impress

/ˌɪmˈpres//ɪmˈpres/

معنی: اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش، مهر زدن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، تحت تاثیر قرار دادن
معانی دیگر: به خدمت اجباری بردن (به ویژه خدمت در نیروی دریایی)، (برای کارهای عام المنفعه) مصادره یا ضبط کردن (پول یا ملک و غیره)، مهر کردن (فلز و غیره با پرس یا منگنه و غیره)، نقش انداختن، فشردن، نقش گذاری کردن، باسمه زدن (رجوع شود به: imprint)، (فکرا یا روحا و غیره) تحت تاءثیر قرار دادن، اثر گذاشتن، هناییدن، برداشت گذاشتن، اندیش گیری کردن، (با: on یا upon) در خاطره ثبت کردن، به خاطر سپردن، در مغز (کسی) جایگزین کردن، اندیش گذاری کردن، (برق - به مدار یا اسباب الکتریکی و غیره) برق دادن، باسمه زنی، نقش اندازی، مهرزنی، نشان گذاری، (اثری که با فشردن چیزی مثل مهر بر چیز دیگری گذاشته شود) نقش، جای مهر، vt : تحت تاثیر قرار دادن، طبع

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impresses, impressing, impressed
(1) تعریف: to cause a strong or particular opinion or emotional feeling in.
مترادف: affect, strike
مشابه: get, hit, move, touch

- The tremendous size of the structure impressed us greatly.
[ترجمه A.A] عظمت اندازه سازمان ما را بشدت تحت تاثیر قرار داد
|
[ترجمه melika] اندازه فوق العاده ساختار ما را بسیار تحت تأثیر قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] اندازه فوق العاده سازه ما را به شدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] اندازه عظیم سازه ما را به شدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She impressed us as a thoughtful and honest person.
[ترجمه Philip] او در نظر ما خود را انسانی فرزانه و صادق نشان داد.
|
[ترجمه گلی افجه ] او بعنوان فردی صادق و متفکر ما را تحت تاثیر قرار داد
|
[ترجمه melika] او ما را به عنوان فردی متفکر و صادق تحت تأثیر قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] او ما را به عنوان فردی متفکر و صادق تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] او ما را به عنوان یک شخص متفکر و شریف تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How does the city impress you? It's changed a lot since you were here last.
[ترجمه A.A] نظرتون در مورد شهر چیه؟از وقتی که آخرین بار اینجا بودید خیلی تغییرکرده است
|
[ترجمه آرتین] شهر چه تاثیری بر روی تو گذاشته است؟ تو از اخرین باری که اینجا بودی تغییرات زیادی کردی
|
[ترجمه melika] شهر چگونه شما را تحت تأثیر قرار می دهد؟ از آخرین باری که اینجا بودید خیلی تغییر کرده است.
|
[ترجمه حمیدرضا نظری] شهر چقدر شما را تحت تاثیر قرار داد؟از آخرین باری که اینجا بودید خیلی تغییر کرده
|
[ترجمه گوگل] چگونه شهر شما را تحت تاثیر قرار می دهد؟ از آخرین باری که اینجا بودی خیلی تغییر کرده
[ترجمه ترگمان] شهر چطور شما رو تحت تاثیر قرار میده؟ از آخرین باری که اینجا بودی خیلی تغییر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a strong or lasting impact on (someone), esp. a positive impact.
مترادف: affect, move, strike, touch
متضاد: disappoint
مشابه: engrave, influence, stir

- His earnest desire to learn impressed his teachers.
[ترجمه گلی افجه ] اشتیاق او به یاد گیری معلم ها را تحت تاثیر قرار داد
|
[ترجمه گوگل] اشتیاق جدی او به یادگیری معلمانش را تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست teachers را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He is trying to impress her with his wealth.
[ترجمه گوگل] او سعی می کند او را با ثروت خود تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان] او سعی دارد او را با ثروت تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause (something) to be known, remembered, and fully appreciated.
مشابه: inculcate, instill

- She tried to impress upon the children the importance of washing away germs.
[ترجمه گلی افجه ] او سعی می کرد به بچه ها اهمیت شستن میکروب ها را یاد آوری کند
|
[ترجمه گوگل] او سعی می کرد اهمیت شستن میکروب ها را بر روی کودکان تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان] او سعی کرد به بچه ها اهمیت شستن میکروب ها را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His parents impressed on him the necessity of working hard to achieve one's goal.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش ضرورت تلاش سخت برای رسیدن به هدف را بر او تأثیر گذاشتند
[ترجمه ترگمان] والدینش بر او تاثیر گذاشتند که برای رسیدن به یک هدف سخت تلاش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to form or mark by applying pressure.
مترادف: imprint
مشابه: indent, mark, stamp

- Now you're ready to impress your pattern on your clay pot.
[ترجمه گوگل] اکنون آماده هستید که الگوی خود را روی گلدان سفالی خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان] حالا آماده هستید که الگوی خود را روی دیگ your تحت تاثیر قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a favorable impression.

- His skill as a chef never fails to impress.
[ترجمه رضا] مهارت او به عنوان یک آشپز همیشه دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.
|
[ترجمه گوگل] مهارت او به عنوان یک آشپز هرگز تحت تأثیر قرار نمی گیرد
[ترجمه ترگمان] مهارت او به عنوان یک آشپز هرگز تحت تاثیر قرار نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a mark created, as on paper, by the application of pressure.
مترادف: imprint, stamp
مشابه: impression, indentation, mark

- The impress is visible right here.
[ترجمه گوگل] تاثیر در اینجا قابل مشاهده است
[ترجمه ترگمان] تحت تاثیر قرار گرفته در اینجا قابل مشاهده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a distinctive quality given to something, as by a person.
مترادف: impact
مشابه: influence, mark, stamp

- When he retired, he left his strong impress on that job.
[ترجمه گوگل] هنگامی که او بازنشسته شد، تأثیر قوی خود را در آن شغل به جا گذاشت
[ترجمه ترگمان] وقتی بازنشست شد اون his رو روی اون کار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impresses, impressing, impressed
• : تعریف: to force into military service, esp. sea duty.
مترادف: conscript, draft, induct, press
مشابه: activate, commandeer, enlist

جمله های نمونه

1. to impress a seal on wax
مهری را بر موم فشردن

2. to impress clay with a die
گل را با قالب نقش دار کردن

3. She did not impress me at all.
[ترجمه Atii👋🏻🤍] او من را تحت تأثیر قرار نداد
|
[ترجمه Amin] اوبه هیچ وجه من را تحت تاثیر قرار نداد
|
[ترجمه هلیا خلیلی ] او من را اصلا تحت تاثیر قرار نداد
|
[ترجمه ائل آی] اصلا مرا تحت تاثیر قرار نداد
|
[ترجمه علی نوروزی] او مرا تحت تاثیر قرار نداده است
|
[ترجمه بختیاری] اصلا ازش خوشم نیومد.
|
[ترجمه گوگل]او اصلاً مرا تحت تأثیر قرار نداد
[ترجمه ترگمان]او اصلا مرا تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't ever change just to impress and please someone. Change because it makes you a better person and it leads you to a better future.
[ترجمه 🙃ANZM😝] هیچوقت به خاطر تحت تاثیر قرار دادن و راضی کردن یه نفر تغییر نکنید . تغییر کنید به این دلیل که شما فرد بهتری شوید و به آینده ای بهتر هدایت بشید
|
[ترجمه هلیا خلیلی ] هیچ وقت به خاطره تحت تاثیر قرار دادن و راضی کردن دیگران خودتان را تغییر ندهید تغییر کنید چون باعت میشه شما آدم بهتری شوید و به آینده ی بهتر هدایت شوید
|
[ترجمه گوگل]هرگز فقط برای تحت تاثیر قرار دادن و جلب رضایت کسی تغییر نکنید تغییر کنید زیرا از شما انسان بهتری می سازد و شما را به آینده ای بهتر می رساند
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت فقط برای تحت تاثیر قرار دادن و راضی کردن کسی تغییر نکنید تغییر به این دلیل که باعث می شود شما فرد بهتری شوید و این باعث می شود که شما به آینده ای بهتر برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Grand Canyon never fails to impress people.
[ترجمه گلی افجه ] گرند کنیون هرگز در تاثیر گذاری بر مردم خطا نمی کند
|
[ترجمه گوگل]گراند کانیون هرگز نمی تواند مردم را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]گرند کنیون هرگز نمی تواند مردم را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The speaker tried hard to impress the audience but left them cold.
[ترجمه گوگل]سخنران تلاش زیادی کرد تا حضار را تحت تأثیر قرار دهد اما آنها را سرد رها کرد
[ترجمه ترگمان]سخنران سخت تلاش کرد که حضار را تحت تاثیر قرار دهد اما آن ها را سرد رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The boys were vying to impress her.
[ترجمه bahar] پسران تلاش میکردند تا او ( دختر ) را تحت تاثیر قرار دهند
|
[ترجمه گوگل]پسرها برای تحت تاثیر قرار دادن او با هم رقابت می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها می کوشیدند تا او را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Steve borrowed his dad's sports car to impress his girlfriend.
[ترجمه گوگل]استیو ماشین اسپرت پدرش را قرض گرفت تا دوست دخترش را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]استیو ماشین اسپرت پدرش رو قرض گرفته تا دوست دخترش رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sights of the city never fail to impress foreign tourists.
[ترجمه ai] مناظر شهر هرگز در تحت تاثیر قرار دادن گردشگران خارجی شکست نمیخورند.
|
[ترجمه گوگل]دیدنی های شهر هرگز در تحت تاثیر قرار دادن گردشگران خارجی کوتاهی نمی کند
[ترجمه ترگمان]مناظر شهر هرگز توریست های خارجی را تحت تاثیر قرار نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jed wanted to impress a Harvard professor and some other big guns.
[ترجمه گوگل]جد می خواست یک استاد دانشگاه هاروارد و چند اسلحه بزرگ دیگر را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]جد \"می خواست که یه استاد هاروارد\" و یه سری توپ های بزرگ دیگه رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You can try your best to impress the interviewers but in the end it's often just a question of luck.
[ترجمه گوگل]شما می توانید تمام تلاش خود را بکنید تا مصاحبه کنندگان را تحت تاثیر قرار دهید، اما در نهایت اغلب فقط یک سوال شانس است
[ترجمه ترگمان]شما می توانید بهترین تلاش خود را بکنید تا مصاحبه کننده را تحت تاثیر قرار دهید، اما در پایان اغلب تنها یک سوال از شانس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's important to impress your seniors if you want to be promoted.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید ترفیع بگیرید، مهم است که سالمندان خود را تحت تأثیر قرار دهید
[ترجمه ترگمان]مهم این است که اگر بخواهی ترفیع بگیری، seniors را تحت تاثیر قرار دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The results failed to impress us.
[ترجمه گوگل]نتایج نتوانست ما را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]نتایج نتوانستند ما را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Make the extra effort to impress the buyer and you will be rewarded with a quicker sale.
[ترجمه گوگل]تلاش بیشتری برای تحت تاثیر قرار دادن خریدار انجام دهید و با فروش سریعتر پاداش خواهید گرفت
[ترجمه ترگمان]تلاش بیشتری کنید تا خریدار را تحت تاثیر قرار دهید و به یک فروش سریع تر پاداش خواهید داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He tried to impress me with his extensive knowledge of wine.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با دانش گسترده اش در مورد شراب مرا تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد من رو با آگاهی زیاد شراب تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

مهر (اسم)
affection, liking, love, seal, stamp, signet, cachet, impress, punch, sigil

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

نشان گذاردن (اسم)
impress

نقش (اسم)
figure, stamp, designation, role, pattern, impress, inscription, legend

مهر زدن (فعل)
frank, seal, stamp, imprint, impress, sigillate

باقی گذاردن (فعل)
leave, impress

تاثیر کردن بر (فعل)
influence, impress

تحت تاثیر قرار دادن (فعل)
bias, impress

انگلیسی به انگلیسی

• affect strongly; make an impression; emphasize; stamp, make a mark using pressure
if you impress someone, you make them admire and respect you because of your qualities, abilities, or achievements.
if you impress something on someone, you make them understand the importance of it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

تحت تأثیر قرار دادن" یا "بسیار خوش آمدن
در مواردی ( الهام بخش ) بودن
Showing
نشانه
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: دَرفِشُردن

⚫ نگارش به خط لاتین: Drfeshordan

⚫ آمیخته از: در ( im ) و �فشردن� ( press )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

تأثیر گذاشتن
مثال: Her performance impressed the judges.
نتایج او داوران را تحت تأثیر قرار داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
متشقات impress
impress تحت تاثیر قراردادن
impression ( noun ) اثر
impressive تاثیرگذار
impressively
impressionable ( adjective ) کسی یا چیزیه که به راحتی تحت تاثیر قرار میگیرد و حساس است.
...
[مشاهده متن کامل]

impressionist: کسی که از رفتار افراد مشهور تقلید میکنه تا باعث خندیدن مردم بشه
impressionism: سبکی در نقاشی که در آن نقاش سعی می کند اثر نور روی اجسام را نشان دهد
impressionistic ( adjective ) برداشت گرایانه
impressionistically ( adverb )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : impress
اسم ( noun ) : impression
صفت ( adjective ) : impressive / impressed / impressionable
قید ( adverb ) : impressively
جذب شدن
خوش آمدن از ظاهر یا کار فردی
متاثر شدن
Inspire
● تحت تاثیر قرار دادن. به تحسین واداشتن
● ارزش و اهمیت چیزی را تبیین کردن
● نشان گذاردن، مهر زدن
موجب افتخار کسی شدن
1. Reminiscent of Borat's unforgettable lime - green mankini, Carrey's attention - seeking garment failed to impress style commentator Peter York.
لباس جلب توجه کری که یادآور مانکن های فراموش نشدنی بورات به رنگ سبز آهک بود ، نتوانست تحت تأثیر مفسران سبک پیتر یورک قرار گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. They plug into portable devices and laptops, and will impress even insufferable music snobs.
آنها به دستگاه های قابل حمل و لپ تاپ متصل می شوند ، و حتی اسنوب های موسیقی غیر قابل تحمل را تحت تأثیر قرار می دهند.
3. The upperclassmen have set a great example in their work ethic, and the underclassmen continue to impress with their improvement.
افراد سطح بالای دانشگاه نمونه ای عالی در اخلاق کاری خود قرار داده اند و افراد سال های اول و دوم دانشگاه همچنان با پیشرفت خود تحت تأثیر قرار می گیرند.
4. If she does that same type of preparation, she could impress people who are underestimating her.
اگر او همان نوع آماده سازی را انجام دهد ، می تواند افرادی را که او را دست کم می گیرند تحت تأثیر قرار دهد.
5. Above all, this is music to impress the listener with the power of the Church and its Maker.
مهمتر از همه ، این موسیقی برای تحت تأثیر قرار دادن شنوندگان با قدرت کلیسا و سازنده آن است.
6. The singing here is splendid, with the man continuing to impress with both his rich bass voice and fine sense for drama.
آواز در اینجا عالی است ، مرد همچنان با صدای باس غنی و حس خوب درام تحت تأثیر قرار می گیرد.
7. Still less can the battle of Skagerrak have left its impress upon world history.
هنوز هم نبرد Skagerrak می تواند تأثیر خود را بر تاریخ جهان بگذارد.
Impress ( verb ) = تحت تاثیر قرار دادن، تحت تاثیر قرار گرفتن
Impress ( noun ) = اثر، تاثیر
معانی دیگر Impress ( verb ) >>>> نشان گذاری کردن، خاطر نشان کردن، مهر زدن، باقی گذاردن، مصادره کردن، نقش انداختن
to impress on the mind : خاطر نشان کردن
to impress a mark on something: چیزی را نشان کردن، روی چیزی نشان گذاردن
معانی دیگر Impress ( noun ) >>>> نقش، مهر، نشان

خاطر نشان کردن
تحسین برانگیختن ( در فردی )
تحت تاثیر قرار دادن ( شخصی )
تحت تاثیر قرار گرفن
Affect
تشویق کردن
یاد دادن

اثر گذاشتن

احترام گذاشتن به کسی، احترامِ کسی را جلب کردن، تحسین کردن، تحسین را جلب کردن، اهمیت کسی را به او یادآوری کردن، ارزشمندی کسی را به او گوشزد کردن، یادآوری کردن، گوشزد کردن
Don't ever change keep your essence
His idea impressed me
تحسین

. My brother, a bachelor with a keen interest in computer was impressed by his teachers in the state university
تحت تاثیر قرار گرفتن
به تحسین واداشتن
اثر گذاشتن
تحت تاثیر قرار دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس