right away

/raɪt əˈweɪ//raɪt əˈweɪ/

معنی: فورا، یک مرتبه
معانی دیگر: بی درنگ، بی معطلی، بلافاصله

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: at this moment; now; immediately.

- Tell your brother to come home right away.
[ترجمه امیرحسین قرقانی] بلافاصله به برادرتان بگویید بیاید به خانه
|
[ترجمه الهه بخشي] به برادرت بگو بلافاصله به خانه بیاید
|
[ترجمه کاربر] به برادرت بگو که بی درنگ به خانه بیاید
|
[ترجمه سوگند] به برادرت بگو بلافاصله بیاید خانه
|
[ترجمه گوگل] به برادرت بگو فوراً به خانه بیاید
[ترجمه ترگمان] به داداشت بگو همین الان بیاد خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
عبارت ( phrase )
• : تعریف: at once; immediately.
مترادف: forthwith, immediately, instantly, straightaway
مشابه: now, on the double

- We left right away.
[ترجمه گوگل] همون موقع رفتیم
[ترجمه ترگمان] همین الان از اینجا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I knew right away that I was pregnant.
[ترجمه گوگل]من بلافاصله فهمیدم که باردارم
[ترجمه ترگمان]فورا فهمیدم که حامله هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He realized right away that there was something wrong.
[ترجمه گوگل]او بلافاصله متوجه شد که مشکلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بلافاصله متوجه شد که مشکلی پیش امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We cannot get a large sum of money right away.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم فوراً مبلغ زیادی را دریافت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم پول زیادی دریافت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He did not reply to her question right away.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او به سوالش بلافاصله پاسخ نداد
|
[ترجمه گوگل]بلافاصله به سوال او پاسخی نداد
[ترجمه ترگمان]او به سوال او جواب نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She cooked up a simple meal for me right away.
[ترجمه حمید ] او فورا یک غذای ساده برای من درست کرد
|
[ترجمه گوگل]او بلافاصله یک غذای ساده برای من پخت
[ترجمه ترگمان]او یک غذای ساده برای من درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'll go and take a look right away.
[ترجمه پویان] من میروم وسروگوشی اب می دهم
|
[ترجمه Moonlight] من میرم و فورا یه نگاه میندازم
|
[ترجمه گوگل]من میرم و فورا نگاه می کنم
[ترجمه ترگمان]من می روم و یک نگاهی به او می اندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The scheme should be carried out right away.
[ترجمه گوگل]این طرح باید فوراً اجرا شود
[ترجمه ترگمان]این نقشه باید فورا اجرا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He wants to see you right away.
[ترجمه گوگل]او می خواهد فوراً شما را ببیند
[ترجمه ترگمان]اون میخواد همین الان تو رو ببینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Please check it right away.
[ترجمه گوگل]لطفا فورا آن را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم فورا چک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I don't think you can whistle that right away.
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم بتوانید آن را فوراً سوت بزنید
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم بتونی همین الان سوت بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mick wants to see you in his office right away.
[ترجمه گوگل]میک می خواهد شما را فوراً در دفترش ببیند
[ترجمه ترگمان]میک می خواد همین الان تو دفترش ببیندت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They jumped into the discussion right away.
[ترجمه گوگل]آنها بلافاصله وارد بحث شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها بلافاصله وارد بحث شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am getting in touch with him right away.
[ترجمه گوگل]من فوراً با او در تماس هستم
[ترجمه ترگمان]همین الان باه اش ارتباط برقرار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The warship ought to be remanned right away.
[ترجمه گوگل]کشتی جنگی باید فوراً جابجا شود
[ترجمه ترگمان]کشتی جنگی باید فورا از اینجا خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They suggested we should visit a class right away.
[ترجمه گوگل]آنها به ما پیشنهاد دادند که سریعاً از یک کلاس دیدن کنیم
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشنهاد کردند که باید از یک کلاس بیرون برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فورا (قید)
at once, anon, instantly, right away, straightway, forthwith, hastefully, therewith

یک مرتبه (قید)
once, right away, en masse, straight off, out of hand, holus-bolus

انگلیسی به انگلیسی

• immediately, right now, at once

پیشنهاد کاربران

اصطلاح معادل در فارسی: نرسیده
مثلا نرسیده پسرخاله شد.
- رک گفتن ( to tell somebody right away )
Right away /Immediately or quickly
فورا/بلافاصله
Right now= right away
فورا، بی معتلی و سریع، فی الفور
یک باره
بی معطلی
بدون معطلی
suddenly نگاهان
immeduately فوراا
Right away هم فورا بلا فاصله
یک راست، مستقیم
We're going to get married
? When
Right away
فورا، الساعه، خیلی زود، بی درنگ
الساعه، فورا، بی درنگ
immediately.
"quite a few of them of them will start playing right away"
I'm ready sir.
Oh go on then.
Right away sir
Very soon, immediately
فورا، بلافاصله، همین الان

بلافاصله
I want to get a job right away
فورا
بدون تاخیر
در دم
درجا
= immediately
الان، now
فورا، الساعة، بی درنگ
همین الان
خیلی زود
بلافاصله
فورا
بی درنگ
مستقیم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس