nurse

/ˈnɜːrs//nɜːs/

معنی: مهد، دایه، پرستار، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن، پرستاری کردن
معانی دیگر: (از پستان خود) شیردادن، (از پستان) شیر خوردن، (از بیمار) پرستاری کردن، به عنوان پرستار کار کردن، تیمار کردن، مروسیدن، (در دل یافکر) پروردن، (در سر) پروراندن، (با بیماری) سرکردن، دست به گریبان بودن، دچار بودن، (با دقت) نگهداری کردن، توجه کردن، کم کم مصرف کردن، با امساک خوردن یا خرج کردن، در آغوش گرفتن، در برگرفتن، پرستار بچه، مادر رضاعی، (شخص یا چیز) پرورش دهنده، حامی، پروردگر، رجوع شود به: wet nurse، (جانور ـ شناسی) زنبور پرستار (که از نظر جنسی ناکامل بوده کارش نگهداری از نوزادان است)، (از کودک) پرستاری کردن، دایگی کردن، للگی کردن، (بچه) بارآوردن، پرورش دادن، (در دامن خود) پروردن، پژردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who cares for the sick or feeble, esp. under the guidance of a doctor.
مترادف: registered nurse, RN
مشابه: caretaker, practical nurse

- The nurse came in to take the patient's temperature.
[ترجمه کوثر بنی هاشم] پرستار برای گرفتن درجه تب بیمار امد
|
[ترجمه یاس] پرستار وارد اتاق شد تا با دستگاه درجه حرارت بیمار را بگیرد
|
[ترجمه یاس.] پرستار امد تا درجه حرارت بیمار را برسی کند
|
[ترجمه گوگل] پرستار برای اندازه گیری دمای بیمار وارد شد
[ترجمه ترگمان] پرستار آمد تا درجه حرارت بیمار را ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a woman who is paid to look after a child or several children, or to suckle a child not her own.
مترادف: nursemaid
مشابه: dry nurse, governess, nanny, wet nurse

- When the child became too old for her nurse, she was looked after by a governess.
[ترجمه گوگل] وقتی کودک برای پرستارش خیلی پیر شد، یک خانم از او مراقبت می کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه برای پرستار بچه خیلی پیر شد، یک معلم سر خانه به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in an insect colony, a worker that looks after the young.
مشابه: worker
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nurses, nursing, nursed
(1) تعریف: to give medical care to.
مترادف: attend, doctor, minister to
مشابه: take care of, tend, treat

- They nursed the sick kitten.
[ترجمه گوگل] آنها از بچه گربه بیمار پرستاری کردند
[ترجمه ترگمان] از بچه گربه پرستاری پرستاری می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to breast-feed (a baby).
مترادف: breast-feed, suckle
مشابه: feed, nourish, wet-nurse

- She nursed her baby through his first year.
[ترجمه گوگل] او تا سال اول از نوزادش شیر داد
[ترجمه ترگمان] در طول سال اول از بچه اش پرستاری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to attempt to cure.
مترادف: treat
مشابه: attend, cure, heal, remedy, take care of

- He stayed home to nurse his cold.
[ترجمه گوگل] او در خانه ماند تا از سرماخوردگی خود پرستاری کند
[ترجمه ترگمان] به خانه ماند تا سردش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to look after the needs of.
مترادف: take care of, tend
مشابه: favor, keep, look after, maintain, mind, mother, succor, suckle, sustain

- The manager nursed the company through the slump.
[ترجمه گوگل] مدیر شرکت را از طریق رکود پرستاری کرد
[ترجمه ترگمان] مدیر از طریق رکود از شرکت پرستاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to keep alive or active by dwelling upon.
مترادف: harbor, hold, nurture
مشابه: foster, keep, sustain

- He's always nursing a grievance.
[ترجمه امیررضا رحیم زاده] او همیشه از یک پرستاری شکایت می کند
|
[ترجمه گوگل] او همیشه در حال شکایت است
[ترجمه ترگمان] او همیشه از یک شکایت پرستاری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to eat, drink, or use up slowly.
مشابه: conserve, husband, save, sip, spare

- She nursed her drink for an hour.
[ترجمه learner] او کم کم نوشیدنی اش را برای یک ساعت نوشید
|
[ترجمه گوگل] او یک ساعت نوشیدنی خود را شیر داد
[ترجمه ترگمان] برای یک ساعت از نوشیدنی او پرستاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children nursed their allowance so it lasted the whole vacation.
[ترجمه learner] بچه ها پول توجیبی اشان را کم کم مصرف کردند بطوری که تمام تعطیلات طول کشید
|
[ترجمه گوگل] بچه ها کمک هزینه پرستاری خود را به طوری که تمام تعطیلات طول کشید
[ترجمه ترگمان] بچه ها پول توجیبی خود را از دست دادند، بنابراین تمام تعطیلات به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to give or receive nourishment from the breast.
مترادف: breast-feed, suckle
مشابه: wet-nurse

- The baby was fussy and wanted to nurse.
[ترجمه گوگل] بچه بداخلاق بود و می خواست شیر ​​بدهد
[ترجمه ترگمان] بچه داشت جیغ می کشید و می خواست پرستار بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to perform the duties of a nurse.
مشابه: attend, doctor

- He finished his studies and he's nursing now.
[ترجمه گوگل] درسش تموم شد و الان پرستاره
[ترجمه ترگمان] درس های او را تمام کرد و حالا در حال پرستاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nurse one's pride
عزت نفس جریحه دار (خود را) درمان کردن

2. that nurse gets off duty after five p. m.
آن پرستار ساعت پنج بعد از ظهر کارش تمام می شود.

3. the nurse assisted the doctor
پرستار دکتر را یاری کرد.

4. the nurse cushioned his injured shoulder
پرستار زیر شانه ی مصدوم او بالش قرار داد.

5. the nurse held the patient by the hand and walked him around the room
پرستار دست بیمار راگرفت و او را دور اتاق راه برد.

6. the nurse infatuated the infirm old man and took his money
پرستار دل پیرمرد علیل را ربود و پول هایش را گرفت.

7. the nurse infected the children with a sense of guilt
پرستار کودکان را دچار احساس گناه کرد.

8. the nurse rinsed the discharge around the sore
پرستار ترشحات دور زخم را شستشو داد.

9. the nurse stood by the bedside
پرستار در کنار بستر ایستاد.

10. the nurse tried to calm the sick child
پرستار کوشید کودک بیمار را آرام کند.

11. to nurse a grudge
کینه در دل پروردن

12. to nurse an injured leg
از پای آسیب دیده مراقبت کردن

13. a night nurse
پرستار شب کار

14. a regular nurse
پرستار واجد شرایط

15. a wet nurse
دایه

16. an obsessive nurse
پرستار وسواسی

17. the attendant nurse
پرستار مامور رسیدگی (به بیمار)،پرستار مسئول

18. he hired a nurse to take care of his invalid mother
او برای مراقبت از مادر رنجورش پرستار اجیر کرد.

19. to cap a nurse
به پرستار،کلاه پرستاری (به نشان فراغت از تحصیل) اعطا کردن

20. my sister pari is a nurse
خواهر من پری پرستار است.

21. the endearing words of the nurse to the dying patient
سخنان محبت آمیز پرستار به بیمار در حال مرگ

22. gradually, he became attached to his nurse
به تدریج نسبت به پرستار خود دلبستگی پیدا کرد.

23. ahmad made a spectacle of himself by arguing with the nurse
مشاجره ی احمد با پرستار الم شنگه به پا کرد.

24. The young nurse was assisting at her first operation.
[ترجمه گوگل]پرستار جوان در اولین عمل جراحی به او کمک می کرد
[ترجمه ترگمان]پرستار جوان در اولین عمل به او کمک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. A nurse took her arm and led her to a chair.
[ترجمه گوگل]پرستاری بازوی او را گرفت و به سمت صندلی برد
[ترجمه ترگمان]پرستار بازویش را گرفت و او را به سمت یک صندلی هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The wind is so light—you'll have to nurse the boat along.
[ترجمه گوگل]باد بسیار ملایم است - شما باید قایق را در کنار آن پرستاری کنید
[ترجمه ترگمان]باد خیلی سبک است - باید از قایق پرستاری کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The nurse wheeled the dinner up.
[ترجمه A] پرستار شام را بعد از تمام شدن جمع کرد.
|
[ترجمه learner] Wheel up : take off از زمین بلند شدن چرخ هواپیما پرستار شام را جمع کرد
|
[ترجمه گوگل]پرستار شام را چرخاند
[ترجمه ترگمان]پرستار شام را جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The patient nurse ministered to the dying old man.
[ترجمه گوگل]پرستار بیمار به پیرمرد در حال مرگ خدمت کرد
[ترجمه ترگمان]پرستار بیمار به پیرمردی که در حال مرگ بود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The nurse was having trouble finding a vein in his arm.
[ترجمه گوگل]پرستار برای پیدا کردن رگ بازویش مشکل داشت
[ترجمه ترگمان]پرستار مشکل پیدا کردن رگی در دستش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهد (اسم)
nurse, cradle

دایه (اسم)
nurse, dry-nurse, wet nurse, nursemaid

پرستار (اسم)
nurse, foster-mother, sister

پرورشگاه (اسم)
nurse, nursery, orphanage

مرهم گذار (اسم)
nurse

پروراندن (فعل)
raise, nurse

شیر خوردن (فعل)
nurse

باصرفه جویی یا دقت بکار بردن (فعل)
nurse

پرستاری کردن (فعل)
attend, minister, nurse, tend

انگلیسی به انگلیسی

• medical caretaker (especially in a hospital under the supervision of a doctor); caretaker of a baby or young children, nanny
breast-feed; suckle; provide medical care; take care of; work as a nurse; use up slowly; dwell on, harbor (especially of jealousy or anger)
a nurse is a person whose job is to care for people who are ill.
if you nurse someone, you care for them while they are ill.
if you nurse an illness or injury, you allow it to get better by resting.
if you nurse an emotion or an ambition, you feel it strongly for a long time.
see also nursing.

پیشنهاد کاربران

nurse ؛ از کلمه ی نیل یا nill در زبان انگلیسی برای کلمه ی پرستار با نگارش nurse در حال استفاده می باشد. حرف ( ر ) در کلمه ی نِرس در قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ل ) می باشد که این دو حرف دو بُعد تکرار و لطافت را در مفهوم کلمات ایجاد می کنند. بر همین مبنا کلمه ی نِرس همان نِلس به معنی شخص محو کننده ی بیماری می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. نول در زبان انگلیسی امروزی با نگارش nill به معنی صفر در حال استفاده می باشد. در مکاتبات اداری اصطلاح نیل کردن یک خط اشتباه یا درخواست تکراری و غیره به مفهوم محو کردن یا حذف کردن رایج می باشد. حتی اصطلاح ناله کردن مرتبط با مفهوم کلمه ی نیل که از روی نداری این عمل اتفاق می افتد در زبان فارسی رایج می باشد.
در فرهنگ نامگذاری ها هم کلمه ی نیلسون Nilsson به معنی مرد یا پسر محو کننده ی خطاها و اشتباهات استفاده می شود.
پرستار ؛ نیروبخش و انرژی دهنده
حالا این مفهوم چطور در این کلیدواژه نهفته شده است در متن تحلیل شده ی زیر تبیین شده است ؛
پرزیدنت president ؛
اگر گوش به حرف حرف این کلمه بدهیم حرفی که این کلمه برای گفتن دارد منشعب از مفهوم پریز پرزنت و پارس و پاریس و. . .
به معنی حضور پایدار و دارای قدرت و انرژی یا شخص پرایز کننده و پرستار به مفهوم انرژی دهنده و نیروبخش
یکی از ویژگی های کلمه ی پارس این است که خداوند متعال روی کلمه ی پارس در عالم امکان به مفهوم پاراست شدن و راستی و رُستَن برای ایجاد کلمات در ابعاد مختلف خیلی مانور داده است. به گونه ای که کلمه ی پارس به مفهوم نور و نیرو و انرژی سرمنشاء بسیاری از کلمات است.
تحلیل مفهوم و فلسفه ی ایجاد کلمه ی پرزنت و پرزیدنت در مطلب زیر توسط کلمات هم خانواده ی پرزنت و پرزیدنت تبیین گردیده است ؛
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض فریضه رِفرِنس فرانسه کنفرانس فیروز پیروز پتروس پرایس سپرینگ اسپرم پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پادر پیتر فادر فطرت پدر پسر فیروز پیروز پاریس پیریس پیریز پریسا سورپرایز پرستار پروستات پرستش پرستو پارادایس پُرسش پُرس پِریز پسر پارازیت پرزیدنت سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر سِپَر ساپورت ساپلای اسپرم اسپورت sport مسافرت sparrow spirit فرض فُرس فرجه ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی و حرکت. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس و پردیس و فردوس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز با لهجه های محلی پیریس که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایز یا پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است. در کل هر جریانی از نور و نیرو که از درون به بیرون جاری باشد و باعث تغذیه نور و نیرو در یک سیستم گردد رایز نمودن و پرایس شدن را مفهوم می رساند. حتی کلمه rescue مرتبط با کلمه ی ریسک که در زبان انگلیسی با ترجمه نجات یافتن و زنده ماندن و احیاء شدن برای ما برگردان شده است منشعب از همین مفهوم rise ، که قانون حذف و اضافه یا افزونه ها در این کلمه اعمال گردیده است. یعنی حرف پ در کلمه رایز برای راحتی آوا حذف گردیده است یعنی کلمه رایز تغییر شکل یافته کلمه پرایز یا همین پریز در صنعت الکترونیک بوده است. یعنی تغذیه شدن، رایز شدن پرایز شدن پاراست شدن و راست شدن و رُستن و روستا شدن و appraisal می باشد. هر چند که خود کلمه riser نیز در صنعت نفت به لوله های حامل نفت خام اطلاق می شود که نفت خام چاه از درون زمین به کارخانه جهت فرآوری آن ارسال می شود. یا در صنعت فاضلاب عکس این جریان در لوله ها تحت عنوان رایزر برای پرایز شدن زمین در حال استفاده می باشد.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش مرتبط با کلمه ی پرایس نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پُرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد و از قانون نگارش حروف معکوس شکل گرفته است شاخه ای دیگر از جریان مفهوم سفره ی انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور و پرافیس که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن و حرکت و پیچ و تاب انرژی در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم از منظر قانون لاتین کلمات که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع را می رساند.
یا کلمه ی فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور به معنی گرمکن نیز خود گویای شرح حال خود می باشد.
کلمه ی رِفرِنس که تحت عنوان مرجع ترجمه و برگردان شده به مفهوم برداشت و کسب اطلاعات از یک منبع معتبر تحقیقی و پژوهشی و تولید علم می باشد.
کلمه ی نزدیک دیگر به کلمه ی فِرنِس در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه ی پِرَنسِس به مفهوم دختر گرم و پر شور و حرارت و پر جنب و جوش و انرژی دهنده دارای مفهوم می باشد.
کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و پارسِنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت مرتبط با کلمه ی پرافیس و پروفسور که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه و برگردان گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از مفهوم راستی و رستن، برگرفته از قانون تغییر شکل حروف در غالب کلمات می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. نول در زبان انگلیسی امروزی با نگارش nill به معنی صفر در حال استفاده می باشد. در مکاتبات اداری اصطلاح نیل کردن یک خط اشتباه یا درخواست تکراری و غیره به مفهوم محو کردن یا حذف کردن رایج می باشد. حتی اصطلاح ناله کردن مرتبط با مفهوم کلمه ی نیل که از روی نداری این عمل اتفاق می افتد در زبان فارسی رایج می باشد.
در فرهنگ نامگذاری ها هم کلمه ی نیلسون Nilsson به معنی مرد یا پسر محو کننده ی خطاها و اشتباهات استفاده می شود.
از کلمه ی نیل یا nill در زبان انگلیسی برای کلمه ی پرستار با نگارش nurse در حال استفاده می باشد. حرف ( ر ) در کلمه ی نِرس در قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ل ) می باشد که این دو حرف دو بُعد تکرار و لطافت را در مفهوم کلمات ایجاد می کنند. بر همین مبنا کلمه ی نِرس همان نِلس به معنی شخص محو کننده ی بیماری می باشد.
کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف مثل سَفَر و صفر هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه ی صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه ی صوت بیان می کند و صدا عمل ایجاد یک جریان رو به افزایش در مقوله ی صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه و برگردان شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی و دارای قدرت می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره به مفهوم انرژی دار می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.
فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش.
یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن.
در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش،
قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم.
در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ( ر ) که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی، نهفته و نمایانگر است.
forging:
کلیدواژه ی forging ؛ فُرجینگ که در ترجمه تحت عنوان آهنگری و چکش کاری و پتک زدن برگردان شده است به مفهوم ضربه زدن و نیرو وارد کردن منشعب از مفهوم فُرجه دادن و فُرجه گرفتن یا فُرس دادن و فُرس گرفتن می باشد.
فُرجه؛ اصطلاح فُرجه گرفتن به مفهوم فُرسْ گرفتن و نیرو گرفتن. مرتبط با کلمه پُرس که به عنوان واحد شمارش غذا استفاده می شود. مرتبط با کلماتی از قبیل پارس پُرس پُرش پُرشه پِرشیَن پرشیا پریز پرستار پاریس پرسش سُفره پرافیت پرافیس پروفسشنال پروفسور و خیلی کلمات اینچنینی.
فَجْر؛ اصطلاح سپیده ی فَجر به مفهوم شروع فَرَج و فروج نور و تَفَرّج طبیعت توسط گشایشگر فاجر.
و شروع فُرجه و فُرسْ گرفتن زمین و طبیعت از صاحب نور و نیرو، صاحبی که نیرومند و فاجر است.
جیرفت ؛ تفرجگاه پایان یافته. مکان فروج و فَرَج نور و فَجْر و انفجار یک تمدن در تاریخ مانده.
تمدن و تفرجگاهی که بر اثر تغییرات آب و هوایی منقرض گردیده است.
در قانون ایجاد کلمات مرتبط با راسته و زنجیره ی مفهوم کلمه ی جفت جفا شده.

تفرجگاه ؛ مکان نورگیر و آفتاب گیر. مکان فُرجه گرفتن.
فُرْج، فُرجه، فَرَج، فروج، فَجر. تفرج، جیرفت

معانی زیر رو میده و فقط معنی پرستار نمیده، ناراحتی؟ ناراحت باش!
پرستار ( شخصی که از بیماران مراقبت می کند )
The nurse checked the patient's temperature.
پرستاری کردن ( مراقبت از بیمار )
...
[مشاهده متن کامل]

She nursed her sick mother for many months.
شیر دادن ( تغذیه نوزاد با شیر مادر )
She nursed her baby in public without any embarrassment.
در دل نگه داشتن/پرورش دادن ( معمولا برای احساسات منفی مثل کینه )
He nursed a grudge against his former friend.
مَک زدن ( به آرامی نوشیدن مشروب برای طولانی تر شدن زمان مستی )
He was nursing a pint of beer all evening.

✍ توضیح: A person trained to care for the sick or injured in a hospital or clinic ⛑️
🔍 مترادف: Caregiver
✅ مثال: The nurse checked my blood pressure.
مترادف breastfeeding
( چیزی را ) با احتیاط نگه داشتن، با دقت گرفتن؛ مواظبت کردن
پرستار، مراقب
مثال: The nurse took care of the patients in the hospital.
پرستار از بیماران در بیمارستان مراقبت می کرد.
هی دنیا
پرستار ، دایه
پرستار
پرستاری کردن
Nurse the baby
the act of a woman feeding a baby with milk from her breasts
بچه شیر دادن
بازی بازی کردن با چیزی.
Dont nurse your drink. just get it down
بال و پر دادن:
We are too busy nursing the offense
Am from USA Florida but now am in west Africa to do my nursing project but now l have finish my nursing project last month. But now l want to claim my last father property??ترجمه به فارسی
Am from USA Florida but now am in west Africa to do my nursing project but now l have finish my nursing project last month. But now l want to claim my last father property??
nurse ( پزشکی )
واژه مصوب: پرستار
تعریف: فردی که در زمینۀ اصول علمی و مهارت های حرفه‏ای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد
Someone whose job is to look after people who are ill or injured usually in a hospitall.
پرورش دادن
پرستار گاهی اوقات معنی دستیار پزشک نیز می دهد
nurse the ambition:foster a sense:encourage intention
دوستانی که حکم صادر می کنند که معانی دیگه اشتباه هستند لطفا با بی دقتی یا عدم اطلاع دیگران رو به اشتباه نندازید. Nurse به عنوان فعل هم استفاده می شه در موقعیت هایی که هیچ رطبی به پرستاری نداره. مثلا وقتی در انگلیسی گفته می شه She nursed him at her breast شما انتظار دارید ترجمه بشه او را در آغوشش پرستاری کرد؟ میشه به کار برد اما بی سلیقگی است و درستش این هست که �او را در آغوشش شیر داد� یا �او را در آغوشش پروراند. � یا در زمانی که گفته می شهHe nursed his drink لابد باید ترجمه بشه نوشیدنی اش را پرستاری کرد؟؟؟!!! ترجمه درست میشه نوشیدنی اش را مزه مزه کرد. به اینها اضافه کنید که ریشه واژه به nourish برمی گرده که به معنی پرورندان است ولی ریشه پرستار به پرستیدن و خدمت گذاری برمی گرده.
معنی ها همه اشتباه هستند و فقط پرستار صحیح هست
پرستار
پرستار
درست تر از همه پرستار هستش معنی های دیگه اشتباهِ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس