه باشه
Takeover به در فرم اسم به معنای عمل تصرف یا تصاحب یک شرکت یا ارگان با خرید غالب سهام اون شرکته.
که میتونه با force هم باشه. مثل این مثال:
He prevented a hostile takeover ( =when the takeover is not wanted by the company being bought ) of the company.
To do something instead of someone else.
کاری را به جای دیگری انجام دادن.
To get control of something.
ابتکار عمل را به دست گرفتن.
کنترل چیزی را در دست گرفتن
I will take each and every one of them over an army from the Iron Hills من هر کدام از آنها را به سپاهی از تپه های آهنین ترجیح می دهم.
Take over اینجا به معنی ترجیح دادن است.
معنی "فراگیر شدن" چیزی رو هم میده
براندازی
Take over from sb
مسئولیت کسی را به عهده گرفتن
در ورزش های گروهی هنگامی که تعویض انجام می شود از ورود بازیکن جانشین به زمین تحت عنوان Take over نام برده میشه.
Ronaldo is taking over to the game. رونالدو می خواد به بازی بیاد ( داره به زمین میاد ) .
به عهده گرفتن
He can take over that responsibility
اون میتونه این مسولیت رو به عهده بگیره
جایش را گرفتن
جایگاه شغلی . . . را گرفتن
Some workers will lose their jobs as machines take overبعضی کارگرها شغل شان را از دست خواهند داد چون ماشین ها جایشان را می گیرند
take over as sth
... [مشاهده متن کامل]
When he died, his son took over as CEO.
وقتی او مرد پسرش جایش را گرفت به عنوان مدیر عامل
take over from sb
He took over from Tony as head of department last year
او از تونی جایش را گرفت به عنوان رئیس دپارتمان سال گوشته
دوباره کاری را انجام دادن یا دوباره اجرا کردن
در بر گرفتن
مسلط شدن
To assume control
غصب قدرت
Taking the control
اگه با زمان بیاد به معنی "وقت گرفتن"، " وقت بردن" هستش. مثلا
it takes over an hour
این یک ساعت زمان میبره
این یک ساعت وقت میگیره
take over ( verb ) : to take control of something
takeover ( noun ) : the act of getting control of a country or political organization
it was written based on Longman
To take over something
=
To take control of something
کنترل چیزی را بدست گرفتن
تحویل گرفتن
به کار گرفتن. در این معنی معمولا مجهول است. to be taken over
تسخیر , اشغال ( البته به صورت سرهم نوشته میشه یعنی takeover )
take over ( اقتصاد )
واژه مصوب: تصاحب
تعریف: در اختیار گرفتن ادارة یک شرکت با خرید بیش از 50 درصد از سهام آن
Takeover وقتی سرهم باشه اسم محسوب میشه و معنیش میشه وقتی یک شرکت کنترل شرکت دیگری را با خریدن بیش از نصف سهام هایش به دست می گیرد
حاکم شدن
در دست گیری ، وضع ید
بروی کار آمدن، روی کار آمدن .
یکی از معانیش میشه زمام و کنترل چیزی را در دست گرفتن
قبضه کردن
it takes over the internet: اینترنت رو قبضه کرده.
تصرف کردن
تسخیر کردن
[از لحاظ نظامی] گرفتن
تصاحب کردن
assume
به تملک درآوردن
خریده شدن یک شرکت توسط شرکت دیگر
یا
خریده شدن سهم یک شرکت سهامی عام توسط یک شرکت دیگر که اگر شرکت موافق به این معامله باشد friendly takeover می شود
و اگر نباشد hostile takeover می شود
دست بالا را گرفتن . جلو افتادن از بقیه
تملیک
تصدی گری
Means "to take control of something"
وظیفه ی ( فرماندهی، . . . ) را به عهده گرفتن
تسلط پیدا کردن بر . . .
به عهده گرفتن کنترل /قدرت
( کنترل - قدرت رو به دست گرفتن )
تسخیر کردن
به عهده گرفتن
از سر گرفتن گفتگو
به عهده گرفتن کنترل چیزی
کنترل اوضاع را به دست گرفتن
چیزی یا شرایطی را مدیریت کردن
جایگزین شدن ، جای چیزی را گرفتن
phrasal verbIf one thing takes over from something else, it becomes more important, successful, or powerful than the other thing, and eventually replaces it. Cars gradually took over from horses. [VERB PARTICLE from]
... [مشاهده متن کامل]
When the final vote came, rationality took over. [VERB PARTICLE]
ماشینها به تدریج جایگزین اسبها شدند
Take precedence over
از اولویت و حق تقدم برخوردار بودن
انجام شد
چیره شدن، غالب شدن
گفتگو کردن
کنترل کردن، مدیریت کردن، مثل کنترل یا مدیریت خشم
غصبی، تصاحبی
سبقت گرفتن
تحت تملک گرفتن
تقبل کردن - پرداختن
it had to take over the expense of services provided previously by the federal government.
مجبور بود که هزینه خدماتی را که قبلا توسط حکومت فدرال ایجاد شده است را بپردازد.
در برخی موارد بعهده گرفتن مسئولیت
در برخی موارد جایگزین کردن
به جملع بستگی داره
begin to have control of or responsibility for sth esp in place of sb else
به دست گرفتن، عهده دار شدن
اشغال کردن
تصرف کردن ( از سر قدرت و زورگویی )
رخ دادن، اتفاق افتادن
به معنی جایگزین کردن چیزی یا کسی
Some workers will lose their jobs as machines take over
( تعدادی از کارگرها کار خودشان را از دست خواهند داد به دلیل اینکه ماشین ها جایگزین انها می شوند )
جای چیزی را گرفتن
to take the place of something
to become dominant
to assume control of, management of, or responsibility for something
تسلط داشتن بر کاری
تصاحب
کنترل ( جایی یا چیزی ) به دست کسی افتادن
به عهده گرفتن بدهی یا پرداخت بابت بدهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٠)