degree

/dɪˈɡriː//dɪˈɡriː/

معنی: درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل
معانی دیگر: مقدار، میزان، (ریاضی) درجه، (آموزش) درجه ی تحصیلی، مدرک دانشگاهی، (دستور زبان) درجه یا صفت تفضیلی و عالی و مطلق (مثلا درجات صفت good عبارتند از: better و best)، (حقوق) میزان وخامت گناه یا جنایت، یک سیصد و شصتم محیط دایره، (پزشکی) میزان سوختگی، (فیزیک) درجه ی میزان الحراره و انواع سنجه های دیگر، هر یک از خط هایی که میزان الحراره و سایر سنجه ها را مدرج می کند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: to a degree, by degrees
(1) تعریف: a stage or step, esp. as part of a course of action or process.
مترادف: level, phase, stage, step
مشابه: gradation, notch, plane, scale

- The meaning of a word typically changes by degrees over time.
[ترجمه عسل] معنای یک کلمه معمولا با گذشت زمان تغییر می کند
|
[ترجمه نیما چوبین] معنی یک کلمه معمولاً با گذشت زمان، به تدریج تغییر می کند.
|
[ترجمه نیما چوبین] چم یک واژه هماره با گذشت زمان، کم کم دگرگون می شود.
|
[ترجمه گوگل] معنای یک کلمه معمولاً در طول زمان با درجه تغییر می کند
[ترجمه ترگمان] معنای یک واژه معمولا در طول زمان تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: measure or extent.
مترادف: extent, order, scale
مشابه: amount, breadth, gauge, level, magnitude, measure, pitch, quality, quantity, size, volume

- The report was well-researched and showed a high degree of accuracy.
[ترجمه گوگل] این گزارش به خوبی مورد تحقیق قرار گرفت و دقت بالایی را نشان داد
[ترجمه ترگمان] این گزارش به خوبی بررسی شد و میزان بالایی از دقت را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a unit of measure, such as that on a temperature scale.
مترادف: gradation, grade
مشابه: notch, point, scale, standard, value

- The temperature dropped by twenty degrees during the night.
[ترجمه مایکروسافت] دمای شب 20 درجه کاهش یافت
|
[ترجمه گوگل] دمای هوا در طول شب بیست درجه کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] درجه حرارت در طول شب تا بیست درجه کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Today's high temperature was seventy-two degrees.
[ترجمه بهار] بالاترین زمان امروز هفتاد دو درجه بود
|
[ترجمه گوگل] دمای بالای امروز هفتاد و دو درجه بود
[ترجمه ترگمان] دمای بالای امروز هفتاد و دو درجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: rank, status, or social position.
مترادف: position, rank, standing, station, status
مشابه: caste, estate, grade, level, situation

- Her marriage to a man of this social degree elevated the status of her own family.
[ترجمه گوگل] ازدواج او با مردی با این درجه اجتماعی موقعیت خانواده خودش را بالا برد
[ترجمه ترگمان] ازدواج او به مردی از این درجه اجتماعی وضعیت خانواده خود را ارتقا داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: an academic title granted by a university or college.
مشابه: diploma, sheepskin

- She was the first in her family to earn a college degree.
[ترجمه گوگل] او اولین کسی بود که در خانواده اش مدرک دانشگاهی گرفت
[ترجمه ترگمان] او اولین کسی بود که در خانواده او مدرک دانشگاهی می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has a degree in English literature.
[ترجمه 🙂] اومدرک ادبیات انگلیسی دارد
|
[ترجمه alireza] وی دارای مدرک ادبیات انگلیسی است.
|
[ترجمه گوگل] او دارای مدرک ادبیات انگلیسی است
[ترجمه ترگمان] او مدرک ادبیات انگلیسی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university awarded the actress an honorary degree.
[ترجمه گوگل] دانشگاه به این بازیگر مدرک افتخاری اعطا کرد
[ترجمه ترگمان] دانشگاه به این بازیگر درجه افتخاری اعطا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in law, a classification of a crime based on its seriousness.

- He was accused of murder in the first degree.
[ترجمه گوگل] او متهم ردیف اول قتل بود
[ترجمه ترگمان] او متهم به قتل در درجه اول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. degree of participation
میزان مشارکت

2. a degree holder
دارنده ی مدرک دانشگاهی

3. bachelor's degree
درجه ی کارشناسی

4. comparative degree and superlative degree
صفت تفضیلی و صفت عالی

5. first degree burn
(در اثر سوختگی) سرخ شدن پوست،سوختگی درجه یک

6. second degree burn
(در اثر سوختگی) سرخ شدن پوست و تاول زدن آن،سوختگی درجه دو

7. second degree manslaughter
قتل غیرعمدی

8. the degree of a metal's impurity
میزان ناخالصی یک فلز

9. the degree of concavity of a lens
میزان کاوی یک عدسی

10. the degree of convexity
میزان کوژی

11. the degree of proposition likelihood
درجه ی درست نمایی گزاره

12. the degree of work tolerance of a diseased heart
میزان قدرت تحمل کار قلب بیمار

13. third degree burn
(در اثر سوختگی) تباهی پوست و بافت های زیر آن،سوختگی درجه سه

14. this degree of heat is tolerable
این میزان حرارت تحمل پذیر است.

15. a bachelor's degree
درجه ی لیسانس

16. a high degree of accuracy
دقت بسیار

17. a high degree of interest
علاقه ی زیاد

18. a law degree honoris causa
لیسانس حقوق با فرمندی

19. to a degree
(انگلیس) 1- به میزان زیاد 2- تا اندازه ای

20. an honorary doctorate degree
درجه ی دکترای افتخاری

21. to an extreme degree
به اشد درجه،تا آخرین درجه

22. to estimate the degree of depreciation in a car after a year's use
برآورد کردن میزان استهلاک اتومبیل پس از یک سال کار

23. to the nth degree (or power)
1- به مقدار نامحدود،به توان نامحدود،به میزان بی کران 2- به شدت

24. a man of low degree
مرد دون پایه

25. burns of the third degree
سوختگی درجه سه

26. he has a bachelor's degree
او لیسانس دارد.

27. julie got her masters's degree from texas a & m university
جولی درجه ی فوق لیسانس خود را از دانشگاه تگزاس ا. اند. ام گرفت.

28. a daily variance of one degree fahrenheit
دگرسانی (حرارت) روزانه به میزان یک درجه ی فارنهایت

29. everyone contributed to victory in his degree
هرکسی به سهم خود در پیروزی نقش داشت.

30. he was not in the slightest degree afraid
او اصلا نمی ترسید.

31. murder has increased to an alarming degree
آدم کشی به حد نگران کننده ای زیاد شده است.

32. i will punish them to the farthest degree
آنها را تا بالاترین درجه تنبیه خواهم کرد.

33. the fact that water freezes at zero degree (centigrade) is demonstable
این که آب در صفر درجه یخ می زند واقعیتی قابل اثبات است.

34. she has successfully performed all requirements for a b. a. degree
او با موفقیت کلیه ی شرایط درجه لیسانس را پشت سر گذاشت.

35. we must not expect to be all happy in the same degree
نباید انتظار داشته باشیم که همه به یک میزان دلشاد باشیم.

مترادف ها

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

طبقه (اسم)
sort, kind, degree, grade, race, bed, floor, stage, category, class, estate, stratum, folium, caste, lair, genus, ilk, layer, pigeonhole

سیکل (اسم)
cycle, degree

مرتبه (اسم)
position, time, degree, dignity, stair

رتبه (اسم)
order, degree, grade, rating, dignity, rank, stratum, station, step

مرحله (اسم)
leg, point, period, degree, grade, stage, station, stadium, step, phase

منزلت (اسم)
degree

زینه (اسم)
degree

پله (اسم)
degree, scale, quantum, stage, echelon, stair, step, rung, round of the ladder

سویه (اسم)
level, degree

دیپلم یا درجه تحصیل (اسم)
degree

تخصصی

[عمران و معماری] درجه
[برق و الکترونیک] درجه
[فوتبال] درجه-رتبه
[نساجی] درجه ( واحد زاویه و میزان حرارت )
[ریاضیات] درجه
[آمار] درجه
[آب و خاک] درجه

انگلیسی به انگلیسی

• rank, extent; unit of measurement of temperature and angles; aunits of measuremen of temperature; academic title received after completing a program of studies at a university or college
you use degree to indicate the extent to which something happens or is felt.
a degree is a unit of measurement for temperatures, angles, and longitude and latitude. it is often written as ?', for example 23?.
a degree at a university or polytechnic is a qualification gained after completing a course of study there.

پیشنهاد کاربران

level, Point, Extent, Intensity
سطح، نقطه، وسعت، شدت
این کلمه معادل �مدرک دانشگاهی� در زبان فارسی است. این گواهی در پایان تحصیلات و مشروط به کسب حد نصاب لازم در واحد های ارائه شده به فارغ التحصیلان اهدا می شود.
دانشنامه
مدرک / درجه
مثال: She received her bachelor's degree from the university.
او مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه دریافت کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
degree: مدرک دانشگاهی
گروه آموزشی :degree department
می تونه معنی مدرج یا تشکیکی و دارای مراتب هم بده
اون دوره ی اموزشی یا تحصیلی که شما دارید طی میکنید رو هم میتونه معنی بده
تو کتاب کالوکیشن این یوس میگه:
How long will it take you to complete your degree?
a degree تا اندازه ای
مدرک تحصیلی
درجه دما
The degree of air today is very high.
درجه هوای امروز بسیار زیاد است.
در حقوق prohibited degree اصطلاحی است که در مورد ازدواج با اقوام نسبی و درجه یک ( محارم ) هم به کار می رود
مقدار ، میزان
Degree of ability
مقدار ( میزان ) توانایی
میشه درجه
مثلا water freezes at 100 degrees Celsius
Degree
مدرک
درجه
هر دو میشه
مثل ماه ماننده ماه
Any degree of agreement and compliance
میزان توافق و همراهی.
معنیش بستگی به متن داره .
هم معنی : درجه
تعریف یا دفنیشن : A unit for measuring temperature
measure
Point
Scale
درجه
درجه ، اندازه ، پایه ، پله ، سیکل

اکثرا معنی مدرک میده ولی درجه هم میشه .

درجه یا واحد اندازه گیری
a unit for measuring

دانشنامه، مدرک تحصیلی
مدرک گرفتن
من می خواهم در رشته علوم حیات وحش مدرک بگیرم I want to degree in wildlife science
مدرک تحصیلی
سیکل، درجه، پایه، دیپلم
- میزان
- اندازه
- درصد
درجه . رتبه . مقام

مدرک دانشگاهی
It's a unit of measurement
یک واحد اندازه گیری است مانند:
It's 92 degrees today
درجه و یا در بعضی مواقع مرتبه
درجه هوا
یک واحد انداره گیری
مدرک
حوزه تحصیلی دانشگاهی
دمای هوا درجه ی هوا :a unit ofmeasurement
a unit of measurement
درجه - زاویه - مقدار
a unit of measurement
درجه - زاویه - مقدار
درجه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس