rear

/ˈrɪr//rɪə/

معنی: عقب، دنبال، پشت، تربیت کردن، پروردن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن
معانی دیگر: پس -، واپس، (ارتش) پشت جبهه، عقبه(ی سپاه)، دنباله، عقبدار، در عقب، در پشت، (خودمانی) کون و کفل، بقچه بندی، ماتحت، برپا کردن، ساختن، بالابردن، روی دوپا بلند شدن (مانند اسب)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the back part of something.
مترادف: back
متضاد: front
مشابه: reverse

- a note on the rear of the door
[ترجمه گوگل] یک یادداشت در پشت در
[ترجمه ترگمان] یادداشتی از پشت در،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a position behind or in back of something.
مترادف: back
متضاد: forefront, front

- we sat in the rear of the car
[ترجمه گوگل] پشت ماشین نشستیم
[ترجمه ترگمان] پشت اتومبیل نشستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the buttocks; rump.
مترادف: backside, behind, bottom, fanny, rear end, rump, tush
مشابه: buttock, posterior

(4) تعریف: the part of a military unit or area that is farthest away from the enemy.
متضاد: vanguard
صفت ( adjective )
• : تعریف: pertaining to or being at the back or the rear.
مترادف: back
متضاد: advance, front
مشابه: aft, aftermost, dorsal, hind, hindmost, posterior, rearmost, reverse, tail

- the rear entrance
[ترجمه Mrjn] ورودی پشتی
|
[ترجمه گوگل] ورودی عقب
[ترجمه ترگمان] در عقب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rear admiral
دریادار

2. rear echelon
پله دیس عقبه ی سپاه

3. the rear door
در عقب

4. the rear guard and the vanguards
پسگامان (پس قراولان) و پیشگامان (پیش قراولان)

5. the rear of the building has six windows
پشت ساختمان شش پنجره دارد.

6. the rear wheels of the car
چرخ های عقب اتومبیل

7. at the rear
در عقب،در پشت

8. the front and rear elevation of a house
فرازی جلو و عقب خانه

9. bring up the rear
در عقب صف حرکت کردن،آخر از همه آمدن

10. bring up the rear
(به ویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن،آخر (صف یا قطار اتومبیل ها و غیره) بودن

11. there's a well at the rear of the house
در پشت خانه یک چاه وجود دارد.

12. to take a seat in the rear
در عقب (یک محل) جای گرفتن (نشستن)

13. to take one's stand at the rear of the line
در محل خود در آخر صف ایستادن

14. the enemy has infiltrated the right flank and rear of our army
دشمن در جناح راست و عقب قشون ما رخنه کرده است.

15. The thief must have entered by the rear door.
[ترجمه گوگل]دزد باید از در عقب وارد شده باشد
[ترجمه ترگمان]دزد باید از در عقبی وارد شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The car slid sideways, its rear wheels spinning .
[ترجمه گوگل]ماشین به پهلو لیز خورد، چرخ‌های عقبش می‌چرخند
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از پهلو به حرکت درآمد و چرخ های عقب ماشین چرخیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He settled back in the rear of the taxi.
[ترجمه Abbas akbari] او پیش تر ( قبل تر ) در عقب تاکسی نشسته بود.
|
[ترجمه گوگل]دوباره در عقب تاکسی مستقر شد
[ترجمه ترگمان]به پشتی تاکسی تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A trailer was attached to the rear of the truck.
[ترجمه گوگل]یک تریلر به عقب کامیون وصل شده بود
[ترجمه ترگمان] یه تریلر به پشت کامیون بسته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She followed them in the rear.
[ترجمه گوگل]او آنها را در عقب دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]پشت سرشان آن ها را دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There's a sticker on the rear door/window.
[ترجمه گوگل]یک برچسب روی در/پنجره عقب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یه برچسب روی در پشتی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We walked round to the rear of the house.
[ترجمه گوگل]به سمت عقب خانه راه افتادیم
[ترجمه ترگمان]به طرف پشت خانه به راه افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The offside rear wheel needs replacing.
[ترجمه گوگل]چرخ عقب آفساید نیاز به تعویض دارد
[ترجمه ترگمان]چرخ عقب offside به تعویض نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقب (اسم)
back, rear, behind, heel, rear part

دنبال (اسم)
rear, attachment, pursuit

پشت (اسم)
back, rear, support, continuation, sequel, backbone, backside, reverse, dorsum, back part, generation, flesh side, wrong side

تربیت کردن (فعل)
abet, breed, educate, train, rear, school

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

افراشتن (فعل)
rear, elevate, unfurl, fly, erect

نمودار شدن (فعل)
rear, outcrop

تخصصی

[ریاضیات] پشت، عقب

انگلیسی به انگلیسی

• back end; hindmost unit of an army (or fleet, etc.)
raise, bring up; erect, construct; raise, lift, elevate; rise onto the hind legs
back, hind
the rear of something such as a building or vehicle is the part at the back of it. singular noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. i got out and examined the right rear wheel.
if you rear children, you bring them up until they are old enough to look after themselves.
when a horse rears or rears up, it stands on its hind legs.
if you are at the rear of a queue or line of people, you are the last person in it.
if you bring up the rear, you are the last person in a moving line of people.
if something unpleasant rears its ugly head, it happens or appears.

پیشنهاد کاربران

rear - set passenger = صندلی پشت مسافر
عقب، عقبی، انتهای . . . ( مثلا صف )
تربیت کردن
Rear door: درب عقبی
۱ - پرورش دادن، بزرگ کردن
۲ - پرورش دادن دام و طیور و . . . در مثلا مزرعه
۳ - بالا رفتن اسب و ایستادن روی دوپا
۴ - قد علم کردن، بالا رفتن به طوری که رعب آور باشد
بچه ها تروخدا به بچه نگید offspring معنی sarcastic میده یعنی بچه حیوان ( همون تولن سگ خودمون! ) اصلا هم ایدیماتیک و باکلاس نیست استفاده شه!
خطاب به آقای سجاد صالحی ولی rear کاملا درسته معنی که گفتن
بالا بُردن، به عقب بُردن. مثلا عقب بُردن یا بالا بُردن سَر
rear - on =to give a person or an animal a particular type of food, entertainment, etc.
فرمایش دوستان درسته این مثال هم داشته باشین
. I have had an accident in my car and one of the rear lights is broken
چراغ عقبی
( برای حیوانی مثل اسب ) : روی دو پا بلند شدن
The horse reared and threw me off.
اسب روی دو پایش ایستاد و مرا پرت کرد.
عقب
نمودار شود، خود را نشان دهد
back end
بزرگ کردن
to rear the offspring = بزرگ کردن فرزندان
پیشینه_ پیشینه داشتن_ سابقه داشتن_ عقبه داشتن_ پشتوانه داشتن
پشت ، عقب
بزرگ کردن ( بچه )
سر و کله ی چیزی پیدا شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس