oath

/oʊθ//əʊθ/

معنی: پیمان، سوگندنامه، عهد، سوگند، یمین، میثاق، عهد کردن، قسم خوردن، سوگند خوردن
معانی دیگر: قسم، (به کار بردن نام خدا و مقدسان با خشم یا برای تاکید و غیره) توهین به مقدسات، ذکر نام خدا به طریق نا شایسته، ناسزا، فحش، دشنام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: under oath, take an oath
(1) تعریف: a solemn pledge to do something, esp. a promise to tell the truth, as in a court of law.
مترادف: pledge, word, word of honor
مشابه: guarantee, promise, vow

- He made an oath that he would never treat his own children the way he had been treated as a child.
[ترجمه بابک م] سوگندخورد آنطوری که در کودکی با خودش تا کرده اند با فرزندانش رفتار نکند
|
[ترجمه Ayda] او قسم خورد که هرگز با فرزندان خودش همانطوری که در کودکی با او رفتار شد، رفتار نکند.
|
[ترجمه نیما چوبین] سوگند خورد هرگز با فرزندانش آنگونه رفتار نخواهد کرد که با خودش در کودکی رفتار شده بود.
|
[ترجمه احمد قربانی] او سوگند یاد کرد که هرگز با فرزندانش آن گونه رفتار نکند که در کودکی با او رفتار می کردند.
|
[ترجمه گوگل] او سوگند یاد کرد که هرگز با فرزندانش آن گونه رفتار نکند که در کودکی با او رفتار می کردند
[ترجمه ترگمان] او سوگند یاد کرد که هرگز با بچه های خود رفتاری که مانند کودکی با او رفتار شده بود رفتار نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: such a pledge in prescribed words, used to declare allegiance or to declare that one will serve one's office honorably.
مترادف: declaration
مشابه: affirmation, avowal, pledge, statement, vow

- He becomes president after taking the oath of office.
[ترجمه بابک م] او پس از ادای سوگند رسمی به ریاست جمهوری رسید .
|
[ترجمه شان] اوپس از ادای سوگند رسمی به ریاست جمهوری می رسد .
|
[ترجمه احمد قربانی] - پس از ادای سوگند ریاست جمهوری، رئیس جمهور می شود.
|
[ترجمه گوگل] او پس از ادای سوگند ریاست جمهوری می شود
[ترجمه ترگمان] او پس از ادای سوگند به ریاست جمهوری، رئیس جمهور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new physicians took the Hippocratic Oath.
[ترجمه شما] پزشکان جدید سوگند بقراط را یادکردند.
|
[ترجمه احمد قربانی] پزشکان جدید سوگند بقراط را گرفتند.
|
[ترجمه گوگل] پزشکان جدید سوگند بقراط را گرفتند
[ترجمه ترگمان] پزشکان جدید عهد Hippocratic را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an irreverent use of the name of a deity, or a similar blasphemous utterance.
مترادف: blasphemy, curse, profanity
مشابه: irreverence, obscenity, sacrilege, swearword

- My grandmother punished us if we uttered oaths like "for God's sake!" or "Gosh darn it!"
[ترجمه بابک م] هر وقت به مقدسات قسم می خوردیم یا می گفتیم"بخدا قسم" و یا "محض رضای خدا"، مادربزگ ما را تنبیه می کرد.
|
[ترجمه احمد قربانی] مادربزرگم ما را تنبیه می کرد اگر سوگندهایی مانند "به خاطر خدا" بگوییم! یا "خدا لعنت کن!"
|
[ترجمه گوگل] مادربزرگم ما را تنبیه می کرد اگر قسم هایی مثل «به خاطر خدا» می دادیم! یا "خدا لعنت کن!"
[ترجمه ترگمان] مادربزرگ من اگر به خاطر خدا سوگند یاد کرد ما را تنبیه کرد! \" یا \"خدای من!\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a curse word; profanity.
مترادف: curse, curse word, profanity, swearword
مشابه: dirty word, expletive, four-letter word, obscenity

- The drivers got out of their cars and hurled oaths at each other.
[ترجمه سارا کاووسی] رانندگان از ماشین شان پیادهشدند و با شدت به یکدیگر دشنام و ناسزا می گفتند.
|
[ترجمه احمد قربانی] رانندگان از اتومبیل خود پیاده شدند و به یکدیگر سوگند یاد کردند.
|
[ترجمه گوگل] رانندگان از اتومبیل خود پیاده شدند و به یکدیگر سوگند یاد کردند
[ترجمه ترگمان] رانندگان از اتومبیل ها پیاده شدند و به همدیگر فحش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an oath of friendship
سوگند دوستی

2. this oath binds you to secrecy
این سوگند شما را مقید به رازداری می کند.

3. under oath
قسم خورده،(در دادگاه) با قید سوگند

4. take an oath
رسما عهد کردن،سوگند خوردن،قسم خوردن

5. they took the oath of allegiance to the flag
آنان سوگند وفاداری به پرچم را ادا کردند.

6. to take an oath
قسم خوردن

7. to testify under oath
گواهی دادن با قید سوگند

8. he took a solemn oath on the bible
از صمیم قلب به انجیل قسم خورد.

9. the administration of an oath
اجرای (مراسم) سوگند

10. the chaplain adiministered the oath to the cadets
قاضی عسکر مراسم سوگند دانشجویان دانشکده ی افسری را انجام داد.

11. the old man frowned and spat out an oath
پیرمرد اخم کرد و فحش داد.

12. All members had to swear a solemn oath never to reveal the secrets of the organization.
[ترجمه مریم سالک زمانی] سوگند رسمی از همۀ اعضا گرفته می شد تا هرگز رازهای سازمانی را افشا نکنند.
|
[ترجمه گوگل]همه اعضا باید سوگند جدی می‌خوردند که هرگز اسرار سازمان را فاش نکنند
[ترجمه ترگمان]تمام اعضای انجمن سوگند خوردند که سوگند یاد کنند که اسرار سازمان را فاش نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have sworn an oath of loyalty to the monarchy.
[ترجمه گوگل]من سوگند وفاداری به سلطنت یاد کرده ام
[ترجمه ترگمان]من سوگند وفاداری به سلطنت سوگند یاد کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You are bound by oath to tell the truth.
[ترجمه گوگل]شما قسم خورده اید که حقیقت را بگویید
[ترجمه ترگمان]شما سوگند یاد می کنید که حقیقت را بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is a standard form of oath used in lawcourts.
[ترجمه گوگل]یک شکل استاندارد از سوگند در دادگاه ها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]یک نوع استاندارد از سوگندی که در lawcourts استفاده می شود وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Time will abandon those funny oath, until we also agree.
[ترجمه گوگل]زمان آن سوگندهای خنده دار را رها خواهد کرد، تا زمانی که ما نیز موافق باشیم
[ترجمه ترگمان]زمان آن سوگندی خنده دار را رها می کند، تا زمانی که ما هم توافق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They swore an oath of loyalty to the country.
[ترجمه گوگل]آنها سوگند وفاداری به کشور یاد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها سوگند وفاداری به کشور سوگند خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He often rips out an oath when he gets angry.
[ترجمه سیاوش] او معمولا وقتی عصبانی می شود ناسزا می گوید
|
[ترجمه گوگل]او اغلب وقتی عصبانی می شود سوگند یاد می کند
[ترجمه ترگمان]او اغلب وقتی عصبانی می شود سوگند یاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She testified under oath that the defendant was innocent.
[ترجمه گوگل]او با سوگند شهادت داد که متهم بی گناه است
[ترجمه ترگمان]او شهادت داده بود که متهم بی گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

سوگندنامه (اسم)
affidavit, oath

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

سوگند (اسم)
swear, oath, vow, davy, dick

یمین (اسم)
oath

میثاق (اسم)
promise, oath, vow

عهد کردن (فعل)
swear, promise, oath, vow, engage, guarantee, pledge, give one's word

قسم خوردن (فعل)
oath, avow

سوگند خوردن (فعل)
swear, adjure, oath, vow

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Office of Administrative Trials and Hearings
موضوع: سازمانی
دفتر محاکمات اداری و دادرسی (در نیویورک)

تخصصی

[حقوق] سوگند، قسم

انگلیسی به انگلیسی

• solemn vow; words of a solemn promise; curse
an oath is a formal promise.
an oath is also a swear-word; an old-fashioned use.

پیشنهاد کاربران

سوگند - دشنام
My wife and I took an oath never to lie to each other when we got married.
در این جمله، "took an oath" به معنای "سوگند یاد کردن" است. از آن برای توصیف کاری که شما و همسرتان در زمان ازدواج انجام دادید استفاده می شود. "never" به طور صحیح بعد از فعل "to lie" استفاده شده است.
سوگند/ قسم/ دشنام.
مترادف :
Swearing
Curse
دشنام، سوگند
oath 2 ( n ) =an offensive word or phrase used to express anger, surprise, etc. ; a swear word, e. g. She heard the sound of breaking glass, followed by a muttered oath.
oath
oath 1 ( n ) ( oʊθ ) ( pl. oaths, oʊ�z ) =a formal promise to do sth or a formal statement that sth is true, e. g. Before giving evidence, witnesses in court have to take the oath.
oath
قسم ، ناسزا
A promise that something is true
a promise that some think is true
a formal promice
a curse
قسم. سوگند. ناسزا. فحش
در بعضی موارد: قسم، سوگند
در بعضی موارد:دشنام، ناسزا
قسم/دشنام
Take an oathقسم خوردن
سوگند /قسم/دشنام
با استفاده از take برای مثال
Doctors take oath to started their work.
پزشک ها برای آغاز کار خود ادای سوگند میکنند .
I hardly ever took an oath to someone in
at all my life but my father takes an oath
every day to tell the truth.
من در کل زندگی ام کم تر به کسی قسم خوردم اما پدرم همیشه هر روز قسم می خورد که حقیقت را می گوید.
قسم، سوگند، . . . . . . معنی دوم ( secend name ) دشنام، فحش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس